مهلت دولت عراق تا 24 آذر به رهبران فرقه رجوی و کارشکنی آنها

دولت عراق بعد از سرنگونی صدام و بدست گرفتن حاکمیت عراق بارها به این فرقه اخطار دادند ولی مسعود خان که خودش در محل مناسب قرار گرفته است به اخطارهای دولت عراق گوش نمی دهد. از روز اول دولت مردمی عراق به خاطر نارضیاتی مردم عراق از فرقه رجوی اعلام کرده بود که کشور عراق دیگر به گروههای تروریستی در خاکش اجازه فعالیت نمی دهد. جالب اینجاست که دولت آمریکا هم این گروه را در لیست گروه تروریستی گذاشته است ولی چون دولت عراق نمی خواهد با خشونت رفتار کند از طریق رسانه و ابلاغ به این گروه اعلام کرده.
ولی ماهیت این گروه، طور دیگری است و همین باعث شده که دولت آمریکا موقع اشغال عراق آنها را با زور به میز مذاکره بیاورد. به همین خاطر می خواهم دو فاکت را درهمین جا و برای روشن شدن ماهیت این فرقه، یادآوری کنم.
یادم هست در سال 82, سه روز مانده به عاشورا در سالن اجتماعات کمپ اشرف, جلسه ی خداحافظی مریم ومسعود بود , خود مسعود خان خیلی روشن با نیروها صحبت کرد و گفت اینبار با جنگ اول خلیج فارس یک اختلاف دارد , دولت آمریکا آن زمان نمی خواست صاحبخانه (صدام) سرنگون شود و می خواست یک گوشمالی به میزبان (صدام) بدهد ولی اینبار بوش کوچک می خواهد دولت ما را یعنی میزبان (صدام)را سرنگون کند و این داستان بود و نبود سازمان هم هست. به همین خاطر تصمیم گرفتم هر کس به صاحبخانه چپ نگاه کند توسط شماها چنان به گوشش بزنم که دادش در آید و ادامه داد که تا بغداد سقوط نکرده مرز شرقی و شمال دست ما خواهد ماند واگر دیدیم که میزبان سقوط میکند خودمان حکومت اینجا را بدست می گیریم و وارد خاک ایران می شویم و یک جنگ جدید در شرق به پا می کنیم.
همین مسعود خان که این شعارها را می داد موقع سقوط بغداد به خواب رفته بود و خودش را تسلیم آمریکا کرد , چون یک مرتبه نیروهای آمریکایی مرزهای شرقی را اشغال کردند و مسعودخان دیگر حاکمیت عراق را ندید. و این را هم یادآور شد اگر آمریکاییها گفتند شما اینجا چکار می کنید بگویید, برو پی کارت اینجا مرز ماست وتو اضافی آمده ای ولی افسوس, مسعودخان نه فرمان داد و نه دستور , فقط برای حفظ خود برای چند صباحی ناچارشد در مقابل نیروهای آمریکایی زانو بزند و توافق کرد و تن به آتش بس دیکته شده آمریکاییها داد.
در پیام گفت که من به مذاکره کننده ها گفتم که از طرف ما به شما شلیک نشده, چرا آتش بس ولی دیدم برای حفظ جان شما باید به مذاکره کننده ها بگویم باشد و فرمان دادم اگرگفتند لباس خود را دربیاورید و دامن بپوشید قبول کنید. چون سمبه خیلی زوردار بود که رهبر فرقه تن به آتش بس داد و می دانستند که به لحاظ حقوقی به عنوان جنگ کننده است ولی به خاطر زور آمریکاییها به این مسئله تن داد. بعد از آتش بس آمریکاییها از فرصت به دست آمده استفاده کردند و حفاظت شمال شرق را به این فرقه دادند تا نیروهایشان به منطقه مسلط شوند. رهبران فرقه فکر کردند که دولت آمریکا مثل صدام از اینها استفاده خواهد کرد با شگردهای خاص خودشان شروع به خوش رقصی در مقابل نیروهای آمریکایی کردند و هر روز در فاصله آتش بس تا خلع سلاح, مراسم و دعوت از نیروها و رقص رپ وغیره……. تا جایی که خانم اروانی هم یک سگ خرید و با لباس شخصی هر روز با فرماندهان ارشد آمریکایی دیدار می کرد و می خواست بگوید ماهیت ما ان طور که تعریف شده نیست و آزادی وغیره آنقدر هست که من مسئول هم می توانم مثل مردم آمریکا که سگ با خود می گردانند باشم ولی خانم اروانی یادش رفته بود که انقلاب کرده و مهر طلبی و غیره را باید کنار بگذارد.
مسعود خان گفت: دولت آمریکا می داند که باید شما را هم در این بازی شرکت دهد به همین خاطر شمال شرق را به شما سپرده و شما هم تلاش کنید از فرصت استفاده کنید , منظورش غارت عراق بود که استفاده کرد ولی دولت آمریکا بعد از 1 ماه به این فرقه گفت همگی بروید داخل قرارگاه و وقتی همه را به قرارگاه جمع کرد مسئله خلع سلاح را اعلام کرد و رهبران فرقه گوش نکردند تا اینکه یک شب دولت آمریکا توسط نیروهایش کمپ فرقه را محاصره کردند و دو تا هلیکوپتر وسط کمپ نشست و با بلندگو اعلام شد همه نفرات باید سلاحشان را تحویل بدهند وگرنه طبق قانون برخورد خواهد شد , رهبران فرقه مجددا جدی نگرفتند چون دولت آمریکا 48 ساعت مهلت داده بود فکر کردند با دادن چند سلاح به این داستان خاتمه بدهند ولی موقعی جدی گرفتند که رهبران فرقه و خود مسعودخان هواپیماهای جنگی که بالای کمپ هدفها را مشخص می کرد ومانورهای دود زا می زد را دیدند ماهیتشان روشن شد که این فرقه فقط زبان زور را می فهمد وبعد از آن 3 روز از آمریکائیها مهلت گرفت تا سلاح ها را تحویل بدهد.
پس از آن مسعودخان پیام داد که بین شما و سلاح , شما را انتخاب کردم و امروز 1 سلاح می دهم و فردا از همین آمریکائیها 100 سلاح دریافت خواهم کرد , نگران نباشید و دوباره ماجرای دامن پوشیدن را بیان کرد و چون آمریکائیها دیدند که این گروه تاریخ مصرفش تمام شده هر روز یک برنامه راه انداختند طوری که مثل زندانها از نفرات عکس گرفتند و یک کارت به عنوان کارت هویت به هر فرد دادند. اول رهبران فرقه کارتها را به نفرات ندادند ولی آمریکائیها وادار کردند که کارتها را بین نفرات توزیع کنند و این داستان خلع سلاح با 16 ماده به پایان رسید. رهبران فرقه در تمام دنیا زبان زور را می فهمند و به خاطر روشن شدن این موضوع دو سرفصل را آوردم، اما چرا رهبران فرقه به مهلت های دولت عراق تن نمی دهند باید ماهیت این فرقه را دید چون تا امروز خودشان را جانشین دولت عراق و دولت ایران می دیدند و شعار می دادند و سرکوب می کردند به همین خاطر نمی توانند مهلت دولت مردمی عراق را قبول کنند از طرفی می خواهند کاری کنند که دولت عراق به زور متوسل شود و مسعودخان اشک تمساح بریزد که بین شما و قرارگاه , شما را انتخاب کردم.
و دولت مردمی عراق به خاطر هدفش می خواهد با خواهش و با احترام این گروه خاک عراق را ترک کند ولی ماهیت رهبران فرقه این نیست که بدون زور یکبار برای همیشه درب زندان اشرف را برای زندانیانی که 23 سال است در آنجا زندانی هستند باز کند تا رها شوند, میخواهد همه نیروهای وفادار خودش و زندانیهای موجود توسط دولت عراق کشته شوند و چون دست رهبران فرقه برای همه رو شده به همین خاطر هم دولت عراق صبوری پیشه کرده ولی اگر این صبر تمام شود دیگر زانو زدن در مقابل دولت عراق دیر شده و دادن وعده به هواداران هم جواب نمی دهد. اگر یادتان باشد حدود یک ماه پیش یکسری از خانواده ها برای دیدار عزیزانشان به قرارگاه رفتند و رهبران فرقه اجازه ملاقات ندادند اما وقتی که مقاومت خانواده ها را دید که چطور جلو درب کمپ اعتصاب کردند ناچار شد اجازه ملاقات بدهد و این ماهیت موجود آنهاست که حتی برای دیدار خانواده که حدود 30 سال بچه اش را ندیده و بعد از اخبار 6 مرداد نگران و ناراحت برای دیدار رفته اجازه ملاقات نمی دهد. و این سنگدلی را فقط در مسعودخان می شود پیدا کرد چون رابطه خانوادگی را برای نیروهای در زنجیر سم می داند و تازه سازمان ملل هم در داستان 6 مرداد رهبر فرقه را مقصر دانسته و این نشانگر رعایت حقوق قانونی توسط دولت عراق با یک گروه تروریستی می باشد که یک ارگان بین المللی هم بعد از بررسی اعلام کرده ولی رهبران فرقه در مقابل دولت عراق این قدر کارشکنی کرده و حاکمیت دولت مردمی عراق را به رسمیت نمی شناسد.
در کارنامه این گروه است: زمان صدام که مسعودخان پشتش به کوه گرم بود فکر این روزها را نکرده بود و با همدستی حزب بعث در شمال و جنوب و حتی در اطراف کمپ که اکثرا سنی نشین بودند رحم نکرد در سال 69 الی 70 در عراق سرکوب نیروهای انقلابی را درپیش گرفت , سران دولت عراق که امروزدر حکومت هستند خودشان در اواخر سال 69 و اوایل 70 از نزدیک شاهد بودند که کدام نیرو در مقابل پیشمرگها ایستاد و آنها را سرکوب کرد وچه کسانی در جنوب در اطراف بصره , العماره , کوت و درخالص , بعقوبه مخالفان صدام را سرکوب کردند وکشتند.
به نظر می آید که سران فرقه می خواهند که دولت عراق صبرش تمام شود و با این گروه تروریستی خشن برخورد کنند ولی افسوس مجددا رهبران فرقه سخت در اشتباه هستند و مثل 6 سال پیش فکر می کنند، با نادیده گرفتن دولت عراق می توانند چند صباحی به عمرخودشان اضافه کنند ولی نمی دانند که عمر این گروه با سقوط پدر خوانده تمام شده است و بعد از آن در تاریخ فقط خیانتها دیده می شود و امروز , مسعودخان دوران عوض شده و باید به خواسته دولت عراق تن بدهی و بعد از 6 سال تجربه و زندگی, در چند سرفصل می توانستی درب قرارگاه را برای نیروها باز کنی و روزی 2 نفر را خارج می کردی الان قرارگاه خالی شده بود و عمر نفرات اینطور هدر نمی شد وچون عمر آنها را به باد دادی امروز در کمپ روی دیوار شعار می نویسند چه شد آزادی , شعار بس است ما را رها کن. قبلا هم همین نفرات در فاکت نویسی می نوشتند که بعد از آتش بس در عراق ماندن اشتباه بود فقط نفرات در انفرادی ماندن را نمی خواستند به همین خاطر به زندان بزرگ تن دادند تا با همدردی با دوستانشان عمر را به پایان برسانند ولی افسوس بعضی از دوستان برای رو کم کنی شما تا امروز در کمپ ماندند و این را فقط مسعودخان خودت می دانی نه دولت عراق , نه اسرائیل و نه آمریکا.
چون گزارشها را شما می خواندید و می دانید که نفرات فقط می خواهند روی شما را کم کنند و به همین خاطر هم می خواهی همه آنها را در کمپ قتل عام کنی البته این خواسته ات را به گور خواهی برد و همه دوستانم انشاالله سالم از زندان شما رها خواهند شد و آن موقع حال وروز شما را خواهم دید چنانکه روزی که ما جدا و سالم به ایران آمدیم در پیامی گفتی اینها سربازهای رژیم بودند در نزدمان امان دادیم و امروز به خدمت رژیم رفتند و اگر انقلابی بودی راه را برای انقلابی ها باز می گذاشتی و 23 سال آنها را در پشت درب های بسته زندانی نمی کردی آن موقع تا سال 73 قرارگاه خالی می شد, من به شما توصیه می کنم یکبار در همان سیمای آزادی از خودت انتقاد کنی که من 30 سال اشتباه کردم و عمر هزاران نفر را به باد فنا دادم و این تنها راه است که از همین نیروها راحت می شوی واین چشم وگوش بسته شما را باز می کنند و حداقل می فهمی که دیگر صدام وجود ندارد وهیچ موقع هم در عراق حزب بعث روی کار نخواهد آمد چنان که این در هیچ کشوری تکرار نشده ومحکومیت دولت ایران توسط دولت هم استراتژیک نیست بکه تاکتیکی است و درد شما را هم حل نمی کنند واگر می کرد دراین 30 سال کرده بود وفقط می توانند عمر دوستان ما را هدر کنی وتا حالا هم کرد. سیروس

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا