سرنوشت ساشا در پروژه مرگبار شلیک ناخواسته

در درون تشکیلات مخوف سازمان تروریستی فرقه گرای مجاهدین خلق، زمانیکه اعضا به شرایط استقرار و فضای حاکم اعتراض میکردند، مسئولین حلقه به گوش فرقه رجوی در ابتدا فرد یا افراد معترض را با ارتباط کلامی توام با توهین و تهدید ساکت میکردند و به این شیوه کلامی تهدید آمیز به اصطلاح میگفتند: کار توضیحی با افراد. در این شیوه سوژه ساعت ها مورد بازخواست قرار میگرفت و در نهایت همان ساعت با یک تعهد لفظی کار به اتمام می رسید. البته باید علت اعتراض با عنوان ناحق بودن همراه با پشیمانی خود را مکتوب نموده و در نشست جمعی شبانه بخواند.

اعتراض مجدد به فشارهای تشکیلاتی و عدم ارتباطات تلفنی با خانواده دیگر با کار توضیحی جواب نمی گرفت و با ضرب و شتم و اهانت های شدید برخورد و پاسخ داده میشد. و اگر اعتراض تکرار می شد، قتل و کشتار آنهم با گلوله پاسخ نهایی معترضین بود که رواج کار دیرینه در سازمان بود. اغلب این پاسخ ها و قتل ها با نام شلیک ناخواسته عملی میشد. در شلیک ناخواسته، فرقه 3 هدف را دنبال می کرد:

1. خلاص شدن از دست نیروی معترض با عادی سازی
2. گرفتن زهره چشم از دیگر نیروها
3. سیاست شهیدسازی

برای نمونه، به یاد می آورم که فردی با نام تشکیلاتی ساشا که حتی این نام مستعار نیز ناخواسته از طرف تشکیلات برای وی انتخاب شده بود همراه پسر عمه اش بنام نوید در سال 1380 وارد قسمت پذیرش سازمان شدند. ساشا با من در یک یگان و دسته سازماندهی شد. پس از مدت کوتاهی وی بعد از چند مورد معترض بودن به وعده های دروغین سازمان، سرانجام درخواست خروج از سازمان را شفاهی و مکتوب به مسئول مربوطه داد. من که از تصمیم زودهنگام وی تعجب کردم از او پرسیدم ماجرا چیست؟ چرا آمدی که میخواهی به این زودی بروی؟ او که کوبل تشکیلاتی من بود، گفت: در ترکیه به من گفتند که ابتدا به عراق بیا و پس از یکماه از عراق به اروپا برای کار و اخذ پناهندگی منتقل میشوی و این فضایی که می بینم به دور از شنیده هایی است که در کشور ترکیه به من گفته اند. آنجا من متوجه شدم دقیقا موضوع اعتراض های وی چه بوده و چرا مستمر ساعت ها ناپدید میشود و همواره مضطرب است و آن ساشایی که در بدو ورود شور و شوق داشت و ساعت ها ورزش میکرد نیست. پس از مدتی که احتمالات جریان تحولات نظامی حمله آمریکا به عراق و خروج سازمان از عراق شنیده شد. ساشا با شنیدن وعده ای دیگر آرام شد تا اینکه حمله ائتلاف به کشور عراق صورت پذیرفت.

با شروع حمله نیروهای ا‌ئتلاف به کشور عراق و دستور ملعون مسعود رجوی رهبر خودشیفته فرقه جهت آماده سازی نیروها برای استقرار در مرز ایران موجب شد همه نیروها چه معترض چه خنثی برای نجات جان خودشان شرایط را بپذیرند و تن به اختفا و پراکندگی در بیابان های عراق و نوار مرزی دهند.

ساشا و نیما و عباس ترکاشوند
از راست به چپ: عباس ترکاشوند (رها یافته از فرقه ساکن کرج) و زنده یادان ساشا و نوید

پس از سقوط صدام و با تسلیم شدن در برابر نیروهای ائتلاف، موقت به قرارگاه ذاکری (فیلق) برگشتیم. ناامیدی از شکست و افشای تحلیل های پوشالی رجوی از جنگ و حمله به ایران برای ما نیروها باعث هرج و مرج داخل تشکیلات شد. مسئولین فرقه نیز جهت ثبات نسبی شرایط، مجددا شروع به شیوه های فشار روحی و جسمی معترضین کردند. در همان برهه زمانی ساشا بار دیگر اعتراض های خود را برای خروج سریع از عراق، از سر گرفت. تا اینکه در یک روز تلخ آفتابی که از قبل توسط فرقه برنامه ریزی شده بود من و ساشا و دیگر هم یگانی هایمان که حدودا ۳۰ نفر بودیم جهت تنظیف سلاح کلاشینکف به صفوف جلوی اسلحه خانه پیوستیم. پس از تحویل اسلحه خود که خالی از فشنگ بود در جایگاه تنظیف سلاح مستقر شدیم. نیم ساعت از این تنظیف سپری نشده بود که صدای 3 شلیک آمد! ناگهان مسئول تنظیف سلاح سراسیمه اعلام کرد سریع سلاح های خود را جمع کرده و به اسلحه خانه تحویل بدهید.

پس از تنظیف سلاح و کنجکاوی ها، هر شخص طبق برنامه دستوری به انجام کاری دیگر فرستاده شد. آن روز و دیگر روزها ساشا را ندیدم. من و آقای عباس ترکاشوند، حسام شاکری و نوید پسرعمه ساشا که پیگیر ناپدیدشدن ساشا شده بودیم نوید را به سراغ مسئولمان فرستادیم. سرانجام پس از یک هفته به یگان ما گفتند که ساشا در ساعت تنظیف سلاح حین تنظیف سلاح سهل انگاری نموده و هنگام خلع سلاح، فشنگ از ریل خارج شده و کشته شده است. در صورتی که سلاح همه ما خالی از فشنگ بود و همان لحظه جهت چک سلاح مراحل خلع سلاح نیز توسط مسئول مستقر در آنجا انجام می گرفت. این تناقض باعث شد که نوید بیشتر پیگیر شود که اسدالله مثنی شکنجه گر فرقه به این مسئله ورود نمود و با نوید برخورد کرد و گفت که ساشا حین تنظیف سلاح از ناحیه چانه به خود شلیک کرده و به این ترتیب خودکشی کرده است.

بعدها معلوم شد شخص اسدالله مثنی شکنجه گر قهار فرقه، سناریوی این قتل را برنامه ریزی کرده بود و ساشا را با 3 شلیک آنهم از پشت سر به قتل رسانده است. همان 3 شلیکی که صدای آن را در ساعت تنظیف سلاح، من و دیگران شنیده بودیم. کیوان راستین یکی از جداشده های ساکن کشور کانادا همان روز جسد ساشا را هنگام معاینه حسن عارف در درمانگاه دیده بود که از ناحیه پشت سر و پا خون آلود شده بود. جالب اینجا بود که در دیگر نشست های جمعی فرقه، مسئولین اظهار داشتند بی احتیاطی و شلیک ناخواسته دلیل مرگ ساشا گردیده و او مجاهد شهید محسوب می گردد! بدین ترتیب پرونده مرگ غم آلود ساشا با پروژه ننگین شلیک ناخواسته بسته شد. این تناقض گویی ها شک من و دیگران را به یقین تبدیل کرد که قتل ساشا آنهم بدست اسدالله مثنی صورت گرفته است.

لازم به توضیح می باشد نوید پس از رهایی از سازمان و بازگشت به ایران دایی خود را از سرنوشت مرگ آلود فرزند و قتل آن بدست سازمان مجاهدین خلق مطلع نمود. و متاسفانه نوید با نام واقعی مهران پس از بازگشت به ایران بدلیل مشکلات روحی ناشی از شکنجه های روحی و جسمی و مرگ سهیل پسر دایی اش، فوت شد .

بیژن

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا