به کوری چشم مریم رجوی به تحصیلاتمان ادامه دادیم
اسفند برای من ماه خوبی است چون من به همراه دوستم آقای گلی موفق شدیم در رشته مهندسی فناوری جنگلداری تلفیقی مدرک لیسانس خود را دریافت کنیم . ما تصمیم گرفتیم این خبر را بیرونی کنیم تا به سازمان مجاهدین بفهمانیم که در درون تشکیلات تان خبری از آگاهی و درس خواندن نیست و هر […]
چی می خواستم و چی شد – قسمت پایانی
در قسمت قبلی خاطراتم از خلع سلاح مجاهدین خلق گفتم: آمریکایی ها نیروها را خلع سلاح کرده تا هیچ یک از نیروهای سازمان دیگر رنگ سلاح را نبیند و سلاح که ناموس هر مجاهد خلق بود به یکباره تبدیل به چماقی شد که باید با آن نگهبانی می دادیم و این گونه ناموس مجاهد خلق […]
چی می خواستم و چی شد – قسمت سوم
در قسمت قبل گفتم که همه افراد دریافته بودند که فقط چند فاکت را بنویسند و مانند بقیه بندهای انقلاب طلاق مسئولین از روی آن می گذرند و از آنجایی که مسئولین کاری هم نمی توانستند انجام دهند در نهایت عنوان می کردند که با قبول جمع فرد از آن بحث عبور کرده است. *** […]
چی می خواستم و چی شد – قسمت دوم
در قسمت قبل توضیح دادم که با چه انگیزه ای وارد مناسبات سازمان شدم و حال دیگر وعده های توخالی رجویها شروع شده بود. روزها به همین منوال می گذشت و هر روز رجوی سعی می کرد اختناق را بیشتر بر مناسباتش حاکم کند تا دیگر کسی جرات نفس کشیدن نداشته باشد و هر روز […]
چی می خواستم و چی شد – قسمت اول
با هزاران آرزو در سال 64 وارد عراق شدم و در رابطه تنگاتنگ با تشکیلات سازمان قرار گرفتم و بعد از دیدن آموزش های اولیه وارد یکانها شدم. چون در قسمت دانشگاه چریک شهری بودم از بقیه افراد سازمان جدا بودیم و بعد از مدتی در پایگاه های مختلف در رابطه نزدیک با اعضای سازمان […]
خاطره سفر با خانواده ها به اشرف – قسمت دوم
در قسمت قبل توضیح دادم که در پائیز سال 89 به همراه تعدادی از خانواده های استان مازندران به اشرف رفتم. به درخواست خودم خواستم که به همراه خانواده ها به اشرف بروم، چون طی پروسه چند ساله ای که با خانواده ها برخورد داشتم و در ارتباط بودم مسائل بسیاری برای من روشن شد […]
خاطره سفر با خانواده ها به اشرف – قسمت اول
در پائیز سال 89 به همراه تعدادی از خانواده های استان مازندران به اشرف رفتم. به درخواست خودم خواستم که به همراه خانواده ها به اشرف بروم، چون طی پروسه چند ساله ای که با خانواده ها برخورد داشتم و در ارتباط بودم مسائل بسیاری برای من روشن شد و این سفر می توانست برایم […]
طعم شیرین آزادی بعد از بیست سال اسارت در فرقه مدعی آزادیخواهی
وقتی در سال 83 از مناسبات سازمان مجاهدین فرار کرده و خودم را به نیروهای آمریکایی معرفی نمودم، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود و احساس می کردم که دوباره تولد یافتم و آن شب به همراه دوستانی که با هم فرار کرده بودیم تا صبح حرف زدیم و خندیدیم و ادای رجوی و […]
احساس خوب پدر بودن
پاییز سال 92 بود. دلم برای تولد فرزندم می تپید و هر لحظه احساس می کردم نفسم به نفس او بسته است. بالاخره بعد از مدت ها انتظار زمان موعود فرا رسید تا این که او را در دستگاه گذاشتند. وقتی به سراغش رفتم فرزندم برای اولین بار چشمانش را به روی این دنیا باز […]
نامه هادی شبانی به دادستان دیوان کیفری بین المللی
آقای کریم خان دادستان دیوان کیفری بین المللی لاهه – هلند با درود و احترام اینجانب هادی شبانی عضو سابق سازمان مجاهدین خلق هستم. من از سال 1364 تا 1383 به مدت نزدیک به دو دهه در مناسبات فرقه رجوی حضور داشتم. من در عملیات موسوم به فروغ جاویدان که توسط نیروهای مجاهدین خلق در […]
هادی شبانی: به پدر و مادر سالخورده حسن حیرانی اجازه ملاقات بدهید
وزیر خارجه محترم آلبانی خانم اولتا ژاچکا با سلام اینجانب هادی شبانی جدا شده از فرقه رجوی هستم. من نزدیک به بیست سال در مناسبات فرقه ای رجوی حضور داشتم و بعد از جدا شدن به کشور ایران رفته و در کمال آزادی به زندگی خود ادامه می دهم . خبر اقدام به سفر خانم […]
خاطره ای از خروج خفت بار فرقه رجوی از اشرف و گل گرفتن درب آن
روز دهم شهریور سال 92 به خاطر خیره سری رجوی حدود 52 نفر جانشان را در اشرف از دست دادند . رجوی برای گرفتن باج از دولت قانونی عراق حاضر نبود به طور کامل اشرف را تخلیه کند و به همین خاطر تعدادی را در آنجا نگهداشته بود تا به خیال خام خود شاید با […]