خاطرات تلخ آبان ماه ۱۳۶۴
آبان ماه هر سال ناخودآگاه به یاد تصمیم اشتباهم می افتم که سالها مرا از زندگی عقب انداخت. آبان ماهی که با پای خودم وارد چاه ویل تشکیلات رجوی شدم. من از سال 1363 از طریق تلفن به سرپل سازمان وصل شدم. آبان سال 1364 از طریق مرز زاهدان توسط قاچاقچی در پاکستان به سازمان […]
معنای زندگی به دور از تشکیلات رجوی
روز 19 مهر روز مهمی برای من و خانواده ام است. روزی است که فرزندم به دنیا آمد و مرا با دنیای شیرین پدر شدن آشنا کرد. حسی وصف ناپذیر که لذتش تا عمق وجودت نفوذ می کند. هر ساله سعی می کنیم برای فرزندم جشن تولدی بگیریم تا این خاطرات در ذهن پاک و […]
یک روز گرم تابستان در کنار خانواده و در جوار دریا
یکی از این روزهای گرم تابستان، به همراه خانواده تصمیم گرفتیم که روزمان را در کنار دریا سپری کنیم و از زیبایی و آرامشش استفاده کنیم. البته که در کنار خانواده بودن، هر جا که باشی زندگی را لذت بخش می کند آن هم برای ماهایی که سالها از داشتنش محروم بوده ایم. ماها که […]
پاسخ به یاوه های سازمان مجاهدین درباره جدا شده ها
بعد از شرکت عبدالله افغان و من در جلسه سی و سومین جلسه دادگاه رسیدگی به جنایات 104 تن از عوامل جنایت کار سازمان مجاهدین خلق، آنان در چند برنامه برای کم کردن سوزش خود به لجن پراکنی علیه دوستم پرداختند. یک بار به اسم سخنگو و این بار به نام شناسایی مزدوران! البته مزدور […]
پیام نوروزی هادی شبانی به دوستان قدیمی اش در کمپ مانز
هادی شبانی هستم از کنار حرم مطهر آقا امام رضا سال 1404 را به همه دوستان تبریک می گویم بخصوص اعضای اسیر سازمان مجاهدین در اشرف سه. امیدوارم سال خوبی داشته باشین و امیدوارم سال آخر شما باشد . همانطور که خودتان خبر دارید امسال مریم رجوی بر خلاف سالهای قبل شعار خواستن و توانستن […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی
در دو قسمت قبلی در مورد آشنایی با سازمان مجاهدین و رفتن به اشرف و مسائلی که در مناسبات جهنمی مجاهدین شاهدش بودم توضیح دادم و اکنون قصد دارم به مرحله سوم بپردازم. این مرحله برای من مهمتر از دو مرحله قبلی است چون معنی زندگی را فهم کردم و متوجه شدم چیزی که رجوی […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت قبل در مورد چگونگی آشنایی با سازمان مجاهدین و وصل شدنم و اعزام به عراق توضیح دادم اکنون قصد دارم دو دهه ای که در اسارات سازمان بودم را شرح دهم و اینکه در چه منجلابی گیر کرده بودم. مرحله دوم : ورود به سازمان در این مورد باید گفت این سرفصل جدیدی […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت اول
در مطلبی که به رشته تحریر در می آورم زندگی خود را به سه مرحله تقسیم می کنم تا قابل فهم باشد. مرحله اول : کودکی تا پیوستن به سازمان مجاهدین خلق اکنون قصد دارم در این مقاله به چند مرحله از زندگی خود بپردازم تا برای همه روشن شود که آشنایی با سازمان مجاهدین […]
پیام هادی شبانی به اسماعیل رجایی
من هادی شبانی هستم پیامی داشتم برای دوست خوبم اسماعیل رجایی. اسماعیل جان من و تو از بچگی با هم بزرگ شدیم. وارد سازمان شدیم ولی من از سازمان مجاهدین جدا شدم و آمدم ایران تشکیل خانواده دادم. درس خواندم و آزادی و رهایی خودم را بدست آوردم ولی تو هنوز در قید و بند […]
هادی شبانی: برای دوست عزیزم اسماعیل رجایی
من و اسماعیل رجایی از دوران کودکی با هم بزرگ شدیم و با هم درس خواندیم و بازی های کودکانه ای در محل مان داشتیم و با هم به سازمان مجاهدین پیوستیم. در مقاطع مختلف با هم در ستادهای گوناگون بودیم و محفل های خودمان را داشتیم و همیشه سر مسائل مختلف با هم حرف […]
سازمان رجوی؛ سرابی که ما را به نابودی کشاند
ماه آبان از راه رسیده بود و درختان در شمال با تغییر رنگ، زیبایی خاصی پیدا کرده بودند و هر انسانی با دیدن آن به وجد می آمد. رفتن به جنگل و دیدن فضای زیبای آن هر فردی را شاد می کرد. من نیز مانند بقیه با دیدن فضای زیبای جنگل و تغییر رنگ برگ […]
روزی که آزادی را با تمام وجود حس کردم
هفتم تیر 83 روزی بود که توانستم از فرقه جهنمی مجاهدین خلق رهایی یابم. تصمیم برای رهایی و فرار از سازمان مجاهدین خلق لحظه ای نبود، بلکه از مدتها قبل این جرقه به ذهنم زده بود که دیگر در مناسبات سازمانی که پایه های آن بر دروغ، ریاکاری و فریب سوار شده ماندن، خیانت به […]