دوشنبه, ۱۷ آذر , ۱۴۰۴
نامه مصطفی تارخی به برادرش محمد تارخی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی 03 آبان 1401

نامه مصطفی تارخی به برادرش محمد تارخی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی

سلام محمد جان، سلامی به گرمی محبت. مثل همیشه حرف های زیادی دارم. حرفهایی از جنس غربت و درد دوری. دوری شما که چندین سال است خبری از شما نداریم و هر روز به خودم می گویم برادرم محمد نمی خواهد با من تماس بگیرد؟! اگر بخواهی حال ما را جویا شوی حال همگی خوب […]

نامه منتهی زهرایی مادر مصطفی قائدی اسیر در کمپ آلبانی 26 مهر 1401

نامه منتهی زهرایی مادر مصطفی قائدی اسیر در کمپ آلبانی

مصطفی جان سلام مصطفی چرا جواب مادرت را نمی دهی؟ تماسی با من بگیر. باور کن دلم برایت پر می کشد. نمی دانم چکار کنم. نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم! به چه کسی بگویم فرزند من اسیر یک سری خدا نشناس شده است و او را در کمپ زندانی کرده اند. به چه […]

تو در قلب مایی علی جان 26 مهر 1401

تو در قلب مایی علی جان

با عرض ادب و احترام خدمت برادر عزیزم علی جان .امیدوارم در پناه حق در صحت و سلامت کامل  باشی. پدر و دیگر اعضای خانواده خوبند و سلام گرم میرسانند و چشم انتظار عزیز سفر کرده شان هستند که هر چه زودتر این دوری و چشم انتظاری به پایان خودش برسد.علی جان می دانم قلبا […]

پیام سید داود سادات محسنیان به برادرش سید جعفر در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 25 مهر 1401

پیام سید داود سادات محسنیان به برادرش سید جعفر در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

جعفر جان سلام خوبی سلامتی عزیزم به رغم گذشت 40 سال از دوری و بی خبریت خیلی دلم برایت تنگ میشود و تنها سوالی که درذهنم نقش می بندد اینست که مگر میشود یکی باشد ادعای مبارزه بکند و برای مردم دلش بسوزد و از همه چیز خود بگذرد ولی اجازه نداشته باشد ولو یک […]

نامه حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی 18 مهر 1401

نامه حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی

سلام جعفر برادر عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد. من خیلی انتظار می کشم که تماسی با من بگیری و از اوضاع و احوالت با خبر شوم. نمی دانم به لحاظ جسمی در چه وضعیتی هستی! نمی دانم در کمپی که زندگی می کنی چه رفتاری با شما می کنند! من و خانواده ات نگران […]

نامه پدر حمید رضا نوری اسیر فرقه رجوی در آلبانی 17 مهر 1401

نامه پدر حمید رضا نوری اسیر فرقه رجوی در آلبانی

حمید رضاجان فرزند عزیزم سلام چه بنویسم؟! چه بگویم؟ حمید رضا پسرم من دوران پیری را سپری می کنم و همچنان چشم انتظارت هستم. تماسی با من بگیر و دل مرا شاد کن. دلم خیلی برایت تنگ شده است. خاطرات قدیم با تو را به یاد می آورم و خیلی برای من سخت است. هر […]

نامه دختر حمید رضا نوری اسیر در کمپ مجاهدین خلق آلبانی 11 مهر 1401

نامه دختر حمید رضا نوری اسیر در کمپ مجاهدین خلق آلبانی

پدر جان سلام من سمانه هستم. دخترت! امیدوارم حال شما خوب باشد. من که خیلی دلم برای تان تنگ شده است. چند نامه برای شما ارسال کردم ولی جوابی نگرفتم. می دانم در کمپی که زندگی می کنی عواطفی نسبت به خانواده وجود ندارد، می دانم از هر گونه آزادی محروم هستی. من از بچگی […]

نامه پدر شکوه قاسمی اسیر در کمپ فرقه رجوی در آلبانی 10 مهر 1401

نامه پدر شکوه قاسمی اسیر در کمپ فرقه رجوی در آلبانی

فرزند خوب و مهربانم دخترم، آرزویم این است که شما را در آغوش بگیرم. ولی افسوس که کیلومتر‌ها از من فاصله داری. چه کنم که وضعیت جسمی ام خوب نیست تا به محلی که در آن زندگی می کنی سفر کنم و از نزدیک با شما دیداری داشته باشم. انتظار پدرت از شما این است […]

نامه زعفر صبائی به برادر اسیرش جبار صبائی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 23 شهریور 1401

نامه زعفر صبائی به برادر اسیرش جبار صبائی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

خدمت برادر بزرگ عزیزم جبار صبائی سلام عرض میکنم و پس از سلام، سلامتی شما را از خداوند بزرگ خواستارم. امیدوارم که هر جا هستی سلامت باشی و خانواده خودت را از یاد نبرده باشی. جبار جان وقتی خبر زنده بودن شما را از جداشده محمود دهقان شنیدیم، همه ما از این خبر خیلی خیلی […]

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 22 شهریور 1401

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

دختر عزیزم سلام لطفا فقط گوش کن. زمانی که در کنار من بودی را به یاد بیاور! من از دوری تو چه سختیها که نکشیدم. آیا این حق من است؟ آرزویم این است که خودت را از زندانی که در آن هستی نجات دهی. پروانه دخترم من پیر شدم. دوری تو پیرم کرد! دوست دارم […]

نامه ولی ا… گل ریزان به عباس گل ریزان در کمپ مجاهدین خلق 22 شهریور 1401

نامه ولی ا… گل ریزان به عباس گل ریزان در کمپ مجاهدین خلق

عباس جان سلام، حالت چطور است؟ من انتظار می کشم تماسی با من بگیری. می دانی در نبودنت من چه کشیدم! چه کنم که دستم به تو نمی رسد. آرزویم این است که تا زمانی که در قید حیات هستم تو را در بغلم بگیرم. روزی با خودم می گفتم عباس از سربازی برگردد عصای […]

نامه فریده کرم بستی به اردشیر کرم بستی در کمپ آلبانی 20 شهریور 1401

نامه فریده کرم بستی به اردشیر کرم بستی در کمپ آلبانی

اگر آفتاب زندگی سوزان است، اما سایه بانی دارد به وسعت عشق برادر و در آن هیچ عشق پاک و جاودانه ای مثل عشق به برادر وجود ندارد و هیچ دوستی مثل برادر نخواهد شد. اردشیر سلام ، امیدوارم حالت خوب باشد. خیلی وقت است از شما خبری ندارم. نمی دانم خوب هستی یا نه! […]

blank
blank
blank