خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و نهم
نوامبر ۲۰۰۱، پس از چهار ماه ترسناک پر از تهدید، ضرب و شتم، تهمت، اتهامات و انزوای مطلق، (نشستهای طعمه) بالاخره پایگاههای مختلف شروع به جمعآوری وسایل کردند و یکییکی به سمت پایگاههای مرزی خود بازگشتند. این دوره سختترین آزمونی بود که از سر گذرانده بودیم، اما از آن جان سالم به در بردیم. البته […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هشتم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود از جلسه ای می گوید که مسعود رجوی به عنوان رهبر سازمان، جلسات غسل هفتگی را به عنوان هدیه به نیروها غالب کرد. حالا رهبر پا را فراتر گذاشته بود. حتی خیالها، فانتزیهای جنسی، خلوتترین زوایای روانمان را هم میخواست. اسم آن جلسات را هم غسل هفتگی نهاد. […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هفتم
در قسمت قبل امیر یغمایی از جلسه ای که به مناسبت 11 سپتامبر گرفته شد، صحبت کرد. چند روزی از آن جلسات آزاردهنده میگذشت. جلساتی که دیگر تنها انتقاد یا بحث نبودند، بلکه صحنههایی از تحقیر، حملهی شخصی، و شکنجهی روانی و جسمی بودند. آن روز، بار دیگر ما را به جلسهی جمعی رهبری فراخواندند؛ […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و ششم
بعد از یکی از نشستهای طولانی و فرسایشی با رهبری، در طول آن دوره چهارماهه “طعمه” در باقرزاده، به ما اجازه ورزش آزاد داده شد. خیلیها از فرصت استفاده کردند و رفتند سراغ فوتبال در زمینهای وسیع باقرزاده. من هم کنار یکی از زمینها ایستاده بودم و داشتم بازی را تماشا میکردم. ناگهان دیدم برادر […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و پنجم
“طعمه”، نامی بود که بعدها برای چهار ماهی انتخاب شد که در آن، هر لحظهاش انگار از دل جهنم بریده شده بود. مسعود رجوی، رهبر سازمان، سالی حداقل یکبار و گاهی چند بار ما را به جلساتی فرا میخواند. در خرداد تا تیر سال ۲۰۰۱، ما را به کمپ “بدیعزادگان” بردند تا در جلسات موسوم […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و چهارم
در قسمت قبل امیر یغمایی از جزییات شرکت در عملیاتی می گوید که او را دگرگون کرده است. بعد از عملیاتی که در آن شرکت کرده بودم، زندگیام غرق در اندوه و حالتی سورئال و گنگ شد که تمام روزمرگیهایم را تحتتأثیر قرار داده بود. پس از شلیک هفتاد و هفت موشک به سمت پایگاههایمان، […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و سوم
در قسمت قبل امیر یغمایی از تصمیمی گفت که در پایگاه گرفته شد و اثری عمیق بر او گذاشت. در هر عملیات، یک “گروه پشتیبانی” وجود داشت. در عملیاتهایی که در نزدیکی مرز انجام میشد، این گروه با عملیاتچیها تا “منطقه محرمه” یا همان (no mans land) میان ایران و عراق همراه میشد. آنجا یک […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و دوم
قرار است یکی از دردناکترین خاطرات زندگیم رو، در چند بخش بنویسم. روایتی که هنوز ته وجودم زندهست. هر بار که بهش فکر میکنم، چیزی درونم میلرزد. نوشتنش حالم را خراب میکند، ولی برای ثبتش، مجبورم بنویسمش. این خاطره، فقط یک خاطره نیست — تکهای از روحم، زخمی که هنوز بسته نشد است. “یک انسان […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و یکم
گاهی یک نام، بیشتر از هزار تصویر در ذهن آدم حک میشود. برای من، آن نام «چیلات» بود. پایگاهی شبیه قلعهای افسانهای، نشسته بر سینه مرز ایران؛ و روزی، میدان نبردی شد که زندگیام را برای همیشه تغییر داد. شش ماه آتش و باروت پشت سرم بود، و در دل یکی از همان شبهای دلهرهآور، […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل
در ژانویه سال ۲۰۰۱، تمامی پایگاههای مجاهدین خلق برای شرکت در نشستی مشترک فراخوانده شدند. محل این نشست، پایگاهی در نزدیکی بغداد به نام «باقرزاده» بود؛ همان پایگاه خشک و بیروحی که پنج ماه پیش در آن جلسات ایدئولوژیکمان را با نسرین، جانشین فرمانده کل، برگزار کرده بودیم. جلساتی که تنها به فرزندان مجاهدین اختصاص […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و نهم
تابستان سال ۲۰۰۰ بود. ما، بچههای مجاهدین، بعد از هشت ماه دوری از هم، دوباره به هم رسیدیم. مقصد ما: یک پایگاه عظیم نظامی نزدیک بغداد، با نام کمپ باقرزاده. جایی که نه برای جنگ یا آموزش، که برای «نشستهای ایدئولوژیک» ساخته شده بود. مکانی ایزوله، محصور در لایههای دفاعی ارتش عراق، از خاکریزهای بلند […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی و هشتم
چند ماهی از استقرارمان در پایگاه مرزی فائزه گذشته بود که یکی از دورههایی که باید میگذرانیدم آغاز شد: «رزم گروه». این دوره ادامهای بود بر «رزم انفرادی» که پایهایترین آموزش نظامی به شمار میرفت. در رزم انفرادی، بیشتر به بقا در بیابان میپرداختند؛ اینکه چطور در تنهایی زنده بمانی، با ستارهها و قطبنما راه […]