نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت ۸
مرضیه قرصی: حتی در نشست عملیات جاری وقتی فاکت ها از سوی بچه ها خوانده می شد چون همه می دانستیم محتوای فاکت ها واقعیتی ندارد و به اصطلاح من در آوردی است همگی می خندیدیم و همدیگر را مسخره می کردیم خوب ما ناچار بودیم حالا یک جورهایی هر کدام از ما یکی دو تا فاکت سرهم بندی کنیم و در نشست بخوانیم.
نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۱۸
خلاصه برای من فرمانده ویژه گذاشته بودند که شب و روز مرا تحت کنترل داشت. آنها فهمیده بودند در اشرف نخواهم ماند و به ایران باز می گردم. فرماندهانم حتی نمی خواستند کسی متوجه بشود قصد دارم از قرارگاه اشرف خارج شوم و به ایران برگردم. به من گفته بودند و هشدار داده بودند تا این موضوع را با کسی در میان نگذارم مبادا تاثیر منفی بر روی افراد بگذارد.
نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت ۷
ناصر سید بابایی: بین آرش تو خودت که به خوبی می دانی و اشراف داری در مناسبات چه اتفاقات عجیب و غریبی بین بچه ها می افتاد. نفرات و کادرها وقتی که با همدیگر درگیر می شدند از تحولات جاری و سیاسی بیرون از اشرف غافل می شدند و چنان در لاک خود فرو می رفتند که گوئی اینها آدمهای سیاسی و یا دارای آرمان انقلابی نیستند
فرقه مجاهدین مخالفین خود را در اروپا مورد حمله قرار می دهد
در چندین نوبت اوباش فرقه خائن مجاهدین در خیابانهای مختلف پاریس راه را بر آقای علیشاهی بسته و ضمن فحاشی هایی که لایق و شایسته رهبری شان می باشد ایشان را مورد تهدید قرار داده و گفته اند که:”جهت از میان برداشتن وی منتظر فرمان رهبری سازمانشان می باشند ونخواهند گذاشت که ایشان در فرانسه راست راست راه رفته و موی دماغ سازمان شوند.
مصاحبه سایت ایران قلم با آقای هادی شمس حائری – قسمت دوم
اما در مورد بخش دیگری از سؤالتان راجع به شورائی بودن و داشتن رهبران مناسب و با صلاحیت در جلوگیری از بروز انحراف باید عرض کنم که تا زمانی سازمان مخفی است این رهبران هر چقدر هم درستکار باشند در معرض فساد و سوء استفاده از قدرت قرار می گیرند تنها در سازمانها و احزاب علنی و روابط دمکراتیک هست که جلو فساد رهبران گرفته می شود زیرا که نظارت هست و اعضاء قدرت و اختیار دارند.
شاهد دیگری بر کردکشی مجاهدین در عراق
بلافاصله مرا خلع سلاح کرده و توسط چهار نفر چشم بسته مرا به یکی از ساختمانهای پیش ساخته خود که معروف به عارفی یا زندان عارفی بود بردند. در آنجا متوجه شدم که نفرات زیادی مثل من سلاح را به زمین گذاشته و حاضر به جنگیدن با اکراد نشدند و مسئولین همه را بدون کمترین امکانات که حتی بعضا زخمی نیز که خواهان جدائی بودند بدون در مان در آنجا رها کردند.
پیرامون چماقداری فالانژهای مجاهد و ضرب و شتم امیر فرشاد ابراهیمی در برلین
رهبری مجاهدین بویژه مسعود و مریم رجوی انتقام شکست ها و ناکامی های خود طی این سالیان را ابتدا با محاکمه اعضای خودشان در خاک عراق گرفتند و سپس با متهم کردن دیگر اندیشان و متقدین سیاسی خود به عنوان عوامل وزارت اطلاعات ایران در اروپا، اکنون دایره این انتقام گیری را به تمامی اپوزیسیون مسئول گسترش داده و خط جدید خود را به همه هواداران باقیمانده خود در اروپا ابلاغ کرده اند.
اسیربیدادگر – قسمت هفتم
من پاسخ دادم که بر پدر اون حاجی که منظور شماست لعنت.چرا از من میخواهید که من به شما بگویم که عامل حکومت ایران هستم؟ چی گیر شما می آید؟ آیا این چیزی از عقده و کینه ورزی شما راعوض میکند.دنبال حاجی و نفراتش میگردید؟ بسم الله با مرز که فاصله زیادی نداریم.شما در موضعی نیستید که از من سؤال کنید من باید از شما بپرسم که چرا با من و امثال من مثل حاجی رفتار میکنید؟ البته نیاز نیست جواب بدهید
گفتگوی کانون فرهنگی- اجتماعی پیام با آقای علی قشقاوی
سرکوب و ایجاد فشار بر مردم تحت هر عنوان محکوم است اما این را باید در نظر داشته باشیم که هیچ گروه و هیچ دسته ای و هیچ فرقه ای حق ندارد تحت عنوان مبارزه با رژیم، خودش اعمالی را انجام بدهد که صد بار بدتر و زننده تر و زشت تر باشد. نمی توان به مردم گفت چون من در حال مبارزه با رژیم هستم حق دارم زندان و شکنجه و سرکوب داشته باشم و نمی توان به مردم گفت چون من در حال مبارزه با رژیم هستم
یک سئوال از مجاهدین. در گرد همایی پاریس چه می کردید
پس ازدرگیری وحمله مجاهدین در تاریخ 17 ژوئن 2007،در سالن fiap در شهر پاریس که حدود 60 تن از اعضای مجاهدین به سر کردگی محمد حیاتی (سیاوش)که یکی از مسئولین شناخته شده واز کادر های قدیمی وسابقه دار مجاهدین می باشد به چند تن از اعضای سابق مجاهدین که برای یک گرد همائی از سوی انجمن حمایت از مهاجرین و ایرانیان مقیم فرانسه ترتیب داده شده بود شرکت کرده بودند
پاسخ خانم نوروزی به انجمن سبز
روزی در زندان با یکی از همین عزیزان بر همین محور صحبت کردیم و چه بسیار اشگ ریختیم صحبتمان این بود که ما اگر نتوانیم با خانواده خود رابطه عاطفی برقرار نمائیم چگونه میتوانیم با کمی دورتر با همسایگان و باز دورتر برای خلق قهرمان ایران داعیه آزادیخواهی و رهایی داشته باشیم که برای برافراشتن پرچم آزادی نیاز به ستونی است که این ستون همانا عاطفه است!
سعید: نامه ای از خانم سوسن نوروزی
نمیدانم تا چه اندازه سعید را میشناختید؟ دریغا که من تا نوجوانی سعید او را بوئیدم و آنگاه رندان به ریا و تزویر، اورا ربودند و افسوس را با همیاری شیون پیشکش مان نمودند. وای برما! که فراق نزدیک به ربع قرن از این عزیز و جگر گوشه امان مجالی دست نداد تا با دیدار دوباره اش یاد حمید و مجید عزیزمان را با او روح بخشیم