به مناسبت روز زن تقدیم به مادران چشم انتظار اسیران تشکیلات رجوی
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم
نامه زهرا قلیزاده به برادرش علی قلیزاده علی جان یک دنیای واقعی منتظر توست
پیام محمود اسماعیل پور به برادرش احمد اسماعیل پور در اشرف ۳
خانواده اسماعیل پور از جمله خانواده های چشم انتظاری هستند که سالهاست در حسرت دیدار عزیز شان هستند. عضوی از خانواده که به واسطه قدرت طلبی های رجوی ها، سالهاست از هر گونه ارتباطی با خانواده محروم مانده است. احمد اسماعیل پور سالهاست که در تشکیلات جهنمی رجوی اسیر است و در تمام این سالها […]
نامه الناز بیاتی به برادرش اصغر بیاتی گرفتار در کمپ مجاهدین خلق
اصغرجان سلام. خوبی عزیزم؟ قربون داداش قشنگم برم چرا نباید ما با هم ارتباط داشته باشیم و از حال و هوای هم جویا شویم. خیلی از دوستانت جدا شده اند و در کنار خانواده هایشان زندگی میکنند. حتما میدانی که بابا و مامان و داداش تورج از پیش ما رفتند و تنهایمان گذاشتند. حداقل تو […]
نامه خواهر دردمند و چشم به راه اسماعیل نیکزاد
اسماعیل جان سلام، امیدواریم سالم و تندرست باشی و بعد از 37 سال دوری و بیخبری، جویای حال ما باشی. ما همه اعضای خانواده شکر خدا در کنار عزیزانمان زندگی میکنیم و تنها امیدواری و دلیل زندگی مان بازگشت تو به ایران و در آغوش کشیدنت هست . از قضا امروز کل خواهرها دورهم بودیم […]
نامه محسن یونسی به پدرش محمد هادی یونسی در کمپ آلبانی
پدر جان سلام، امیدوارم حالت خوب باشد. این چندمین نامه ای است که برای شما می نویسم تا شاید جواب مرا بدهی. من زمانی که دل تنگ شما می شوم چند خطی برای شما می نویسم و کمی آرامش می گیرم. چند بار به عراق سفر کردم فقط به خاطر دیدن شما. امیدوار بودم با […]
نامه به علی قلیزاده از افراد گرفتار در تشکیلات مجاهدین خلق
با سلام خدمت برادر عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد. پدر و دیگر اعضای خانواده خوبند و برایت سلام می رسانند. امروز دوشنبه ۱۳ آذرماه 1402 یک روز پاییزی است که امید را در دلهایمان زنده میکند. علی جان از آخرین نامه ای که برایت نوشتم دوماه می گذرد. علت تاخیر در نوشتن نامه از یاد […]
نامه فرزندان علی سپاه امیری برای پدر اسیرشان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
با سلام پدر عزیزمان ما فرزندانت از خداوند صحت و سلامتی شما را خواستاریم. بابا جان ما بچه هایت از دوران حضور در عراق و خطر جنگ و ناامنی ها لحظه لحظه در ترس و نگرانی بودیم و اکنون هم که به کشوری دور دست و درکمپی بسته و بدون هیچ گونه تماس با خانواده […]
پیام علیرضا درویش تبار به برادرش علی اصغر درویش تبار در کمپ مجاهدین خلق
علی اصغر سلام و عرض ادب. امید دارم حالت خوب باشد و در صحت و سلامت کامل باشی. برادرم علیرغم تمام تلاش های خانواده و نامه نگاری ها برای مجامع حقوق بشری و مقامات مربوطه اما فرقه ای که در آن گرفتار هستی حتی یک تماس تلفنی تحت الحفظ را از تو دریغ می کند […]
خاطرات حسین رضایی از سفر به عراق و پادگان اشرف و لیبرتی
با سلام، من حسین رضایی هستم. برادر من حسن رضایی چندین سال است در فرقه رجوی اسیر است. زمانی که برادرم در عراق و در پادگان اشرف بود من چندین بار در گرما و سرما و با مشکلاتی که داشتم به عراق سفر کردم. هدف من از سفرهایم ملاقات با برادرم بود. اولین بار که […]
پیام پرویز لقمانی به برادرش جمشید لقمانی گرفتار در تشکیلات مجاهدین خلق
پرویز لقمانی که هم دوره ای برادر اسیرش جمشید در جنگ تحمیلی ایران و عراق بود در یک عملیات جراحت سنگینی برداشت و هم اکنون به عنوان جانباز جنگ در ایران و در کنار خانواده اش مشغول زندگیاست. اما جمشید همزمان به اسارت نیروهای متجاوز بعثی درمی آید و در یک معامله کثیف ضد انسانی […]
بیانیه خانواده های زنجانی در حمایت از گردهمایی اخیر انجمن نجات آلبانی
پیرو برگزاری همایش اخیر انجمن نجات آلبانی با شعار “ما همه برابر هستیم” که انعکاسات پی در پی برخی از تلویزیون های پر بیننده کشور آلبانی را به همراه داشت موجی از امیدواری و انگیزه را در میان خانواده های چشم انتظار ایجاد نمود.تعدادی از خانواده های عضو انجمن نجات استان زنجان با صدور بیانیه […]
دیدار اعضای انجمن نجات مازندران با برادر طاوس صراحتی
در آخرین روزهای آبان 1402 اعضای انجمن نجات مازندران با آقای محمد حسین صراحتی برادر طاووس صراحتی در بابل دیدار کردند. طاووس صراحتی سالهای طولانی است که در حصارهای ذهنی و فیزیکی تشکیلات فرقه رجوی گرفتار شده است و بدلیل این که سران فرقه مجاهدین خلق ارتباط اعضا با دنیای خارج از فرقه را قطع […]
چرا مجاهدین خلق با من و مادرهای دیگر دشمنی دارند
دختر عزیزم پروانه سلام امیدوارم حالت خوب باشد با وجودیکه چندین سال از من دور هستی، ولی من قلبم با توست و منتظر روزی هستم که نزد من برگردی. یادت می آید روزی که تنهایی به ملاقاتت آمدم و یک شب در کنارت بودم؟ اگر می دانستم دیگر نمی توانم تو را ببینم هر جور […]

