در قفسی به نام اشرف محبوس بودیم

ترسیم خاطرات تلخ اسارت در کمپ اشرف مجاهدین خلق شاید از هر کار دیگری برای اعضای نجات یافته از این گروه سخت تر باشد. اما برای ثبت در تاریخ و برای آگاهی نسل نو باید هر از گاهی قلم به دست گرفت و پرده از واقعیت های پشت پرده مجاهدین خلق برداشت تا مبادا هم […]

ترسیم خاطرات تلخ اسارت در کمپ اشرف مجاهدین خلق شاید از هر کار دیگری برای اعضای نجات یافته از این گروه سخت تر باشد. اما برای ثبت در تاریخ و برای آگاهی نسل نو باید هر از گاهی قلم به دست گرفت و پرده از واقعیت های پشت پرده مجاهدین خلق برداشت تا مبادا هم نوعی از نسل جدید ما دچار لغزش شده و فریب انسان های در کالبد شیطان که همان مجاهدین خلق هستند را بخورند. رسالت ما براساس باورها و درک عمیق از شناخت نسبت به پدیده شوم مجاهدین خلق این وظیفه تاریخی را بر دوش ما می گذارد که در مقابل پلیدترین عناصر روی زمین سکوت پیشه نکنیم.

شاید اینگونه باشد که تاریخ کتاب زندگی ما انسان ها است و مهمترین تجربه و درس آن، درس پرواز است چون تجربه نشان داده تا ازخود و تفکرات درون گرای خود رها نشویم نمی توانیم به پرواز در آییم. واقعیت این است که ما در کمپ نفرین شده اشرف برای داشتن زندگی آزاد باید درد می کشیدیم. همه باورها، باید و نبایدها، خواستن و نخواستنها، دوست داشتن و نداشتن ها و … همه و همه تبدیل به رویاهای دست نیافتنی شده بودند. ما در زیر خروارها آرزو مدفون شده بودیم . چیزهای بسیار زیادی که ربطی به ما نداشتند ولی به ما تحمیل شده بود . آنجا خبری از زندگی نبود. ما برای اینکه بتوانیم خودمان باشیم باید با خیلی چیزها رو به رو می شدیم و با آنها مبارزه می کردیم ولی این جنگ درونی با جرثومه ای به نام رجوی همراه با هزینه درد بود. ولی باید خود واقعی مان را قانع می کردیم که برای آزاد زیستن باید جسور بود زیرا به این باور رسیده بودیم که برای پرواز نیازی به بال نیست بلکه باید شجاعت پرواز را پیدا می کردیم .

مجاهدین با ترفندها و شگردهای اغوا کننده به مانند انقلاب ایدئولوژیک مریم قجر می خواستند ما مطابق سلیقه و نظر آنها رفتار کنیم و زمانی برای آنها مفید بودیم که مطابق خواسته و میل آنها عمل کنیم. درغیر این صورت انگ مزدوری و نفوذی در انتظار همه آنهایی بود که شوق پرواز در سر داشتند. شاید باورش برای خوانندگان عزیز سخت باشد ولی برای ما زندگی آزاد را به دست آوردن، نوعی مرگ بود . مردن از دنیای پست و پر از نیرنگ رجوی و تولد خود در دنیای آزاد بدون رجوی . یا باید به هویت انسانی خود بازمی گشتیم یا برای اینکه مطلوب سران مجاهدین باشیم باید از انسان بودن خود انصراف می دادیم و تبدیل به ابزار و وسیله ای برای بازی دیگران در دستان خون آلود مریم قجر می شدیم .

آزادی واقعیتی اجتناب ناپذیر است که با انسان بودن ما آمیخته است. ما در قفسی به نام اشرف محبوس بودیم که فقط قادر بودیم آسمان آبی را بدون آنکه قدرت لمس آن را داشته باشیم نظاره گر پرواز پرندگانی باشیم که حق هم سویی با آنها را نداشتیم . ما با عصیان درمقابل ظلم و ستم مجاهدین که سالها عمر، جوانی، رویاها و دنیای ما را تصاحب کرده بودن پرواز را انتخاب کردیم و قدم به دنیایی گذاشتیم که بسیار زیبا بود . اینجانب صمد اسکندری (نگارنده یاداشت) و فتح اله اسکندری هردو ازنجات یافتگان و جدا شدگان از مجاهدین خلق هستیم که در کنارهم برای افشای ماهیت پلید مجاهدین درکنار خانواده بزرگ انجمن نجات سوگند یاد کردیم تا تحقق آزادی همه اسیران سر از پا نشناسیم. و خطاب به آن دسته از اعضای نگون بختی که هنوز گرفتار تفکرات محصور مجاهدین هستند اعلام می کنیم :

خداوند مهربان همه را طوری خلق کرده که فقط در بند او باشیم . پس از آشکار شدن ماهیت کثیف رجوی دیگر نباید شما در بند مریم قجر و رجوی باشید همانگونه که بالا اشاره کردیم  پرواز نیاز به بال ندارد باید شجاعت پرواز داشته باشید .

صمد اسکندری