جماعت رجوی از چهره مثبت و خوش نام مرتضی پاشایی هم نگذشتند
البته که مردمان هنردوست مملکتمان هنرمندان محبوب خود را دوست میدارند و درگذشت تاثرانگیز خواننده محبوب خود مرتضی پاشایی را ارج نهادند وب سا درحسرت خاموشی اش اشک ریختند. ولیکن دراین وانفسا عمده شغالها و ماروعقرب خارجه نشین به خود آمدند شاید که با درج مطلبی به ظاهردرستایش ازاین خواننده مردمی مقیم ایران بی خردانه آنرا”سیاسی” کرده تا به مطامع کثیف خود نایل آیند. دراین خصوص ازجمله آن شغالها تشکیلات مافیای رجوی بوده که به دروغ ازشکل گیری اجتماعات طرفداران مرحوم پاشایی درجای جای ایران ازجمله در رشت خبردادند که واویلا…نیروی انتظامی به جان مردم هواخواه پاشایی افتادند وعده ای را مضروب و شماری را دستگیرو روانه زندان کردند!
صمد جان بدرود… ولیکن آسوده بخواب
شادی روح وعلو درجات این یار بزرگوارهمه خانواده های اعضای گرفتار در فرقه رجوی را مسئلت میکنم واطمینان خاطردارم که درچشم اندازی نه چندان دور زحمات بی شائبه و بی چشم داشت همیشگی او برای رهایی اسیران گرفتار در قلعه الموت رجوی و بازگشت به دنیای آزاد و کانون گرم و پرمهرخانواده با اضمحلال نهایی فرقه بدنام رجوی محقق خواهد شد و آنگاه خواهیم دید که آقا صمد درجشن بزرگ پیروزی حی و حاضر و زنده خواهد شد وبه همگان لبخند تسلیم و رضا خواهد داشت.
از برادرم چه خبر دارید
آقای یکتاپرست درادامه درد دلش با آقا رضا افزودند” شما ازبرادرمان چه خبردارید؟ واقعا او زنده است؟ مگرمیشود که یک فردی دریک گروهی زنده باشد ولی 27 سال اجازه تماس با خانواده اش را نداشته باشد!؟ والله کسی که قتل کرده باشد درزندان حال درهرمملکتی که باشد به اواجازه تماس تلفنی وحتی دیدارحضوری با خانواده شان را میدهند. حال این رجوی چگونه جانوری است که عزیزانمان را سالیان درزندان خودش محبوس کرده وفکرنمیکند که این زندانی پدردارد , مادردارد وخواهروبرادردارد
سید خلیل پورشافع دریک قدمی مرگ قرار دارد
آقای دولت پوردرادامه توضیحات خودافزودند” دلم میخواهد ازاین فرصت استفاده کنم وبرای نجات جان عزیزمان ازمجامع حقوق بشری و وجدان های بیداربشری ودولتین ایران وعراق استمداد بجویم ومشخصا بگویم که سید خلیل که گروگان رجوی است را تحویل ما بدهید تا با هزینه خودمان درهرکجا که ضروری باشد به مداوایش بپردازیم واورا به زندگی برگردانیم. درغیراینصورت چنانچه بلایی سرش بیاید وبسان سایرقربانیان رجوی درزندان ساخته وپرداخته رجوی درلیبرتی جان بدهد؛ پیشاپیش شخص رجوی را مسول چنین حادثه دردناک میدانیم ونسبت بدان دردادگاه عراق علیه رجوی خائن اقامه دعوی خواهیم کرد.”
با دیدن دوستان خود خیلی خوشحال شدم
دردیدارامروزکه البته آخرین دیدارنخواهد بود توانستم با دوستان عزیزم آقایان هادی شعبانی ومحمدرضا گلی اسکاردی ازانجمن نجات مازندران دردفترمحل کارم درانجمن نجات گیلان ساعاتی را به گفت وشنود پرداخته ودریک جمع بسیارصمیمی خوش بگذرانیم.باشد که درآینده ای نه چندان دور با اضمحلال کامل فرقه رجوی و زندان لیبرتی بتوانیم یک گردهمایی صمیمانه با تمام دوستان جداشده درایران عزیزمان داشته باشیم وبه ریش و ریشه رجوی خائن شادمانانه بخندیم وگل بگوییم وگل بشنویم.
ازپشت سیم خاردار فرزندم را دیدم ولی کاری از دستم ساخته نبود
حقیقت اینستکه من وهمسر مرحومم خیلی برای رهایی عزیزمان اززندان رجوی تلاش کردیم. حتی یکبارکه درپشت سیاج وسیم خاردار زندان اشرف سابق بودم وداشتم با بلندگومحمدتقی را صدا میکردم متوجه حضور فرزندم درآن طرف خاکریز شدم ودیدم که مرا شناخته است ودارد برایم دست تکان میدهد. من که سالیان فرزندم را ندیده بودم دوست داشتم پردربیاورم تا پروازکنم ومحمدتقی را درآغوش بگیرم ولیکن متاسفانه کاری ازدستم ساخته نبود واوهم اجازه نداشت که به سمت من بیاید!
رجوی دو قربانی ازما گرفت وما را برای همیشه داغدار کرد
وقتی برادرم قربانی مطامع جاه طلبانه رجوی شد تشکیلات رجوی با دروغ ونیرنگ خواهرم حسنا را که جوانکی بیش نبود از روستایمان به تهران منتقل کرد ودرادامه اورا به عراق برد وازآن پس خدا را شاهد میگیرم که یک تماس کوتاه تلفنی هم ازایشان نداشتیم وازاین حیث خانواده ام خصوصا پدرومادرمرحومم بسیارآسیب دیدند که لابد برایتان که خود سالیان قربانی رجوی بودید میتواند خیلی محسوس وقابل درک باشد.
رجوی خائن فرزندم را به اسارت کشید و بینایی ام را ازمن گرفت
والله دیگرپیرشده ام وبا سختی والبته با کمک همسرم از خمام به رشت و دفترانجمن آمده ام. رجوی فرزندم را به اسارت کشید وهمسرم که مادر محمدجواد باشد ازغم دوری فرزندمان دق مرگ شد ومن هم بینایی ام را ازدست دادم و بالکل ناتوان شده ام ولی نمی دانم چرا هنوز به بازگشت فرزندم امیدوارهستم. هرچند چند بار به عراق رفتم و موفق به دیدارفرزندم نشدم ولی اولین بار درسال 1383 من و همسر مرحومم توانستیم برای یکساعت محمد جواد را ببینیم ودرآغوش بگیریم.
این عکسها گویای رنج سالیان من است
درجواب اعتراضم به بیگاری دادن بی رحمانه به من مارک زدند که دروغ میگویم وتن به تمارض داده ام!؟ من هم عصبی شدم وبه مسول سنگرکنی گفتم اینهمه لودر یکان مهندسی درمجموعه مان هست چرا ازآن برای احداث سنگراستفاده نمی کنید!؟ نگو که خواهرمسولی آنطرف تربه پا واستاده بود وحشیانه به من هجوم آورد وبا هتاکی گفت” چه غلطها. لودر سنگرشما را احداث کند بعد شما بیکارشوید وبه دنبال جیم بروید وافکارتان به زندگی عادی آلوده شود واینطور از خواهر مریم و انقلابش فاصله بگیرید وروزی هم بخواهید ازمناسبات بریده وبروید دنبال زن وزندگی… مجاهد خلق باید آنقدرکارکند تا زیرفشارکارشهید بشود این برایمان ارزش دارد!؟”
برادرم باید بداند که یگانه فرزندش درانتظار اوست
دیدار صمیمانه آقای علی بالایی با آقا رضا درنقطه خوبی گره خورد وبه بارنشست وهردوبه یک فصل ونقطه نظرمشترک رسیدند که لازمه اضمحلال لیبرتی و رهایی تمام اسرای نگون بخت رجوی خصوصا درشرایط بحرانی منطقه وعراق این است که تسهیلاتی فراهم شود که خانواده های اعضای گرفتار درقلعه الموت رجوی چونان سیل روانه عراق ولیبرتی شوند وزندان رجوی ساخته لیبرتی را بسان اشرف روی سرش خراب کنند.
استمداد شماری دیگر از خانواده های چشم انتظار گیلک
سالیان زیادی است که ازعزیزانمان خبری دردست نداریم چراکه رجوی خائن بعنوان سردسته این جماعت خطرناک اجازه مکالمه و دیدار حضوری ما با عزیزانمان درکمپ لیبرتی را نمیدهد واین را بارها دراعزام به عراق وتحصن دراسارتگاه اشرف تجربه کردیم وکسی به خواست مشروع ما جهت ملاقات با اسرای لیبرتی توجهی ننموده است
حضور مجدد رضا رجب زاده در جمع خانواده های چشم انتظارگیلک – قسمت پایانی
گریه امان این مادررنجدیده ازظلم وجور رجوی را برده بود طوریکه دیگرتوان حرف زدن نداشت که آقا رضا با مهربانی که گویی مادرخودش را دیده بود گفت” مادرمن. من ازدیدن صحنه های اینچنینی خیلی به هم میریزم اصلا نمی توانم ناراحتی وگریه شمایان را ببینم. بازباید اول به خدا توکل کنیم وهمزمان برای نجاتشون کمک کنیم.