میزگرد نقد مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت چهل و یک
در سالن ستاد نشستی گذاشتند بعد خواهر زهره پای نشست آمد او مسئول نشست بود نفرات لایه ی ما در آن نشست حاضر بودند. یکی از بچه ها به عنوان طرح تناقض بلند شد و گفت: خواهر مریم اگر با شهردار اووِر دست می دهد پس اینجا (اشرف) هم بگذارید ما با خواهرانمان دست بدهیم. سکوت بر سالن حاکم شد اما زهره چیزی نگفت.
نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت سوم
مهمترین کاری که می توانید برای عزیزانتان در اشرف انجام دهید و تنها کسی که می تواند به بچه هایتان کمک کند تا آنها را از اشرف بیرون بیاورد از طریق خودتان است. یعنی هیچ راه دیگری نیست. من هم که توانستم از اشرف فرار کنم به خاطر ملاقات با خانواده ام و به خصوص مادرم در سال هشتاد و دو بود. تا قبل از اینکه مادرم و بستگانم به اشرف بیایند من هیچ وقت در فکر پدر، مادر و خانواده نبودم.
تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت پنجم
تا آنجا که ما دیدیم و برای ما ثابت شد متاسفانه مراجع بین المللی همچون صلیب سرخ در انجام وظایف شان کوتاهی میکنند. آنها باید همدل و کمک خانواده های حاضر در درب ورودی اشرف باشند. خانواده ها واقعا انتظاراتی از نهادهای بین المللی چون صلیب سرخ دارند. آنها مطالبات قانونی دارند مگر جز این است؟ مجاهدین در کمال گستاخی به ما خانواده ها مزدور می گویند امثال مادر من و مادر آقای واعظی را مزدور خطاب می کنند!؟
روند پیچیده ی بهره گیری از عنصر تشکیلاتی در فرقه رجوی
بکارگیری شیوه ی ماکیاولی برای کسب قدرت، مرام و باورمندی رهبران مجاهدین است. این امر مشهود برای اندیشمندان و پژوهشگران به روشنی به اثبات رسیده است که انسان و” حقوق ذاتی و طبیعی اش” در اندامواره ی فکری و ایدئولوِژیک مجاهدین ارزش و اصالت خود را از دست می دهد و “واقعیت ذاتی و ماهوی فرد تشکیلاتی” در قبال شیئیت و سودمندی صرف در راستای اهداف و امیال رهبر عقیدتی مجاهدین از یاد رفته است. فرد تشکیلاتی مبدل به عنصر بی مقدار و بی اراده شده و در واقع او را به بردگی نوین سوق میدهند.
نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت دوم
با همه ی آنهایی که در اشرف حرف میزدم و شناخت دارم هیچکدام از بودنشان در اشرف راضی نیستند ولو اینکه تعهدنامه ها را امضا کنند که ما داوطلبانه اینجا هستیم. ببینید در شیراز یکی از والدین از من سوالی کرد راجع به پسرش. ایشان فرزندش را بیست و شش سال ندیده بود خبری از او نداشت. عکسش را به من نشان داد عکس متعلق به بیست و شش سال پیش بود ولی خب من ایشان را شناختم مصطفی زارع معزز. مادر ایشان گفت: این مصطفی در این بیست و شش سال نه به ما زنگ زده و نه به ما نامه نوشته است. در صورتی که در اشرف مصطفی خیلی از پدر و مادرش حرف میزد
رهبر خودکامه و خودشیفته ی مجاهدین – قسمت اول
می توان اذعان نمود که افراد خودکامه همانند مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین از بیماری اختلال شخصیتی خودشیفتگی رنج میبرند. به احتمال زیاد و با توجه به قرائن و شواهد و مستنداتی که کادرها و اعضای مجاهدین در سطوح متفاوت تشکیلاتی درباره ی خصوصیات و ویژگی های مسعود رجوی طرح می کنند ایشان از همان ابتدای پیوستن به مجاهدین خلق در دهه چهل شمسی از بیماری خودشیفتگی رنج میبرده است.
نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت اول
آقای محمود دشتستانی عضو با سابقه ی مجاهدین که زمستان سال 1388 به شکلی جسورانه از اسارتگاه اشرف فرار کرد و به میهن عزیزمان ایران بازگشت به دعوت انجمن نجات استان آذربایجانغربی در نشست صمیمانه با خانواده های استان آذربایجانغربی طی دو روز و به مدت دوازده ساعت به طرح دیدگاهها و نقطه نظرات خویش در باره ی روند سیستماتیک شستشوی ذهنی و شیوه های مخرب و ویرانگر قربانی نمودن افراد مستقر در اسارتگاه اشرف و مناسبات تشکیلاتی مجاهدین پرداخت
تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت چهارم
باید سازمان را زیر فشار بگذارند تا ما خانواده ها امکان ملاقات با بستگانمان را داشته باشیم اگر نهادهای حقوق بشر بین المللی فقط شعار بدهند و از خانواده های حاضر در اشرف حمایت نکنند که این کار ارزش ندارد. به نظر من صلیب سرخ جهانی یا سازمان هایی که در رابطه با چنین مسائلی فعالیت دارند و با آن مرتبط هستند باید کاری کنند. وقتی که سازمان با آن همه بوق و کرنا همه خانواده ها را خائن خطاب می کند و یا پدر و مادرها را مزدور خطاب میکند باید سازمان های بین المللی به درب ورودی اشرف مراجعه کنند و از نزدیک ببینند که آیا این خانواده ها مزدور هستند؟
احمد رازانی، خودکشی یا قتل؟
از نظر سازمان احمد رازانی فردی پاسیو و در لاک خود فرو رفته بود ولی از نظر انسانیت احمد مردی بود شوریده بر تمامی هرآنچه که سازمان اسمش را گذاشته بود مجاهدت و مبارزه دروغین. به نظر من این اواخر احمد سعی داشت راه کسانی همچون علی عینکیان و باقر کشاورز و اعضای جدا شده ی سازمان را برود. با توجه به شناختی که از احمد و روحیاتش داشتم به او حق می دهم کارش سخت تر از دیگران بود چون به غیر از نجات خود باید به فکر نجات دو عزیزش نیز می بود
بن بست سیاسی مجاهدین
گروه موسوم به مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب ضد استبدادی و ضد امپریالیستی ملت ایران در ورطه ی زیگزاگ های سیاسی افتادند. آنان در تبیین استراتژی مبتنی بر اصول و مبانی عقیدتی دچار تناقض فاحشی شدند. این تناقض اما در فهم و درک اغلب سران کلیدی مجاهدین اهمیتی نداشت. از افتادن در تور لیبرالیسم داخلی و سپس فرو رفتن در چاه بیگانگان اشغالگر و سرانجام پادو شدن برای امپریالیست های جهانی به سرکردگی امریکا!! نمایشی عینی از تفکر اپورتونیستی بود.
خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت هفتم
خون و نفس ما متعلق شد به مسعود و تناقضات ما به مریم رسید پس باید هر کس که همسر داشت او را طلاق میداد!! و افرادی که زن نداشتند در ذهن خود همسر نگرفته را طلاق میدادند؟!! تا لایق مسعود و مریم باشند؟ جالب است مسعود و مریم به دروغ و فریبکارانه می گفتند: طلاق اصلاً اجباری نیست هر کس دوست دارد طلاق بدهد و هر کس که طلاق نمی دهد کوله بار خود را بسته و از اشرف برود.
سیم های خاردار و درب های آهنین اسارتگاه اشرف
براستی پاشنه ی آشیل دارودسته ی رجوی در تاکید خانواده ها بر خواسته های قانونی و مشروع و از طرق مسالمت آمیز است. نامه ی آقای محمد نژاد که حکایت تلخ و گزنده ای ست از رویارویی بیمارگونه سران مجاهدین با خانواده های چشم انتظار و خواهان ملاقات با عزیزانشان در اشرف، در واقع حاکی از ذهن بیمار سران مجاهدین و حماقت رهبر عقیدتی مجاهدین است.