جدا شدگان از مجاهدین در تغیر و تحول
یکی از حربه های مورد استفاده مجاهدین ایزوله کردن جداشده با اقدام به ترور شخصیت او در وارد نمودن انگ بریدگی از مبارزه بود. اکنون و بر عکس آنچه که مجاهدین فکر میکنند، مبارزه از نظر ایرانیان دوری جستن و در انزوا قرار دادن افراد،گروههای جنگ طلب و بیگانه پرستی مثل مجاهدین است. و این جداشدگان هستند که با انگیزه نفی خشونت به آغوش ملت بازگشته اند و مورد استقبال آنان قرار گرفته اند. در جدا شدگان تحولی غیر قابل انکار بوجود آمده است.
ننگ بر مبارزه مجاهدین
تعدادی از بزرگان شهر برای مذاکره با فرماندهان مجاهدین به جلوی ستون آمده بودند. آنها میگفتند که با رژیم صدام طرف حساب هستند. پس اگر مجاهدین مانع نشوند آنها نیز ترجیح میدهند که کدورت های گذشته را به فراموشی بسپارند. در میان مذاکره، به ناگهان تیری از یک نقطه کور شلیک شده و یکی از افراد مجاهدین به نام رضا کرم علی نقش بر زمین گردیده بود. با این اتفاق مجاهدین تمامی شهر را به رگبار مسلسل و توپ بستند و سپس از آنجا خارج شدند.
رهبران مجاهدین فاقد هرگونه درک اجتماعی
اکنون تمامی مردمی که در ایران و دیگر نقاط مختلف جهان با مقوله مجاهدین مواجه و از چگونگی آن آگاه هستند تلاش میکنند تا به آزادی این اعضاء ازقید و بند فرقه ای کمک کنند. فقط رهبران این جریان هستند که مخالفت مینمایند و تلاش میکنند تا به هر قیمتی که شده آنها را در آن وضعیت و شرایط ناگوار و غیر انسانی نگهدارند. گویا که این کمپ اشرف در عراق شیشه عمر مسعود و مریم رجوی شده است و با باز شدن درب آن این شیشه خواهد شکست و آنها نابود خواهند شد.
چرا خودکشی
اینکه مجاهدین باید جل و پوستشان را جمع کنند و از عراق بیرون بروند بر کسی پوشیده نبوده و نیست. طبیعی است که صدام حسین دیگر سر از خاک بیرون نخواهد آورد تا از آن ها حمایت کند. در عراق هم هر تغیر و تحولی به وجود بیاید آن چیزی نخواهد شد که ماندن مجاهدین در آن کشور را بپذیرد. حکومت نوپای عراق آنقدر مشکلات دارد که چه بخواهد و یا نخواهد مجبور است با همسایگانش در صلح و صفا بگذراند. رهبران این حکومت این آگاهی را دارند که سرنوشت خودشان را به یک فرقه تروریستی گره نزنند.
اسماعیل وفا یغمائی و فرقه مجاهدین
اسماعیل به خلق(مردم) به همان اندازه عشق میورزید که در شعر و سروده هایش بیان میکرد. در مقابل قید وبند تشکیلاتی مقاومت میکرد و تن به اجبارات نمیداد. روحیه انسان دوستی و عشق به محرومان و مظلومان از وجودش خارج نمیشد. سال ها شاهد بودم که مسئولان فرقه مجاهدین انواع و اقسام فشار ها و شکنجه های روحی و جسمی را به او وارد کردند تا اسماعیل را عوض کنند اما موفق نشدند.
عجب شبی بود دیشب
مجاهدین خود را ایرانی مینامند. هرچه به رسانه هایشان و تلویزیونشان نگاه کنم متنفرتر میشوم. تمام تلاششان این است که ایران را در مقابل آمریکا کوچک و تحقیر کنند. نه تنها از تمامی مواضع آمریکا دفاع میکنند بلکه جاسوسی آن ها را مینمایند. آشکارا به این عملشان افتخار میکنند. سعی میکنند آن را بیش از آن چه هست به نمایش بگزارند.
مدتی است که شدیدا طرفدار حقوق زنان شدم
با ولع تمام به دنبال حقوق زنان و طرفدارانش میگردم. برایم فرقی نمیکند که چه نوع زنی باشد: سیاه، سفید،زرد و یا سرخ پوست. تفاوتی هم ندارد که آن خانم لباسی مندرس به تن داشته و یا شیک پوش باشد. از نظر من آن خانم میتواند چادری، با روسری و یا بی حجاب باشد. خوشگلی چهره، بزک کرده و یا چهره آبله مرغونی هم برایم بی تفاوت است. آن چه مهم است آزادی زن است. آن آزادی که حق مسلم اوست وشایستگی آن را هم دارد.
آن اتفاق فقط با یک تماس تلفنی افتاد
پس از قطع تماس تلفنی در یک حرکت خودم را در فرانسه در خانه تیمی مجاهدین یافتم. البته انجامش به این آسانی که گفتم نبود ولی برای کسی که برای رسیدن به آمالش وطن و خانواده اش را پشت سر میگذارد آسان مینمود. پس از دو سال خودم، همسر، چهار فرزندم را در عراق و دربست در اختیار رجوی که خود آلت دست صدام حسین دیکتاتور عراق بود دیدم.
دوست داری در آینده چه شغلی داشته باشی
تماس روحی و جسمی ام با نمونه های فوق و صدها مورد دیگر کافی بود تا سازمان چریکی مجاهدین خلق را بدون کوچکترین شکی به عنوان یک فرقه تروریستی بشناسم. عملکرد های این فرقه در جمع اپوزسیون حکومت ایران شبیح به انگلی در میان آن ها بوده وهست. علاو ه بر آن به این نتیجه رسیدم که مشی چریکی و مبارزه مسلحانه در آن دوران و بعد از آن نیز بی نتیجه بوده است و خواهد بود.
داداش تو عضو یک فرقه هستی
آن تجمع تشکیلات نامیده میشد. به علت اینکه نفرات به طور تمام وقت و رایگان وجود خود را در اختیار تشکیلات گذاشته بودند آن ها را تشکیلاتی مینامیدند. هیچ فردی با نام و نشان اصلی خودش برای دیگران شناخته شده نبود. بیشترین وقت افراد تشکیلاتی صرف شرکت در کلاس های آموزش ایدئولژیک و همسو شدن با خواسته های رهبر تشکیلات میشد. رهبر بر آن بود که به شیوه مسلحانه جایگزین رهبر حکومت اسلامی در ایران شود. برای رسیدن به این هدف نیاز به افرادی از جان گذشته داشت.
منتظران کسب آزادی
سوال از رهبران مچاهدین این است: حالا گیریم که به فرقه شما اجازه دادند که این نفرات را ده سال دیگر هم در آن قلعه نگهداری کنید، یا این که این نفرات را هم در مسیر جاه طلبیتان به ۱۲۰ هزار کشته اضافه کنید و یا تمامی سنی ها و بعثی ها و طرفداران صدام حسین هم در عراق از شما حمایت کنند، از لیست تروریستی هم خارجتان بنمایند. آیا چه مسئله ای از شما حل خواهد شد؟ از مردم ایران چه مسئله ای حل خواهید کرد؟
مریم خانوم یادی از زلزله زدگان بم
یک نگاهی به صورت مریم خانم انداختم. هرگز او را در چنان سکوتی ندیده بودم. اصلا سکوت برایش معنی نداشت. او یک سره شوق و ذوق بود. همیشه خندان و شاداب مینمود. غمی سراسر وجودم را گرفت. بطرف آبدارخانه که در گوشه سالن اجتماعات بود دویدم. مجددا گروه کُر را در بالای سن دیدم. حدود بیست نفر میشدند. همه از ملیت ها و نژاد های مختلف بودند. زبانشان هم با هم یکی نبود. اما یک صدا و همآهنگ با ارکستر ندا سر داده و به زبان فارسی میخواندند