آن تجمع تشکیلات نامیده میشد. به علت اینکه نفرات به طور تمام وقت و رایگان وجود خود را در اختیار تشکیلات گذاشته بودند آن ها را تشکیلاتی مینامیدند. هیچ فردی با نام و نشان اصلی خودش برای دیگران شناخته شده نبود. بیشترین وقت افراد تشکیلاتی صرف شرکت در کلاس های آموزش ایدئولژیک و همسو شدن با خواسته های رهبر تشکیلات میشد. رهبر بر آن بود که به شیوه مسلحانه جایگزین رهبر حکومت اسلامی در ایران شود. برای رسیدن به این هدف نیاز به افرادی از جان گذشته داشت.
تمامی این جماعت توسط دولت فرانسه به عنوان پناهنده سیاسی شناخته شده بودند و از حقوق و مزایای پناهندگی برخورداربودند. این در صورتی بود که نه دولت فرانسه این افراد را میشناخت و نه خود این افراد چیزی از مفهوم پناهدگی و استفاده از حق و حقوق قانونی خودشان سر در می آوردند. همه چیز در درون یک رابطه، و پیمان سیاسی بر اساس منافع رهبرین رد و بدل میشد. سال هزار و سیصد و شصت و دو بود و تا سه سال بعد که این افراد را به عراق فرستادند آن ها کلامی زبان فرانسوی نیاموخنتد و در واقع نفهمیدند که در کدام قسمت از این کره خاکی مشغول نفس کشیدن هستند
برچسب ها
باید جلوی همه می گفتیم وسوسه رابطه با ... کتاب مارپیچ خون| غسل هفتگی اعضای مجاهدین خلق
چرا پول توجیبی داد و چرا قطع کرد؟ پول توجیبی رجوی به نیروها
سارق روح؛ بازنمایی رسانهای فرقهها و مهندسی ذهن در جامعه معاصر
مقدمه در سالهای اخیر، موضوع فرقهها همچون سازمان تروریستی مجاهدین خلق از جمله جریانهای مخرب بر ذهن و رفتار افراد با تبلیغات دروغین، نفوذ آرام، پنهان و تدریجی این گروهها در لایههای مختلف جامعه، به ویژه در میان جوانان و افراد جویای معنا، خطری است که تنها با برخورد امنیتی قابل مهار نیست، بلکه نیازمند […]
کتاب مارپیچ خون| غسل هفتگی اعضای مجاهدین خلق
کتاب “مارپیچ خون” یکی از مخوفترین ساز و کارهای تشکیلات مجاهدین خلق را افشا میکند؛ جلسات اجباری “غسل هفتگی” که اعضا مجبور به اعترافات جنسی در مقابل جمع میشدند، ابزاری برای تحقیر و کنترل روانی آنها. کتاب جدیدی با عنوان “مارپیچ خون” پرده از یکی از جنبههای تاریک و نامتعارف درونی سازمان مجاهدین خلق به […]
پول توجیبی رجوی به نیروها
در مقر موزرمی طبق معمول مشغول بیگاری بودم سری به آشپزخانه مقر زدم. تمام نفرات آشپزخانه درگیر آماده سازی شام بودند. از یک نفر سئوال کردم خبری شده در جواب گفت خودمان هم نمی دانیم. از مسئول آشپزخانه سئوال کردم در جواب گفت شب خودت می فهمی. ذهنم درگیر این موضوع شده بود. رفتم سالن […]

