جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
نامه محمد قاسمی به دخترش شکوه قاسمی در کمپ مجاهدین خلق 16 مهر 1402

نامه محمد قاسمی به دخترش شکوه قاسمی در کمپ مجاهدین خلق

دخترم شکوه سلام مطالبی که در این نامه برایت بازگو می کنم داستان و افسانه نیست. بلکه درد دل پدری با دخترش است؛ دختری که سالها پدرش را رها کرده است. برای او نامه می نویسم ولی جواب مرا نمی دهد، و تماسی با پدرش نمی گیرد. ولی من دخترم را فراموش نخواهم کرد. هر […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هشتم 10 مهر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هشتم

در قسمت قبل از مشکلات مقر موزرمی گفتم که معضل تشکیلاتی روی میز فرمانده مقر بود. افراد به دستورات فرماندهان گوش نمی دادند بین نفرات کنتاکت پیش می آمد. تشکیلات در مقر موزرمی بهم ریخته بود. یک سری نشستها را شبانه برگزار می کردند؛ نشست های لایه ای. مسئول نشست ها فرزانه میدان شاهی بود، […]

نامه علیرضا قادری به برادرش غلامرضا قادری در کمپ آلبانی مجاهدین 10 مهر 1402

نامه علیرضا قادری به برادرش غلامرضا قادری در کمپ آلبانی مجاهدین

سلام برادر ان شاالله که حالت خوب باشد. مدتهاست که از تو بی خبرم. هیچ امکان تماس و ارتباطی هم با تو ندارم. مرتب اخبار مربوط به کمپی که در آن هستی را دنبال می کنم تا در جریان شرایط کلی جایی که در آن به سر می بری باشم. زمانی که پلیس آلبانی وارد […]

مجتبی جان دخترت سمانه و نوه هایت سراغت را می گیرند 09 مهر 1402

مجتبی جان دخترت سمانه و نوه هایت سراغت را می گیرند

سلام حمید رضا. خوبی؟ امروز تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم. نمی دانم در چه شرایطی هستی؟ کاش راه تماسی بود تا از وضع و حالت باخبر می شدم. دلتنگت هستم. فیلم هایی که بعد از ورود پلیس آلبانی به کمپ تان را چندین بار مرور کردم فقط به امید آنکه تو را در میان […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هفتم 04 مهر 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هفتم

در قسمت قبل از روزی گفتم که صبح و موقع صبحانه متوجه شدم هیچ زنی در مقر نیست و مردها را در آشپزخانه بکار گرفته بودند تا مقر بدون غذا نماند یک هفته ای گذشت مجددا زنها به مقر برگشتند و تعدادی از آنها که در آشپزخانه مسئولیت داشتند مسئولیت خودشان را از مردها تحویل […]

نامه حسن زنگنه به برادرش رضا زنگنه در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 04 مهر 1402

نامه حسن زنگنه به برادرش رضا زنگنه در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

رضا جان سلام امیدوارم حالت خوب باشد برادر. می دانی چه مدت است از تو بی خبرم؟! برادر جان می گویند وضعیت کمپی که در آن زندگی می کنی خوب نیست. من نگرانت هستم. چگونه این همه سال خانواده ات را رها کرده ای و خبری نمی گیری. لطفا اگر برایت امکان دارد تماسی با […]

حمایت خانواده های استان مرکزی از تأسیس شعبه انجمن نجات در آلبانی 04 مهر 1402

حمایت خانواده های استان مرکزی از تأسیس شعبه انجمن نجات در آلبانی

ما خانواده های استان مرکزی از تاسیس دفتر انجمن نجات در کشور آلبانی بسیار خرسندیم. تاسیس دفتر انجمن نجات به عنوان نماینده ما خانواده های اعضای گرفتار در تشکیلات مجاهدین خلق، در نزدیکی مقر این فرقه در آلبانی خاری است در گلوی رجوی. ما حمایت خود از عزیزان پر تلاشمان در انجمن نجات آلبانی را […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت ششم 22 شهریور 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت ششم

در قسمت قبل گفتم که مسعود رجوی در نشستی که برگزار کرد گفت، آمریکا به عراق حمله خواهد کرد و فرزندان شما در پادگان اشرف مورد اصابت موشک قرار می گیرند. ما تصمیم گرفتیم تمام بچه ها را حتی بچه های شیر خوار را از طریق اردن به کشورهای اروپایی منتقل کنیم. من در ارکان […]

نامه مرتضی قائدی به برادرش مصطفی قائدی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 21 شهریور 1402

نامه مرتضی قائدی به برادرش مصطفی قائدی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

برادرم سلام. حالت چطور است؟ امیدوارم که حالت خوب باشد. چندین سال است از تو بی خبریم. فقط می دانم در کمپی در آلبانی زندگی می کنی. نمی دانم به لحاظ جسمی سالم هستی یا خیر؟ متاسفانه تماسی با خانواده نمی گیری که از اوضاع و احوالت با خبر شویم. من هم که دسترسی به […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پنجم 19 شهریور 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پنجم

در قسمت قبل از نشستی که رجوی گذاشت گفتم. او گفت عملیات بزرگی در پیش داریم. چوب اشاره ای که در دست داشت روی نقشه ایران گذاشت و در ادامه گفت: عملیات فروغ جاویدان. رجوی با توضیحاتی که داد می خواست 72 ساعته تهران را فتح کند و گفت برای عملیات زیاد وقت نداریم. بروید […]

نامه خواهران گل ریزان به برادرشان عباس گل ریزان اسیر در کمپ مجاهدین خلق 19 شهریور 1402

نامه خواهران گل ریزان به برادرشان عباس گل ریزان اسیر در کمپ مجاهدین خلق

سلام عباس جان باز هم سلام – حال و احوالت چطور است برادر؟خیلی وقت ها کنار هم که می نشینیم، نقل صحبت هایمان تو و خاطرات گذشته است. وقتی به عکست در زمان جوانی نگاه می کنیم، به هم میریزیم. آخه تو تک برادر ما بودی. با خودمان می گوییم عباس تنها برادرمان چرا و […]

نامه محمد رضا فروغی به برادرش مصطفی فروغی در کمپ آلبانی 14 شهریور 1402

نامه محمد رضا فروغی به برادرش مصطفی فروغی در کمپ آلبانی

مصطفی جان سلام امیدوارم حالت خوب باشد و سلامت باشید. چند وقت است که خیلی به شما فکر می کنم. فکر گذشته ها که با هم بودیم. کاش می شد زمان به عقب بر می گشت و باز هم با هم می بودیم. خیلی وقت است از شما خبری ندارم. بعضی وقتها به فکر فرو […]

blank
blank
blank