خدا بیامرزدش میرزا آقا را
درآن موضعگیری یادآورشدم که رجوی میخواهد متعاقبا از مرگ میرزا آقا بهره برداری ناجوانمردانه ای داشته باشد که نمونه اش به وفور مثال زدنی است ولیکن چهارشنبه گذشته میرزا آقا فوت نمود و رجوی با مدل جدیدی ازایشان یاد نمودند که البته هم مضحک بود وهم بغایت دردناک که به جد شخصا بواسطه خواندن مطلب درج شده درسایت رسمی رجوی درخصوص درگذشت میرزا آقا خیلی متاثرشدم وماندم که از نگاه رجویها این میرزا آقا مجاهد بود وصدیق یا خائن با سوابق عضویت دراداره اطلاعات!!؟
۵۲ تن قربانی شدند بخاطر اموال بی مقدار اشرف
راستی کسی که اندک شناختی ازفرقه تبهکار و جاه طلب رجوی داشته باشد نه حتی مثل من که سالیان با آنان همگام بوده ؛ نه تنها شکوه وزیباهی ازاین تابلو نمی بیند بلکه تماما خیانت وجنایت شخص رجوی را می بیند که بخاطرجاه طلبی خود واینکه نخواهد از بابت بطلان و شکست استراتژی خود به کسی پاسخگوباشد به ظاهر بخاطر حفظ اموال بی مقداراسارتگاه اشرف 100 تن ازنگون بخت های اغفال شده اش را دراشرف میخ میکند وسپس آن تراژدی غمناک که خود طراح آن بوده به وقوع بپیوندد و52 تن به قربانگاه فرستاده میشوند.
خانواده آقا جانی در دفتر انجمن نجات گیلان
آقای رضا رجب زاده عضورهاشده اززندان رجوی که خود سالیان با محمدعلی آقاجانی درتشکیلات سیاه رجوی هم بند بود وازنزدیک با خلقیات ایشان آشنا بود اظهارامیدواری کرد که به قطع ویقین درلحظه ضروری وفرصت مناسب محمدعلی ازشرفرقه رهایی یافته وبه آرزوی دیرینه خود یعنی بازگشت به وطن وکانون پرمهرخانواده اقدام خواهد کرد وخانواده ای را برای همیشه ازنگرانی درخواهد آورد.
خاطره ای از تحویلدهی سلاح به قوای اشغالگر امریکایی
جالب توجه اینکه دستوراکید آمده بود که درآن پروژه رزمندگان مطلقا نباید به سلاح انفرادی تجهیزشوند چراکه تهدید اینستکه زودی عصبانی شوند وامریکاییها را به رگبار ببندند و کاردست ما بدهند!!؟ خلاصه با هرمشقاتی بود منطقه ای که خود امریکاییها مشخص کرده بودند با صرف چندین روز انرژی وتکرارآمد وشد به آن منطقه پروژه به اتمام رسید وتمام ارتش رجوی دریک لحظه بتوسط بالگردهای امریکایی منفجر و دود شدند وارتش رجوی با ازدست دادن سلاح بی ناموس شد!!
رضا رجب زاده: با افتخار در جمع خانواده های دردمند ترک زبان اردبیل قرار گرفتم
درحالیکه شدیدا بغض داشتم ودردرونم به رجوی نفرین میکردم روبه به مادرپیروسالمند گفتم” جانم مادر. مشکلت چیه؟ اوریزریزبا زبان ترکی میگفت وفرزندش ترجمه میکرد” مشکلم چیه! الهی خدا رجوی را لعنت کند. عصای دستم را گرفته است. نزدیک به 30 سال است که فرزندم امین عبدلی به دست رجوی اسیرشده وازما دورشده است. همه جا رفتم. با پسرم ودیگرعزیزانم به عراق هم رفتم ولی نتوانستم امینم را ببینم. آخرچهره سالخورده من رجوی را ناراحت نمیکند که دلش به حال من بسوزد وفرزند بیسواد مرا روانه خانه وکاشانه اش بکند!؟ خدایا حق من این نیست که اینقدراذیت شوم ولی ازتو میخواهم حق رجوی را که نیست ونابودی است کف دستش بگذار…..”
این مادر به چه می اندیشد!؟
اشک که ازچشمان مادرجاری شد دیگر تحملم طاق آمده بود و به ایشان گفتم” مادرجان. شکرخدا که زنده هستی وفرزندت میتواند دیگربارتورا درآغوش بکشد ولیکن مادر من عمرش را به شما داده وازاین بابت درد وغم وغصه سنگینی روی دلم احساس میکنم. الهی که مادرم مرا ببخشد. چونکه رجوی خائن باعث و بانی شد مادرم سالیان چشم انتظارمن باشد ومتاسفانه ازدوری من دق کند.”
نامه یک همسنگر دوران دفاع مقدس به رضا حسن زاده – گروگان فرقه رجوی
رضاجان ببین از اردوگاه اشرف تا کمپ لیبرتی بچه هائی که با تو بودند الان با شما نیستند اکثرا به آغوش خانواده هایشان بازگشته اند. حداقل این چند سال عمری که مانده است بیا تا در خاک کشور عزیزمان ودر روستای خوش آب و هوای خودمان یعنی فشتکه دور هم باشیم و از طبیعت زیبا و دریای نیلگون و جنگلهای زیبا و زمینهای کشاورزی و تازگی ازمنطقه آزاد گلشن لذت ببریم.
محمدرضا جان شکرخدا که دریک قدمی خانواده ات قرارگرفتی
آقایان علیرضا واحمدرضا وخانم آمنه محمودی ازخانواده محمدرضا محمودی عضواسیررجوی که هم اکنون به کشورآلبانی منتقل شده است سالهاست که درارتباط فعال با انجمن نجات گیلان تلاشهای بسیاری به منظوررهایی عزیزشان ازچنگال رجوی داشته اند طوریکه همواره پاسپورت آنان آماده جهت اعزام به عراق ودیداربا محمدرضا دردفترانجمن به نوبت می گذاشتند شاید که بتوانند روزی دراثرفعالیتهای انساندوستانه انجمن نجات برادرشان را درآغوش بفشارند..
آیا میدانی فرزندت نیما الان ۳۰ بهار را چشم انتظار پشت سر گذاشته؟
آنان چشم انتظارهم ماندند شاید که درسرفصل تبادل اسرا بتوانند عزیزشان را درآغوش بفشارند ولی سرنوشت طور دیگری رقم خورد وسمیع ناجوانمردانه دراثریک معامله کثیف رجوی وصدام به گروگان یک تشکیلات مافیایی قرارگرفت طوری که دیگرنتوانست حتی برای همسرونیمای خود نامه بنویسد وبدینسان بود که ازاسارتی به اسارتی دیگردرآمد وبه واسطه رجوی زندانی شد.
پیام خانواده چشم انتظار مهرورز به محسن مهرورز مقیم آلبانی
امروزمهندس علینقی (مهدی) مهرورز از برادران ایشان با مراجعه به دفترانجمن گیلان ضمن ابراز شادمانی وصف ناپذیرخواستار تسهیلاتی مبنی برمکالمه تلفنی و حتی دیدار حضوری با عزیز رهایی یافته از تشکیلات مافیایی رجوی درعراق و منتقل شده به آلبانی شده است و تاکید داشته که مادر سالمند 90 ساله اش در آرزوی ولو یک تماس تلفنی جگرگوشه اش لحظه شماری میکند.
اسماعیل جان زودی بیا که بی قرار تو هستیم
ازشما خواهش دارم اندک تامل کن و در اولین فرصت با یک” نه” قاطع به رجوی خودت را به نماینده کمیساریای عالی پناهندگان و مسولین عراقی محافظ کمپ لیبرتی معرفی کن و به هتل برو و الباقی راه را به همت وقوه الهی خودم برایت هموار میکنم که بزودی زود خود را دردنیای آزاد و کانون گرم و پرمهر خانواده ات ببینی.
نامه دردمندادنه یک مادر زحمتکش گیلک به نماینده سازمان ملل
شما که به عنوان نماینده حقوق بشر هستید آیا این حق ما نیست با گذشت این همه مدت آنها را ملاقات کنیم ویا زمینه ی آزادی آنها را فراهم نمائید به سران فرقه می گویم مگر ما بشر نیستیم، ما مگر خلق نیستیم، سازمانی که نابخردانه همیشه دم از مردم و خلق قهرمان ایران می زند واکثریت مردم را هوا دار خود معرفی می کند چه شده است حتی ملاقات با فرزند خود را به ما نمی دهد مگر این خانواده ها جز مردم وخلق قهرمان نیستند پس چه شد آن انسانیت و مردانگی آنها، مگر شما نماینده حقوق بشر نیستید.