نامه ای به محمد رضا قدس؛اسیر فرقه رجوی

 سلام به برادر عزیزم محمد رضا قدس
امیدوارم سلام گرم و پُر مهر مرا از کنار مرقد آقا امام رضا (ع) پذیرا باشی.رضا جانم، برادری که سال ها چشم انتظار و عاشق دیدارت هستیم
رضا جانم، برادری که سال ها چشم انتظار و عاشق دیدارت هستیم. خدا شاهد است که من هر زمان توفیق زیارت یکی از ائمه یا فرزندان شان را داشتم به یاد تو و دیگر بچه های ایرانی و حتی خانواده هایی که ماه ها پشت درب اشرف، چه در گرمای داغ عراق و چه در سرمای سوزان زمستان تحصن کرده اند و منتظر عزیزان شان هستند بودم و هستم. مخصوصا این دفعه که دو سه روزی است برای زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) به مشهد آمده ام. خیلی، خیلی جای تو در کنار حرم آقا خالی است. من برای تو بهتر از جانم نائب الزیاره هستم و هم زیارت نامه برایت خواندم و هم نماز زیارت و نماز حاجت. می دانم که یکی از حاجت های مهم تو که حاجت مهم ما هم هست برگشت به وطن و در کنار خانواده بودن است. من از آقا خواستم و نذر کردم هر چه زودتر وسیله آزادی شما عزیزان را فراهم کند تا دفعه دیگر به اتفاق هم به حرم آقا مشرف شویم. این غم بزرگیه که برادر عزیز و مهربانی داشته باشی که بعد از سال ها، روزی تو را در خیابان ببیند و نشناسدت و از کنار تو رد شود. می دانی که چقدر سخت است… ولی این مهم نیست، مهم این عشق و محبتی است که در خون تک تک افراد خانواده در جریان است. هیچ کس نمی تواند این عشق را سرکوب کند، چون خداوند این عشق را به انسان ها ودیعه داده و من خداوند را به همین عشق الهی که خودش هدیه داده قسم می دهم که همه جگر گوشه ها وعزیز کرده ها را در نهایت صحت و سلامت به آغوش خانواده ها ی شان برگرداند. رضا جان!! کمی فکر کن ببین درسته بعد از اینهمه فراغ و چشم انتظاری هنوز منتظر و چشم براهت باشیم. غم دوری تو روح مان را افسرده و چهره های مان را شکسته. مخصوصا مامان که خیلی امید برگشت تو را دارد. البته می دانم که تو هم وضع و حالی بهتر از ما را نداری و به تو بیشتر از ما سخت می گذرد. صحبت هایی که در سیمای آزادی کرده بودی را گوش کردم و می دانم از قبل به تو دیکته کرده اند. این حرف های تو نبود. موقعیت تو را درک می کنیم. امیدوارم که تمامی ظال مان عالم روزی رسوا و سرنگون گردند. من و برادرت علی در شهریور ماه، نزدیک به دو هفته پشت درب اشرف بودیم و خیلی برای دیدن و گرفتن خبر از تو چشم انتظاری کشیدیممن و برادرت علی در شهریور ماه، نزدیک به دو هفته پشت درب اشرف بودیم و خیلی برای دیدن و گرفتن خبر از تو چشم انتظاری کشیدیم و بارها و بارها پشت میکروفن با تو صحبت کردیم هر چند می دانستیم که شاید مستقیما خودت نشنوی ولی امیدوار بودیم که دیگران که می شنوند این خبر را به تو بدهند که مطمئنا داده اند. رضا جان، من ماه ها پیگیر این موضوع بودم تا توانستم راهی پیدا کنم به پشت درب اشرف بیایم و مشتاقانه به این سفر آمدیم که متاسفانه موفق به دیدارت نشدیم. من هنوز نا امید نیستم و باز هم به این سفر خواهم آمد. آنقدر پشت درب اشرف می نشینم تا تو را ملاقات کنم. در ضمن تمام اهل خانواده سلام تو را می رسانند. به امید روزی که ریشه ظلم در همه ی عالم خشکیده شود و ما دوباره تو را در آغوش بگیریم. اگر کلید رحمت خدا جویی
بیا کلید رحمت خدا اینجاست
ز قبله گاه سلاطین بخواه حاجت خویش
شهی که حاجت مسکین کند روا اینجاست
از این سفینه رحمت مپوش چشم امید
چه غم زموج حوادث که ناخدا اینجاست                                                          خواهر کوچکت مرضیه              

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا