یاد آوری خاطرات تلخ عضویت در فرقه رجوی

دیشب سخنان نفراتی را که از فرقه مجاهدین جان سالم به در برده و موفق به فرارشده اند را گوش می دادم، منظورم خانم مریم سنجابی، عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق و همچنین عضو شورای ملی مقاومت، وآقایان برات کیخائی و عبداللطیف شاردری است. ابتدا به این عزیزان برای خروجشان از این تگنا و بازگشت دوباره به زندگی تبریک می گویم و آنان را امیدوار می کنم به اینکه اگر چه امثال ماها همه هستی خود را که همانا دوران جوانی است در راه کسانی تلف کرده ایم که جان انسان ها برایشان ارزشی به غیر از سواستفاده برای به قدرت رسیدن ندارد اما باز هم بایستی پروردگار را شکر کنیم که توانسته ایم به یاری او از این تشکیلات گشتاپوئی به هر صورتی نجات پیدا کنیم و برای شروع زندگی هرگز دیر نیست، اگر چه مجاهدین می گفتند اگر کسی از مناسباتشان بیرون برود فاسد خواهد شد اما تا اینجا نه تنها فاسد نشده ایم بلکه تشکیل خانواده داده ودر کنار همسر و فرزندان خود بسیار هم خوشبخت هستیم و این چیزی است که رهبران آزمند مجاهدین برای متلاشی کردن آن تمام تلاش خود را به کار گرفتند، منظورم تحمیل به اصطلاح انقلاب دروغین ایدولوژیک خود ساخته برای هر چه بیشتر استثمار کردن است. بازگو کردن مناسبات مخصوصآ توسط خانم سنجابی ذهن و افکار مرا به گذشته ای بازگشت داد که تمام تلاشم را در این چند سال برای فراموش کردن آن بکار بسته بودم، خاطراتی بسا تلخ که هرگاه بیاد می اورم به خود می گویم " با پیوستن به این فرقه من به خودم وجوانی خودم خیانت کرده ام " همان چیزی که ما اعضای جداشده از این فرقه تلاش می کنیم که جوانان دیگری در دام این تشکیلات قرون وسطائی نیفتند، اما در این هنگام تنها چیزی که به من تسلی می دهد و به زندگی امیدوار می کند دیدن فرزندانم است، ببینید باز همان چیزی مرا به زندگی امیدوار می کند که فرقه رجوی آنرا برای همه ما چه زن وچه مرد حرام کرده بود. نمی دانم، شاید این نوشتار یک درد دل باشد تنها این را می توانم بگویم که پس از شنیدن صحبتهای دوستان به حدی دلم گرفته که به خودم می گویم ای کاش دوران اسارت در اردوگاه های عراقی تمام نمی شد و به جای ورود به مناسبات نامبارک مجاهدین در همان اسارت با تمام مشکلاتش می ماندم. اما از طرفی هم تاسف می خورم برای سازمانی که پس از چهار دهه مناسباتی را بوجود آورده تا کسانی مثل بنده که هستی و نیستی خود را در راه آن تباه کردیم امروز بنشینیم و آرزو کنیم که ای کاش در اسارت عراقی ها می ماندم، این موضوع قبل از اینکه برای من تاسف بار باشد برای سازمانی تاسف باراست که ادعای مبارزه و هزاران ادعای دیگر را در بوق و کرنا سر می هد. رهبران مجاهدین با بیرحمی خود در اروپا با خیال راحت و درامنیت کامل لمیده وافراد بیگناهی که شستشوی مغزی شده هستند را دراردوگاه اشرف برای رسیدن به اهداف قدرت طلبانه خود گوشت دم توپ کرده اند، همین امر نمونه خوبی برای اثبات صحبتهای خانم مریم سنجابی و دیگر دوستان است که می گویند در میان کشته شده ها و زخمی های در گیری اخیر هیچ اثری از مسئولین و فرمانده هان بالا یا کادرهای بالا نیست، شک ندارم که این فرمانی ابلاغ شده از سوی مریم رجوی به فرمانده هان است که در صورت بروز خطر جان خود را حفظ کنند. اما شکی نیست خون بچه هائی مثل محمد قیومی که از دوران اسارت او را می شناختم بهروز با صدای خوبش نسرین عظیمی که از زنگی هیچ نفهمید جعفر بارجی که همیشه ساکت بود، مهدی برزگر که مدت زیادی هم مسئول من بود،ووو که در دفاع از مشتی عناصر پوسیده مغز و فراری به زمین ریخته شده روزی و روزگاری طومار ننگین شما را در هم خواهد پیچید. با آرزوی زندگی سرشار از عشق و آزادی برای دوستانی که از اردوگاه مرگ رها شده اند و با آرزوی پایان اسارت و بندگی برای دیگران که هنوز در چنگال این فرقه دیکتاتوری گرفتار هستند.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا