متاسفانه تلاش های چندین ساله ی من و اعضای خانواده ام جهت رهایی برادرم ناصر سپه پور از اسارتگاه اشرف به دلیل مانع تراشی، فضا سازی و حاشیه پردازی رهبران و مسئولین مجاهدین به سرانجام نرسید و علیرغم میل باطنی مان ایشان به همراه تعدادی دیگر از فرزندان این کشور قربانی امیال و اهداف قدرت طلبانه ی رهبری مجاهدین گردید
متاسفانه تلاش ها و کوشش های خستگی ناپذیر اعضای خانواده محترم سپه پور به خصوص خانم ها مهناز و شهناز سپه پور و فعالان انجمن نجات در رابطه با رهایی برادرشان از اسارتگاه اشرف به نتیجه نرسید و برادر ایشان قربانی امیال و اهداف قدرت طلبانه ی رهبر عقیدتی مجاهدین گردید. خانم مهناز سپه پور طی تماس تلفنی با دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی خواسته ی خانواده شان را مبنی بر تحویل پیکر برادرشان از سوی مجاهدین مطرح کردند سپس ایشان در دیدار حضوری در محل دفتر انجمن نجات ارومیه نامه ای را جهت درج در سایت و ارسال به کمیته بین المللی صلیب سرخ تحویل اینجانب دادند که بیانگر خواست مشروع و قانونی ایشان است. میبایست سران مجاهدین پس از مطالعه نامه هر چه سریعتر و بنا به ملاحظات اخلاقی و انسانی و حقوق بشری بدون هیچگونه طرح بهانه و مانع تراشی به درخواست خانواده محترم سپه پور احترام بگذارند. آرش رضایی به نام خدای مهربان
متاسفانه تلاش های چندین ساله ی من و اعضای خانواده ام جهت رهایی برادرم ناصر سپه پور از اسارتگاه اشرف به دلیل مانع تراشی، فضا سازی و حاشیه پردازی رهبران و مسئولین مجاهدین به سرانجام نرسید و علیرغم میل باطنی مان ایشان به همراه تعدادی دیگر از فرزندان این کشور قربانی امیال و اهداف قدرت طلبانه ی رهبری مجاهدین گردید.
هر چند شنیدن خبر ناگوار برایم سخت و دردناک بود اما هم اینک بنا به ملاحظات اخلاقی، انسانی، حقوق بشری و نه سیاسی از سران مجاهدین می خواهم که در اسرع وقت و بدون هیچ تحلیل نادرست نسبت به انتقال پیکر برادرم به میهن عزیزمان ایران و تحویل آن به اعضای خانواده مان اقدام کرده و زمینه ی آن را فراهم و میسر سازند.
بایستی به سران مجاهدین یادآوری کنم که احترام به خواسته ی من و اعضای خانواده ام و اجابت کردن درخواست مشروع و قانونی مان یک ضرورت انکار ناپذیر اخلاقی و انسانی است.
رونوشت به:
1 –کمیته بین الملی صلیب سرخ دفتر تهران و ِژنو
2ـ انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
مهناز سپه پور
18/2/1390
برچسب ها
منتظر خبر آزادیت هستیم نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی
درگیری با حشمت و رشید؛ آغاز اسارت من خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم
مرا فریب دادید چند کلامی با مسعود رجوی
نامه رضا حمزه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی
سلام برادر زن عزیزم خوبی عباس سلامتی در چه حالی؟ من شما را همچون برادر خودم می دانم و از خداوند می خواهم همیشه سالم باشی. من و خواهرت فاطمه همیشه به یاد شما هستیم. از رفتنت چندین سال می گذرد و من و خواهرت نگران شما هستیم. کاش می دانستیم در چه وضعیتی هستی. […]
خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم
رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش درباره تعدادی از عملیات های ایذایی و تروریستی سازمان در خاک عراق و در خاک ایران مواردی را بیان کرد از جمله انفجار اتوبوس پیشمرگه ها در منطقه کفری عراق، عملیات بزرگ در خاک ایران و همچنین سه دانش آموزی که برای انجام عملیات به داخل ایران فرستاده شدند. […]
چند کلامی با مسعود رجوی
آقای رجوی می خواهم سخنی را با شما آغاز کنم آنقدر در تشکیلات شما سختی کشیده ام که نمی دانم از کجا شروع کنم. من در زمان جنگ سرباز بودم و در جبهه بدست نیروهای شما اسیر شدم. مرا به اردوگاه خودتان منتقل کردید در اُردوگاه توسط افرادی بنام سید سادات دربندی (عادل) و مجید […]
