اعلام جدایی آقای غفور فتاحیان از فرقه مجاهدین خلق در پاریس

قسمت اول گفتگوی آقای میلاد آریایی با آقای غفور فتاحیان میلاد آریایی:
سلام عرض می کنم خدمت بینندگان عزیز امروز 17 ژوئن 2011 در شهر پاریس هستیم و مطلع شدیم که آقای غفور فتاحیان یکی از اعضای با سابقه سازمان مجاهدین در واقع اعلام جدائی خودشان را از این فرقه تروریستی اعلام کردند و در همین رابطه می خواستیم که توضیحاتی را از زبان خودشان بشنویم. آقای غفور فتاحیان خیلی خوشحالیم که شما را در شهر پاریس می بینیم و می خواستم برای بینندگان مان عنوان کنید که به چه دلایلی شما از این سازمان در واقع جدا شدید و یک مقدار هم توضیح بدهید که چه فعالیتهائی در این تشکیلات داشتید. غفور فتاحیان:
با سلام من غفور فتاحیان هستم نزدیک به 19 سال یعنی جوانی و عمر خودم را در قلعه اشرف بودم بعد امروز هم بطور رسمی خواستم یعنی به عنوان اعتراض به این سازمان تروریستی اعلام کنم ودر حمایت از خانواده های داغدار که الان بیش از یک ساله درب ورودی قلعه اشرف در سرما و گرمای عراق آنجا بسر می برند. میلاد آریایی:
آقای فتاحیان می توانید عنوان کنید چه مسئولیتهائی را در این تشکیلات بر عهده داشتید. غفور فتاحیان:
واقعیتش من رده تشکیلاتی من ام جدید بود آنجا ام جدید یعنی مسئول و فرمانده نفرات بودم آنجا ام جدید بودم. میلاد آریایی:
طی 19 سالی که شما در این فرقه حضور داشتید در کجا بطور مشخص در خاک عراق بودید یا جاهای دیگر. غفور فتاحیان:
من نزدیک 15 سال در اشرف بودم 2سال در جلولا بودم یعنی همان پادگان جلولا بعد 2سال هم در کوت بودم. میلاد آریایی:
می خواستم برای بینندگان مان عنوان کنم در واقع اسم اشرف قرارگاه و پادگان اصلی این سازمان در خاک عراق هست و جلولا یکی از پادگانهایی هست که در حال حاضر در شمال عراق بسته شده آقای فتاحیان دلایل جدائی شما از این سازمان چی بود؟ غفور فتاحیان:
واقعیتش توضیحات زیادی هست فکر کنم الان با چند کلمه و یک ساعت و دو ساعت آدم نمی تواند واقعا توضیح بدهد که من چرا از سازمان جدا شدم واقعیتش من اول توضیح بدهم که اصلا انگیزه ورودم به سازمان چی بود. میلاد آریایی:
بله بفرمائید غفور فتاحیان:
واقعیتش من از طریق رادیو مجاهد آنموقع بهش می گفتند و سیمای آزادی خوب خودم قبلا فکر می کنم مثلا آنموقع ها خیلی جوان با شور و شوقی بودم و در اصطلاح یعنی همیشه به آزادی مردم فکر می کردم واقعیتش وقتی که اینطور اندیشه و طرز فکری داشتم با دیدن برنامه سیمای آزادی و شنیدن رادیو مجاهد و این حرفهای دمکراتیک و حمایت از مردم و بالاخره این چیزها جذب این سازمان شدم خوب گفتم من هم برای آزادی مردم یک کاری کنم از آنجائیکه من در شهر مان مربی ورزش بودم و خیلی از جوانان را می دیدم و می شناختم. میلاد آریایی:
اهل کدام شهر هستید؟ غفور فتاحیان: من اسلام آبادغرب بودم بعد از این زاویه گفتم هر طوری شده یک کاری برای مردم بکنم و یک کاری برای ملتم و میهنم انجام بدهم از اینرو تصمیم گرفتم با شنیدن حرفهای مثلا آزادی و دمکراتیک و بالاخره رهائی مردم جذب این سازمان شدم بعد گفتم هر طوری شده باید بروم عراق بعد از طریق ترکیه رفتم بعد از مدتی که در ترکیه بودم یکی دو ماه آنجا بودم رفتم آنجا با سرپل همان سازمان تماس گرفتم بعد یک نفر آمد دنبال من با بر خورد خیلی خوب و گفتم چه جای خوبی آمده ام بعد ما رفتیم پایگاه آنجا از ما پذیرائی کردند بعد آنجا به ما توضیح دادند در اینجا می خواهم یک نکته را بگویم که آنجا یکی از مسئولین بود که گفت ورود به سازمان مثل ته سوزن و سوراخ سوزن هست می گفت مثل آن سوزن هست یعنی هر طوری با نخ بکنی نمی شود رفت تو این خیلی باید تلاش کنی برای توی سازمان خروج از سازمان دربهاش کاملا باز هست یعنی نمی شود براحتی رفت توش ولی می توانی به راحتی مثل آب خوردن ازش خارج بشوی این نکته را می خواستم عرض کنم بعد ما یکی دو ماهی آنجا بودیم بعد چون من پاسپورت نداشتم. میلاد آریایی:
یعنی عملا همین در واقع تمام سیاسیونی که مسایل این سازمان را دنبال می کنند به خصوص از زبان جداشدگان و منتقدین این سازمان به خوبی در یافتند که جدایی از این سازمان با مشکلات بسیار بسیار جدی روبرو می شود و حتی خطر جانی و مرگ همراه دارد و این بر خلاف وعده ها و شعارهای اولیه این سازمان هست این طور نیست. غفور فتاحیان:
همین را می خواهم ادامه بدهم واقعیتش حالا چون نکته اولم آنجا بود ما وارد قلعه اشرف شدیم بعد از دو ماه بالاخره آمدیم داخل قلعه اشرف و گفتیم اینجا آزادی و همه چی وجود دارد بالاخره هر کس می تواند حرفش را بزند ما با این اندیشه چون گفتم همان اولش توضیح دادم من هم آدمی بودم که همیشه حرفم را می زدم واقعا یعنی هیچ جا حرف کسی را نمی کشیدم بعد ما رفتیم یک ماه باور کنید یک ماه آنجا بودم بعد یک روز یک نواری گذاشته بودند از خود همین چون آنجا صبح تا غروب برای ما نوار می گذاشتند نوار گذاشتند. میلاد آریایی:
کارکرد این نوارها چی بود این نوارهای صوتی و تصویری چه کارکردی روی شما داشت غفور فتاحیان:
واقعیتش همین است من از صبح مثلا بلند می شدیم ساعت 6 ساعت 7 چون جدید تازه رفته بودیم بعد از یکسری آموزشها ساعت 7 صبح که نوار می گذاشتند تا 6 غروب این نوارها ادامه داشت. میلاد آریایی:
یعنی چیزی بیش از 12 ساعت نزدیک 11 الی 12 ساعت. غفور فتاحیان:
همین اعتراض من سر همین بود و به مسئول آنجا گفتم خوب از صبح که ما نوار دیدیم بالاخره این چه فایده ای برای ما دارد بالاخره این یک حرفهائی که تکرار می شود مستمر هم ادامه دارد ولی کارکرد و عملکرد این حرفها چیست یعنی این حرفها را من می شنیدم و می دیدم ولی آیا تو این مناسبات چنین دمکراسی که شما می گوئید چنین دمکراسی آیا وجود دارد یا وجود ندارد میلاد آریایی:
به شهادت تمامی جداشدگانی که از این سازمان جدا شدند در واقع کارکرد این نوارها در واقع به نوعی مغز شوئی و وارد کردن فرد در یک پروسه بود. غفور فتاحیان: همان ایدئولوژی خودشان را می خواستند غالب کنند به مغز ما میلاد آریایی: از کجا متوجه شدی که دقیقا مسیر را اشتباه آمدی و در واقع همان که گفتی بخاطر آزادی مردم وعدالت اجتماعی قدم تو این راه گذاشتی و کی وکجا متوجه شدی ودر چه تاریخی که نه راه را اشتباه آمدی. غفور فتاحیان:
من دقیقا 6ماه بعد از اینکه وارد شدم فهمیدم که اشتباه کردم. میلاد آریایی:
یعنی حدود 18 سال پیش و چرا الان تا این حدود 18 سال جدائی شما طول کشیده؟ غفور فتاحیان:
واقعیتش جوابش ساده هم نیست یعنی من عمرم را آنجا گذاشتم بالاخره توانستم از آنجا فرار کنم واقعا یعنی سازمان یک حصارهای تشکیلاتی دارد آنجا که اصلا به این آسانی ها نیست کسی بخواهد مثلا من امروز بگویم فردا از آنجا بروم اینطوری نیست من وقتی که آنجا بودم می دیدم کسی که آنجا اعلام بکنه یعنی لحظه اش را داشته باشد مثلا جدا بشود از این سازمان لحظه اش را داشته باشد برود این لحظه اش را بگوید یا بنویسد و بگوید آقا من این سازمان را نمی خواهم و نمی خواهم اینجا بمانم اینطوری نیست کاری باهاش می کنند دیگه اسم نیاورد که من می خواهم از اینجا بروم یعنی با نشستهائی سیزده روز برات نشست می گذارند که خودت اصلا پشیمان بشوی و بگوئی آقا من اشتباه کردم اصلا این حرف را زدم. میلاد آریایی:
با توجه برای بینندگان مان خیلی جالبه که بدونند به هر صورت اینکه سازمان حتی یک آدم مخالف را نگه می داره با اینکه هیچ انگیزه ای برای این نوع مبارزه ای که سازمان در واقع مدعی هست دیگه نداره بنابر این با تمام این نقاط منفی و شرایطی که هست و زور و اجبار بالاخره این فرد نمی تواند برای سازمان مثمر ثمر باشد پس چرا اینکار را می کند؟ غفور فتاحیان:
والا به نظرمن فکر کنم چون نیروئی نداره سازمان آنجا چون نیروی زیادی نداره همه اش همان 2 و 3 هزار نفری بودیم که تو همان قلعه اشرف بودیم خوب اگر می گذاشت این می رفت فردا یکی دیگر هم می رفت و یکی دو و سه ماهه آنجا خالی می شد بعد کی می ماند برای رجوی کی می ماند میلاد آریایی:
پس به نوعی شما می خواهید بگوئید این افراد در واقع یک پوشش و حصار دفاعی برای حفظ جان رجوی ها هستند. غفور فتاحیان:
حتما اینطوری بودند حتما اصلا از این آدمها برای حفظ جان خودش استفاده می کرد چطوری می خواستند مثلا آدمها اگر می گفت مثلا به من اجازه می داد خوب همان 18 سال پیش از آنجا خارج می شدم خوب امثال من کم آنجا نبودم خوب با همه هم سر کار داشتم همه هم مرا آنجا می شناسند من خودم آنجا از همان ابتدائی که وارد شدم مربی ورزش بودم خوب با همه بچه ها حرف می زدم و صحبت می کردم چون با همه هم رفیق بودم واقعا همه هم می آمدند پیش من درد دل می کردند و حرفهای شان را می زدند این حرف زدن هم ممنوع بود جاهائی با هم حرف می زدیم مثلا دور از چشم کسان دیگر مثلا مسئولین آنجا وگرنه از ما حسابرسی می کردند شما چرا با هم حرف زدید چی گفتید حتی چی گفتید مثلا من با شما حرف می زدم باید گزارشش را می نوشتم که شما دو نفر چی گفتید اصلا کجای دنیا این یک رابطه انسانی مینیمم ترین رابطه انسانی مینیمم در هیچ کجای دنیا اینطوری نبوده چون من دارم با تو حرف می زنم یک مینممم هست. میلاد آریایی:
به هر صورت در شرایطی که سازمان مجاهدین در خاک اروپا صحبت از آزادی و حقوق بشر و حقوق انسانها می کند تفتیش عقاید را به شدیدترین نوع شکل ممکن اش در مناسبات خودش در خاک عراق دنبال می کند ادامه می دهد و پرورش می دهد و با انواع مغزشوئی ها و نوارهای بقول معروف عقیدتی سعی می کند که افکار آدمها را عوض کند به هر صورت از نقطه ای که شما تصمیم گرفتید تا امروز به هر صورت الان در شهر پاریس شما را در خاک فرانسه می بینیم می توانید بخشی از مشکلات و فشارهائی که روی شما آمد برای بینندگان مان عنوان کنید. غفور فتاحیان:
واقعیتش من در آنجا بودم یعنی عمر و جوانی ام را آنجا گذاشتم وقتی که واقعیتش من لحظه ای که از سیاج اشرف پایم را گذاشتم بیرون اینقدر احساس یعنی شیرینی داشتم واقعا نمی تونم آن لحظه اصلا من نمی دونستم پنج دقیقه بعدش چه می شود اصلا خبر نداشتم از سیاج اشرف آمدم بیرون واقعا چنان احساس خوشحالی و شور و شوقی داشتم این یکی از بچه ها حسین اسمش هست ما دو نفر بودیم از آنجا فرار کردیم داد زدم با صدای بلند آزادی که اصلا آن چیزهائیکه آن پایگاه آمریکائیها و عراقی ها همه شنیدند که اصلا چرا این داد زد و اینطوری گفت بعد یکی از آن آمریکائیها از من آمده تو اشرف آنجا مقر آمریکائیها نزدیک بود آنجا آمد سئوال کرد این سر و صداها مال چی بود بعد ما بهش توضیح دادیم گفتیم بابا شما نمی دونید ما آنجا چی کشیدیم واقعا نمی دونید اگر بدونید یک ذره بدونید که ما چه ظلمی و ستمی آنجا کشیدیم واقعا همین امروز همین لحظه می روید به سازمان خاتمه می دهید نمی دونید این آدمهائی که می آیند این حرفها را می زنند یا می آیند مثلا یک کارهائی می کنند اینها همه اش با زور و بالاخره به آنها می گویند یعنی با زور باید بروی این کارها را بکنی تشکیلات یعنی این باید این کار را بکنی ولی آدم وقتی این آدمها را بیاورید این طرف سیاج بیاور یک متر این طرف ببین این آدمها همان هستند. میلاد آریایی:
خیلی از در واقع فعالین سیاسی معتقدند که جمع آوری و حصر افرادی که بخاطر آزادی مردم شان به هر صورت قدم گذاشتند در پادگان اشرف در واقع این بزرگترین خدمتی بوده در واقع به همین جمهوری اسلامی شده چرا که اینها می تونستند عاملینی برای تغییر باشند و لیکن به این طریق در واقع محصور شدند چون واقعا در خاک عراق و در آن مجموعه ای که حالا ده کیلومتر در ده کیلومتر است چه مبارزه ای مگر صورت می گیرد که بقول معروف افراد را با این بهای ممکن و با این فشارها در واقع آنها را به نوعی قرنطینه کنند همین امروز ما در واقع در شهر پاریس گردهمائی خود مجاهدین دارند برای حمایت از اینکه سی امین سال مقاومت یا مبارزه از نوع خودشان مبارزه خشونت طلبانه و تروریستی را جشن بگیرند و در واقع آنرا مقدس بشمارند نظر شما در این رابطه چیست. غفور فتاحیان:
واقعیتش به نظر من این هیچگاه این مبارزه مقدس نبوده من الان بعد از 19 سال یعنی نزدیک به دقیقا 19 سال آنجا بودم فکر کردم اشتباه کردم چطوری این مبارزه که تروریست هست من الان فهمیدم تروریست هست یعنی آنموقع هم می دونستم ولی قدرت خروج نداشتم نمی توانستم از آنجا خارج بشوم آنجا که این یعنی چطوری بگویم توضیح بدهم به شما مثلا من به زبانی حرف می زنم که کسانیکه آنجا بوده اند می فهمند حرفهای مرا واقعا آنها می فهمند مثلا شاید برای یک آدمی که بیرون باشد متوجه نشود که من چی میگم واقعا سختیهائی که من کشیدم ولی به نظر من این سی امین سالگردی که بهش می گویند سی خرداد به نظر من رواج دادن تروریست و مبارزه مسلحانه است من امروز واقعا چون همین بود بخاطر اعتراض به سرکوب و تروریست مجاهدین و یعنی اعتراض به تمام کارهای مجاهدین یعنی اعلام جدائی ام را همین امروز اعلام کردم. میلاد آریایی:
در واقع این روز را مغتنم شمردید برای در واقع خواسته تان آقای غفور فتاحیان شما به هر صورت عمری را و جوانی تان را شادابی زندگی تان را پای جریانی گذاشتید که در واقع وابستگی اش برای همه مشخص شده و همین امروز هم در واقع تلاش می کند که خطوط انحرافی را بخصوص برای مردم ایران ترسیم کند با هر وابستگی وباهر شما چه در واقع پیشنهاد و چه ایده و چه چیزی برای جوانان میهن مان دارید با توجه تجربه زیادی که تو این رابطه داشتید. غفور فتاحیان:
واقعیتش من فکر می کنم باید فرصت زیادی باشد توضیح بدهم بالاخره چه بلائی سر من آوردند که بالاخره من الان یک تجربه هستم برای جوانان ملت و میهنم تا دوباره به دام این تروریسم و بالاخره حرفهای قشنگ رجوی نیفتند باور کنید خانم مریم رجوی حرفهای قشنگی می زند ولی اندازه یک کلمه حرف در مناسبات مجاهدین در قلعه اشرف وجود ندارد کلمه یک کلمه حرف راست من الان بخواهید توضیح می دهم آنجا بودم اعتراض کردم می گفتم مثلا آنجا مریم این حرف را زده خوب این مناسبات آیا نباید اینجا پیاده بشود آیا نباید دمکراسی را که آنجا گفته می شود تو همین قلعه اشرف تو این همینجا نباید باشد خوب باید باشد یا نباید باشد میلاد آریایی:
خوب پاسخ شما چی بود غفور فتاحیان:
پاسخی که به من دادند گفتند شما مجاهدید حق سئوال کردن ندارید تو اصلا نباید سئوال کنی تو همه چیز را باید فدا کنی یعنی هر چی ما می گوئیم تو باید بگوئی چشم و اصلا جواب ندادند میلاد آریایی:
در واقع یک رباط و یک اهرم برای. غفور فتاحیان:
رباط فکر می کنم 12 ساعت کار می کند 8 ساعت بهش استراحت می دهند تا موتورش نسوزد باور کنید در این رابطه هر چه شما می گوئید من چیزهائی از آنجا یادم می افتد مثلا از مسئولین آنجا مثلا جزو شورای به اصطلاح رهبری شان بود در یک نشست بالاخره ما از صبح ساعت 5 بلند می شدیم می رفتیم سر کار تا ساعت 12 شب اگر یادت باشد اگر دو ساعت نگهبانی به تو نخوره بعد ما یک اعتراض کوچک گفتیم استراحت این بچه ها مال خودمان نه این بچه هائی که تازه آمده اند خیلی استراحت شان کم هست گفت یعنی چی تو این حرف را می زنی مجاهد خلق آنست که وقتی میاد سر تخت سر و ته تخت را نفهمد کدام طرفه یعنی چی کسی که سر و ته تخت را نفهمد دیگر آدم نیست. میلاد آریایی:
در واقع آنچنان کار و انرژی از شما می گرفتند که دیگر قدرت فکر کردن را در واقع از شما سلب می کردند به هر صورت من خیلی خیلی خوشحالم در چنین روزی شما را در شهر پاریس می بینم امیدوارم که در آینده زندگی تان موفق و پایدار باشید بعنوان آخرین پیام برای بینندگان مان در واقع آینده این جریان را چه طوری تصویر می کنید. غفور فتاحیان:
راستش آینده اش برای همه معلومه یعنی این جریان به نظر من یک جریان تروریستی هست و هیچ آینده روشنی ندارد این هم که صحبتها و خیمه شب بازیها که خانم رجوی راه انداخته تو همین پاریس تو همین جا نزدیک شهر پاریس این کشاندن آدمها همه اش با پول و اجیر کردن آنهاست من الان فاکتهای مشخصی دارم در اینجا کسانی که آنها می آورند بیشتر شان و نصف شان از این افغانی ها هستند که فارسی زبان هستند پول سی یورو حالا مثلا می خواهی من ببرمتان با نفرات مشخص همانجا که بردند نفری سی یورو بهشان دادند بیایند تو این جلسه شرکت کنند آنهائی که هم از دانمارک و این طرف و آن طرف خارجی آورده اند که مشخص هست که خارجی ها را که اجیر کرده اند و پول بهشان دادند خوب چه طرف خارجی می گوید بلیط هواپیما همه چیز مسئله اش را حل کرده تا برود شهر پاریس را ببیند خوب استقبال می کند و به هر کس بگید میاد بالاخره با این کارها به نظر من آینده درستی برای شان نمی بینم. میلاد آریایی:
به هر صورت من سپاسگزارم از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید و امیدوارم که آینده زندگی شما به روی در واقع روشن و روشن تر و به اهدافی.که می خواهید برسید بسیار سپاسگزارم. غفور فتاحیان:
من واقعا امروز خیلی خوشحالم یعنی از موقعی که از آن قلعه پا گذاشتم بیرون واقعا خیلی خوشحالم ولی با وجودیکه جوانی ام را گذاشتم و عمرم را گذاشتم ولی بالاخره توانستم از آنجا بیایم بیرون الان زندگی آزاد و رها داشته باشم آرزویم اینست که تمام بچه های همرزمان سابق من که آنجا هستند واقعا حرفهای مرا اگر البته نمی گذارند بشنوند چون من خودم آنجا سالیانی بودم اصلا نمی گذاشتند اصلا اخبار بیرون اخبار همان بود که برای مان می گذاشتند مثلا داخل مجاهدین داخل چیزی که تشکیلات می گذاشت اگر حرفهای مرا بشنوند واقعا فکر می کنم خیلی ها شان که دوست من بودند بلا فاصله می آیند. میلاد آریایی:
حتی اگر این سازمان مجاهدین هم این فرصت را ندهد که دوستان و همرزمان سابق شما نسلی که صحبت های شما را نسل جوان ایران می شنوند و تجربیات شما را برای در واقع یکی از درد ناکترین شرایطی که یکی از مخوف ترین سازمان های تروریستی در جامعه ایران حاکم کرده همین قدر من فکر می کنم تجربه اش برای نسل ما خیلی گرانقدر هست و باز هم سپاسگزارم از شما که فرصت به ما دادید و این مطالب را در اختیار ببینندگان ما قرار دادید به همراه شما وهمچنین تشکر از شما از ببنندگان مان خدا حافظی می کنیم و تا فرصتی دیگر خدا نگهدار

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا