آقای سعید باقری: همانطور که آقای رحمانی اشاره کردند هدف ما زدن به راس و رهبری سازمان بود و سعی داشتیم با روشنگری و به یادآوردن ماجراهای تلخ نشست ها و رفتارهای مستبدانه رهبران سازمان در مناسبات به ذهن افراد و دوستانمان که در اشرف اسیر هستند تلنگر بزنیم چنانکه گفتم از طریق بلندگوها سعی داشتم جمعبندی داشته باشم و به بچه ها در اشرف خاطرات تلخی را یادآوری کردم که چگونه نزدیک به چهار ماه در قرارگاه باقرزاده و در نشست های " دیگ " همه را به زیر تیغ بردند و سلاخی کردند تا کسی از مسعود رجوی طلب کار نباشد به یادشان آوردم زمانی را که مسعود رجوی تمامی جنون و عصبانیت خود را بر سر نیروهایش خالی کرد و شخصیت افراد را له نمود و به همه توهین کرد، تا جائیکه فحش دادن در نشست ها و کتک کاری افراد یک رفتار عادی شده بود و برای بچه ها دوش تف تجویز می کردند و افراد وادار می شدند در دسته های 200 یا 300 نفری به کسانی که مسعود و مسئولین اشرف تعیین می کردند تف کنند تا او اینجور اصلاح شود؟!! به افراد حاضر در اشرف گفتیم که همه این رفتارهای کثیف رجوی مشتی از خروار است که او در تشکیلاتش و در اشرف بکار می گرفت و مجریان آن شورای رهبری از جمله نسرین (مهوش سپهری) و دیگر اعضای آن بودند و مردان هم (معذرت میخواهم) عین سگ پاچه نیروهای سطوح پایین را گاز می گرفتند. خب همه اینها باید گفته می شد و میدانم افراد اسیر در اشرف با شنیدن چنین ماجراهای تلخی حتما به فکر فرو میرفتند و ماهیت واقعی مسعود و راس سازمان ذهن آنها را به خود مشغول میکرد. آرش رضایی: قطعا یادآوری واقعیت های تلخ و گزنده برای افرادی که هم اکنون در اشرف گرفتار هستند و در درون حصارهای تنگ و تاریک فرقه ی مجاهدین اسیر و تحت سیطره میباشند تامل انگیز خواهد بود. همانگونه که دوستان مطرح کردند افرادی که برای رویارویی با شما و برخورد خشن و نابخردانه از سوی سران مجاهدین فرستاده شدند با شنیدن پیام های روشنگرانه و آگاهی بخش دچار تناقض می شدند همانگونه که دوستان توضیح دادند از نوع واکنش ها مشخص بود. آقای سعید باقری: سران مجاهدین در جهل و نادانی عجیبی بسر میبرند. آنها برخی از نیروهای مورد اعتماد خود را برای دشنام دادن به سوی ما می فرستادند اما نتیجه بر عکس بود. من با این ایده به اشرف رفتم که افشاگری کنم و ذهن بچه ها را نسبت به رفتارهای رهبری سازمان متناقض کنم. چند روزی سر موضوعات سیاسی و تشکیلاتی متن هایی را آماده کردم و از پشت میکروفون برای آنها خواندم در یکی از روزها که در ضلع شرقی بودم و نگهبانهای مجاهدین به جای 2 نفر 6 نفر شده بودند شروع به سنگ پراکنی و دادن شعار کردند که من و سایر جدا شدگان با بلندگو با آنها صحبت کردیم و سر مسائلی که مطرح میکردند تحلیل خودمان را گفتیم واکنش آنها جالب بود پس از اینکه حرف های ما را شنیدند به اصطلاح کم آوردند و ساکت شدند چون پاسخی نداشتند به ما بدهند در حالی که سران مجاهدین ترکیب پست های نگهبانی را طوری چیده بودند که نیروهای جدید و یا نیروهای رده پایین در بین آنها نبود و بیشتر از Mo یا M قدیم ها به جای M جدیدها استفاده می کردند و تعداد نفراتی را که قبلا تک نفره یا دو نفره بودند را بعد از حضور ما در اشرف پنج یا شش نفره کرده بودند کسی فرار نکند. آقای قادر رحمانی: ببینید سر بحث نگهبانی که آقای سعید باقری اشاره کردند سازمان در پشت سیم خاردارها و خاکریزها پست های متعدد نگهبانی راه انداخته است واقعا در اولین نگاه برای هر ناظر بیرونی پر واضح بود سازمان چه هدفی را دنبال می کند یعنی نگهبانی بهانه است رهبران سازمان می خواستند با نفراتی که فرار می کنند مقابله کنند و مانع شوند چون ما بعد از شناسایی افراد در اشرف وقتی آنها را به اسم از پشت بلندگو صدا می کردیم بلافاصله مسئولین سازمان فرد مذکور را از آن قسمت می بردند حتی اگر از بالاترین سطوح تشکیلاتی آنها بود به هیچکدام از آنها در هر سطح و سطوحی که بودند اعتماد نداشتند و حتی تیم های 10 نفره یا 12 نفره آماده با ماشین در پشت خاکریزها اسکان داده شدند فقط برای موارد فرار بچه ها که آنها عکس العمل نشان بدهند و جلوگیری کنند. خوشبختانه تا زمانی که ما جدا شده ها در آنجا بودیم حدود پنج نفر موفق به فرار شدند. ماجرای جالبی را برای شما نقل می کنم یک روز دیدم دو نفر به نام های علیرضا حاتمی و عسگر که نام خانوادگی اش یادم نیست پشت سیم خاردار با سربازان عراقی در حال حرف زدن هستند پس از بازگشت سرباز عراقی از او پرسیدم آنها چه می گفتند سرباز عراقی گفت آنها به من گفتند به شما پول می دهیم و شما اسامی آن دو نفر و محل استقرار آنها را (من و یکی دیگر از جدا شده ها) پرسیده و به ما بگویید. ما خندیدیم و من پشت بلندگو با آنها صحبت کردم که این همه به ما فحش می دهید واقعا هنوز ما را نشناخته اید؟ بعد خودم را معرفی کردم و گفتم من قادر رحمانی هستم و این هم دوست من شهرام امامی است. از این کارهای بچه گانه می کردند یا عراقی ها را تهدید می کردند که برق شما را قطع می کنیم و جواب شنیدند الان زمانی نیست که شما شرط و شروط بگذارید این ما هستیم که شما را گوشه رینگ قرار داده ایم. ادامه دارد…