ازکار و زندگیم دست شستم تا فرزند اسیرم را دریابم

جمله فوق الذکر نشان ازعزم جزم خانم شهربانو مرندی مادر عضو اسیر اشرفی خسروسلیقه دار است. این مادر قهرمان چشم انتظار متعاقب بازگشت ازعراق ناامن با اقامت وتحصن دوهفته ای مقابل کمپ اشرف به دیدارمسول انجمن شتافته است تا بگوید دست مسولین انجمن نجات وسایردست اندرکاران وفعالان حقوق بشرکه برای رهایی اسرای دربند تشکیلات مخوف رجوی دستی درآتش دارند، درد نکند.
مسول انجمن هم به خانم مرندی بخاطر تلاش و فعالیت خستگی ناپذیرش در راستای رهایی اسرای در بند از جمله فرزندش دراسارتگاه اشرف دست مریزاد گفت وهمچنین ازخدا خواست که آرزوی مادران و پدران اعضای نگون بخت کمپ اشرف بزودی زود برآورده شود وآن آرزو چیزی نیست الا اضمحلال و فروپاشی کامل اسارتگاه اشرف و پایان چشم انتظاری خانواده ها و در آغوش کشیدن عزیزان دربندشان.
مسول انجمن در ادامه ملاقات با خانم شهربانو مرندی پرسید مادرجان بفرمایید طی دوهفته اقامت و تحصن در مقابل کمپ اشرف چه کارکردی وچه دیدی و آیا ثمره کارتان را دیدید؟
در پاسخ به این سوال، خانم مرندی گفتند من میخواهم به قسمت پایانی سوالتان بپردازم وبگویم توانستم مقاومت کورکورانه نگهبانان رجوی را بشکنم تا به من مادر سالمند فحاشی نکنند و سنگ نزنند و به درد دلم گوش فرابدهند و من فکرمیکنم فرار اخیر آقایان میریان و رحمانی محصول بلافصل فعالیت خودم و سایرخانواده های گیلانی که در مقابل کمپ اشرف حضور داشتیم بوده است و بر این باورم که درآینده نزدیک بیش ازبیش حاصل کارمان را درو خواهیم کرد وعزیزان خود را در معیت خانواده در آغوش خواهیم کشید.
خانم مرندی در ادامه افزودند بارها من توانستم خودم را به سیاج بچسبانم و از چند قدمی با نگهبانان صحبت بکنم و از جمله گفتم که پسرجان چرا درمقابل ما که خانواده شما هستیم سنگ پرتاب میکنید و میدانید که شماری از اعضای خانواده شماها مصدوم ومضروب هم شده اند ولی بدانید که ما این سنگ خوردنها را به فال نیک میگیریم چرا به قطع و یقین میدانیم شما فریب خورده اید ومغزشویی شده اید وبه شماها به دروغ القاء کرده اند که با ما حرف نزنید و بسویمان سنگ پرتاب کنید.
نگهبانان فریب خورده وقتی آرامش من را دیدند درلحظه بجای سنگ پرانی سکوت کردند وبنوعی اجازه دادند که به حرفهایم ادامه بدهم ومن هم بی صبرانه گفتم من مادر خسروسلیقه دارهستم بارها برای رهایی فرزندم با مشقات فراوان ازشهرستان انزلی ازگیلان به اینجا آمده ام. فرزندم برای ادامه تحصیل به آلمان رفته بود وازآنجا فریب سران سازمان را خورد و سر از پادگان اشرف درآورد. لابد هرکدام ازشماها وضعیت مشابه فرزندم را داشته اید و النهایه اسیر فرقه رجوی شده اید. مگرغیر از این هست؟ طی این سالیان شماها را افسون خود کرده اند و اراده شما را گرفته اند و عاطفه شماها را کور کرده اند طوری که با تاسف زیاد به نقطه ای رسیده اید که بسوی مادرتان سنگ پرتاب میکنید درحالیکه با هزار و یک مشکل شماها را مادرانتان بزرگ کرده اند تا درخدمت وطن وشهروندانتان باشید و خودتان در زندگیتان اراده و اختیار داشته باشید. انصافا اختیارتان دست خودتان هست یا اینکه گول رجوی را خورده اید و خودتان را اسیر کرده اید و از دنیا بی خبرید. ببینید من بین شماها و فرزندم خسرو فرقی قائل نیستم و اعتقاد دارم درد شما مشترک است و آن به اسارت درآمدن تک تک شماها درتشکیلات رجوی و در دام رجوی است. واقعا شما نمی دانید که رجوی برای شما و زندگیتان ارزنی اهمیت نمی دهد دلش میخواهد شماری دیگر از شماها به قربانگاه فرستاده بشوید تا وی موج سواری کند و مظلوم نمایی کند که حمایت ازاین و آن جلب کند شاید که بتواند چند صباحی دیگر اشرف را با اسرایش حفظ کند و ابراز وجود کند و خلاصه اینکه به جاه و مقام درایران برسد.!!!!!
پسرهایم باورکنید رجوی نه تنها جایی درمیان توده های مردم ایران ندارد بلکه منزوی ومورد خشم مردم هست دوران عوض شده مردم به مسائل سیاسی واقفند و ماهیت رجوی برای همگان روشده است خواهش دارم فکری به حال خود بکنید وخودرا ازاین جهنم نجات بدهید.
نمی دانم خبرها به گوش شما میرسد یا نه؟ چندی پیشتر از میان شماها شماری فرارکردند وبه کانون خانواده هایشان بازگشتند. داریوش بال افکنده و صادق خاوری هم از این اسارتگاه فرار کردند و به وطن خود بازگشتند خود من باآنها ملاقات کردم خیلی خوشحال بودند که به آزادی وآرامش رسیده بودند. میگفتند که حقایق را ما بعد فرارمان ازاسارتگاه اشرف فهیمدیم و وقتی با خانواده های متحصن مقابل کمپ اشرف ملاقات کردیم تازه فهمیدیم که سالیان سرمان کلاه رفته بود و رجوی به ما مشتی دروغ تحویل داده بود. خواهش میکنم فیلم وعکسی که ازمن گرفته اید به خسرو نشان بدهید و گرنه به من مادر پیر و سالمند مدیون خواهید بود….
وقتی کم کم حرفهایم به پایان رسید و آن نگهبانان اشک مرا دیدند بوضوح دیدم حالاتشان بکلی عوض شده بود ومن فهمیدم آنها بی تقصیرهستند وفریب خورده هستند با اندکی روشنگری میتوان شخصیت مغزشویی شده آنان را پرورش داد و از شر رجوی نجاتشان داد. وقتی به جمع خانواده ها بازگشتم همه مرا تحسین کردند و گفتند توانستی مقاومت آنان را بشکنی و ما شاهد بودیم که نه تنها بسویت سنگ پرانی نکردند بلکه به تک تک کلمات و واژه هایت گوش میدادند و مادرجان بدان که حاصل کار خیرت را خواهی دید و وقتی به خلوتگاه خود بروند تصمیم به فرارخواهند گرفت و از شر رجوی راحت خواهند شد.
خدایا دل دردمند این مادر را با رهایی خسروسلیقه دار تسکین بده.
آمین یا رب العالمین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا