خاطرات سفر به اشرف ـ قسمت سوم

هر چند به دلیل مشغله ی کاری و نیز علائق خانوادگی مدت کوتاهی در اشرف بودم و با اشتیاق جهت آگاهی دادن به افراد مستقر در اشرف پیام دادم و سعی داشتم امید و انگیزه به آنها بدهم تا از قلعه اشرف فرار کنند اما دوست داشتم در آنجا بیشتر بمانم و دوستان سابق خود را از چنگ رجوی جنایتکار برهانم. وقتی دوران سخت و سیاه روزهای اسارتم در اشرف در ذهنم تداعی می شد خشم من به سازمان و نفراتش و حامیانشان بیشتر و بیشتر می شد زیرا همین سازمان بود که فرصت زندگی من و امثال مرا در طی سالهای طولانی گرفت و مفت دوران زندگی را از دست دادیم. رجوی کثیف ترین و نامردترین فرد روزگار ما است. در هر حال خدا را سپاس می گویم که بعد از رهایی از قلعه اشرف در میهن عزیزم ایران، زندگی راحتی دارم ولی حس می کنم سی سال از جامعه عقب هستم و باعث این عقب ماندگی هم همین سازمان و رهبر جنایتکار آن است. امیدوارم روزی برسد که مسئولین بالای این سازمان در دادگاه محاکمه شوند و پاسخگوی اعمال ننگین خود باشند که چرا باعث کشته شدن جوانان زیادی شدند؟ و چرا سرمایه های جوانی آنان را بر باد دادند؟ هر چند بررسی سوابق حزب توده ایران نشان می دهد که رهبران آن خیانتکار بودند و در برابر قضاوت تاریخ خوار و ذلیل شدند اما به نظر من خیانت آنها در برابر خیانت مجاهدین و رهبر آن رجوی چیزی نیست. رجوی حتی به نیروهای خود نیز بیشرمانه خیانت کرد. در یکی از روزها با بچه ها رفتیم دور قرارگاه ببینیم چه خبر است به نزدیکی یکی از پست های نگهبانی که رسیدیم یکی از نیروهای بی خبر سازمان با دوربین مشغول فیلمبرداری بود من هم فرصت را غنیمت شمردم و به او گفتم به جای فیلمبرداری سخنان من را بشنو و حرف های دلم را زدم. بعد از آن سراغ دیگری رفتم به محض دیدن ما سنگ پرانی کرد. خیلی برایم عجیب بود باور نمی کردم که اینها این چنین رفتار مضحکی را از خود نشان بدهند. زیرا در میان ما تعدادی از خانواده ها بودند آنها پدران و مادران پیر و چشم انتظاری بودند که جز ملاقات با عزیزانشان درخواست دیگری نداشتند رفتار توهین آمیز مجاهدین برایم ناراحت کننده و خیلی آزار دهنده بود. ابتدا تصمیم گرفتم من هم به آنها سنگ بزنم ولی به خودم گفتم فرق بین من و آنها چی است؟ مگر آنها دوستان قدیمی و اغفال شده من نیستند؟ هر چند تعدادی سنگ به برخی از جدا شدگان و خانواده ها خورد پس طاقت نیاوردم پشت بلندگو گفتم دوستان این کار شما درست نیست زیرا یک انقلابی این کار را نمی کند آیا سنگ پرانی شما یکی از بند های انقلاب جدید مریم است شاید هم ادامه بندهای الف ـ ج ـ سنگ زدن است!! همان لحظه خدا را شکر گفتم که از تروریست های رجوی جدا شدم شاید اگر من نیز آنجا بودم برای هم وطن ها و برای دوستانم سنگ می زدم البته تقصیر آنها نیست که این چنین وحشی شدند زیرا سران مجاهدین چنین افراد وحشی بار می آورند. در هر حال مجاهدین و سران آنها در نهایت درماندگی هستند که چنین اعمالی از آنها سر می زند.
به امید آن روز که همه ی افراد تحت اسارت رجوی در اشرف آزاد شوند و زندگی تازه ای را آغاز کنند و سران گروه تروریستی رجوی در دادگاه عدالت محاکمه شوند.
منصور تنهایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا