چرا شعار حفظ اشرف و حال تن دادن به لیبرتی؟

شاید این سوال برای کسانی که وقایع مربوط به فرقه مجاهدین را دنبال می کنند مطرح شود که چرا سران این فرقه بعد از سقوط دیکتاتورعراق (صدام) با اینکه موقعیت های زیادی داشتند که ازعراق خارج شوند ولی نه تنها این کار را نکردند بلکه بالعکس به اشرف چسبیدند وهیچ دلیل قانع کننده ای هم ارائه ندادند؟ به یاد می آورم آن موقع که در نشستی دراشرف بعد از خلع سلاح و سرنگونی صدام همین سوال را از عباس داوری (رحمان) در نشست سیاسی قرارگاه ۸ که نشست سیاسی رده ی تشکیلاتی M جدیدها بود، مطرح کردیم و عباس داوری در جواب گفت « به خاطرموقعیت ژئوپلتیکی منطقه ما باید درعراق بمانیم.» گفتم یعنی چه؟ گفت: یعنی نباید بگذاریم بنیادگراها و تندروهای اسلامی درعراق سرکار بیایند و ما باید ماهیت آنها را افشا کرده و به مردم عراق در این باره کمک بکنیم؟! سپس یکی از بچه ها گفت: مگر نام ما « مجاهدین خلق ایران » نیست!؟ پس با این حساب باید نام خود را تغییر داده و نام « مجاهدین خلق عراق » را روی خودمان بگذاریم که خلاصه عباس داوری سریع نشست را جمع و جور کرده و به آن پایان داد. حال اگر کسی که مناسبات مجاهدین را تجربه نکرده باشد و این توجیه عباس داوری را بشنود و بخواند آیا واقعا خنده اش نمی گیرد!؟ واما کسی که درداخل مناسبات و تشکیلات بود و از نزدیک با وعده های تو خالی، نشست ها و تحلیل های سیاسی آبکی فرقه آشنایی کامل دارد و اگریک لحظه به خودش بیاید قطعا می تواند درک کند که توجیه عباس داوری کاملا پوچ و بی محتواست و دیگر حضور در تشکیلات مجاهدین وقت تلف کردن است و هدر دادن لحظه های گرانقدر زندگی. آیا سران مجاهدین در آن شرایط حساس نمی دانستند که شاید فاجعه انسانی برای نیروهای رده پایین تشکیلات بوجود بیاید؟ (که پیش آمد) چرا که خودشان فرار را بر قرار ترجیح دادند و رهبرعقیدتی سالهاست از ترس جان مخفی شده و میدان مبارزه را خالی کرده است؟ در پاسخ باید گفت که چرا!! سران مجاهدین همه ی این مسائل را می دانستند ولی آگاهانه درعراق ماندند چون مرده نیروها بهتر از زنده ماندن آنها و جدایی شان از تشکیلات رجوی بود پس به کشتن دادن نیروهای مجاهد و قربانی کردنشان یک هدف برای سران و رهبری مجاهدین شد؟ سران مجاهدین جای اینکه جوابگوی این سوال باشند که چرا نیروهای رده پایین تشکیلاتی را در عراق و جلوی تیغ و تیر عراقی ها قرار داده اند؟ در صدد هستند تا مظلوم نمایی کنند زیرا هر چقدر از نیروهای رده پایین کشته شوند سران مجاهدین نفع تشکیلاتی بیشتری خواهند برد و چهره یک مبارز مظلوم را ارائه خوهند داد. باید از رهبران مجاهدین سوال شود چرا آن موقع که حفاظت اشرف در دست نیروهای امریکایی بود و چندین بار مقامات وزارت خارجه و ارتش امریکا قصد داشتند اشرف را تخلیه کرده و نیروها را به کشورهای ثالث و امن بفرستند، سران فرقه مجاهدین مخالفت کردند؟ اما پاسخ سوال را همه ما اعضای جدا شده مجاهدین می دانیم چون خروج نیروها از عراق برای تشکیلات این فرقه حکم تیر خلاص را داشت، و در صورت خروج نیروهای مجاهد ازحصارهای ذهنی و فیزیکی اشرف و هم اکنون لیبرتی و آگاهی از تحولات منطقه ای و جهانی و وقایع دنیای امروز بیش از ۹۰ درصد نیروهای مجاهد از تشکیلات کذایی رجوی جداشده و آن را افشا می کردند و این یعنی مرگ سیاسی و تشکیلاتی فرقه رجوی. پس نتیجه می گیریم که تمامی تلاش های سران فرقه در حفظ و نگهداری این تشکیلات آن هم به هر قیمت است. اگر تمامی اعضای رده پایین فرقه کشته شوند بازهم برای سران فرقه هیچ اهمیتی ندارد چون آنها قربانی می خواهند وگرنه چه قبل از شروع جنگ امریکا و چه بعد از آن می توانستند نیروها را از عراق خارج کنند. سران فرقه هنوز با قربانی کردن باقیمانده نیروها در لیبرتی و عراق سعی در امتیازگیری هستند و یا درصدد ساختن قهرمان از آنها؟ اگر گزینه دوم صحیح باشد باید پرسید کدام قهرمان؟! قهرمانی که حق انتخاب ندارد؟ قهرمانی که حق سوال ندارد؟ حق تماس با خانواده اش را ندارد؟ حق انتقاد از مسئولان و سران فرقه را ندارد؟ آیا آنان مثل انسان های اولیه که در غار زندگی می کردند نباید از دنیای بیرون خبری داشته باشند و چشم و گوش بسته باید مطیع سران مجاهدین باشند؟ و به جای استفاده از اصطلاح رایج کانون گرم خانواده باید بگویند کانون فساد خانواده؟!! یا اینکه خود را حیوان نجیب وسط جاده حساب کنند که باید از مسیر پیشرفت و تکامل ایدئولوژی رجوی کنار روند؟ یا مثل آدم ماشینی و عروسک کوکی باشند و حرکت کنند و وقتی هم این قهرمانان خود را نجات می دهند و دست به افشاگری این تشکیلات مخوف می زنند به سرعت نور به مزدور وزارت اطلاعات یا سر انگشتان رژیم در جنایت علیه اشرف مبدل می شوند؟! واقعیت کدام است؟ چه کسی راست و چه کسی دروغ می گوید؟ اگر از هر کدام از اعضای جداشده فرقه مجاهدین بپرسید که در این نوشتارسعید باقری چقدر بزرگ نمایی شده است؟ در پاسخ خواهد گفت: سعید کم گفته که زیاد نگفته است. آیا هیچ کس حق ندارد از سران فرقه بپرسد که چرا این مصیبت و وضعیت رقت انگیز را برای نیروهایی که داوطلبانه به شما پیوستند و بعضا با فریبکاری دردام شما افتاده اند، آورده اید؟ چرا فرزندان ملت را اینگونه فدای مطامع پلید خود می کنید؟ آیا شما واقعا مبارزه می کنید؟ آیا می توانیم بپرسیم هم اکنون درلیبرتی و قبل از آن دراشرف چه نوع مبارزه ای می کردید که در خارج از عراق نمی توانید ادامه دهید؟ ولی من پاسخی به همه این سوالات دارم که شاید کوتاه و در حد توانم باشد، که شما سران مجاهدین فقط مبارزه می کردید تا اسرار تشکیلات مخوف تان فاش نشود و اگر کسانی مثل خانم بتول سلطانی گوشه هایی از آنچه که در رقص رهایتان می گذشت را افشا کنند، آیا دیگر حیثیت و آبرو برای شما باقی می ماند؟ برای نسل های آینده که تاریخ را مطالعه خواهند کرد چه پاسخی دارید بر سر جنبش صد ساله مردم ایران (به قول خودتان) چه بلایی که نیاوردید. سعید باقری دربندی ـ عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا