بهروز رحیمیان قربانی دیگر از فرقه رجوی

بار دیگر فرقه رجوی ازاعضای نگون بخت خود قربانی دیگری گرفت واجازه نداد بهروز رحیمیان که سالها از بیماری مزمن رنج میبرد به همت نیروهای عراقی محافظ کمپ موقت لیبرتی به بیمارستان بغداد منتقل و مورد مداوا قرار گیرد ومسبب آن شد که بهروز با شخصیت آرام و متین و درعین حال متناقض و ناراضی درمناسبات فرقه ای رجوی که بغایت مستاصل به ماندن درتشکیلات مخوف رجوی تن داده بود ؛ جان وزندگی خود را ازدست بدهد وقربانی مطامع جاه طلبانه شخص رجوی شود وازاین بابت شخصا که از نزدیک با بهروز دوست وهم قرارگاهی و درمقطعی همکار بودم ازاین ضایعه جانگدازعمیقا متاسف و متاثر هستم وانشاء الله که روحش شاد باشد.
سال 1378 در قرارگاه همایون اهدایی صدام ملعون در شهرالعماره عراق با هم بودیم. خودم دریکان مهندسی وسپس حفاظت درب ورودی والنهایه درحفاظت ترددات سازماندهی شدم چونکه درخواست خروج ازتشکیلات مخوف رجوی را داده بودم مدام با جابجایی و توام با تنزل رده تشکیلاتی یک جورهایی میخواستند ازدرخواست خود منصرف ولو کج دار و مریز درآن جهنم ماندگار بمانم که البته با القاء دروغین فرمانده قرارگاه که درچشم اندازی نه چندان دور به خارجه اعزام میشوم خام شدم و پنج سال دیگرازعمرم را درآن مناسبات تباه کردم.
دران ایام بهروز مرحوم نیز در حفاظت ترددات بود و در موضع یک راننده صرف انجام وظیفه میکرد. ازجانب تشکیلات خیلی که به وی ارفاق میکردند وحرمت سابقه تشکیلاتی اش را نگه میداشتند از ایشان در موضع راننده خودروی حامل فرمانده قرارگاه که درآن مقطع خانم ها فیض و ژیلا دیهیم از به اصطلاح خواهران شورای رهبری که گویا در رقص رهایی با رجوی فاسد خوش درخشیده بودند، انجام وظیفه میکرد.
در ماموریت و تردد از شهرالماره به بغداد چندبار که خودم با وی همراه بودم احساس کردم که خیلی سکوت است ویک دنیا حرف برای گفتن واعتراض دارد ولیکن معلوم بود که از ترس برخورد تشکیلاتی و تنبیهات کشنده درجلسات تحقیرآمیز عملیات جاری عجالتا سازش کرده است و تلاش میکند بنوعی خود را منطبق با چارچوب تشکیلات نشان بدهد.
نه اینکه از وضعیت تشکیلاتی ام کم و بیش با خبر بود و میدید که دراین قرارگاه تنزل رده داشته و با رجوی ومناسبات مافیایی اش مشکل دارم وقتی سرصحبت را باز کردم که بهروزجان چی شده که اینقدرسکوت! آهی کشید گفت حقیقت شخصیتا کم حرف هستم ولی نه اینقدر سکوت و بی حالی که توهم متوجه شدی. چه میشود کرد باید سوخت وساخت. خداوکیلی با اینهمه سابقه تشکیلاتی من بایستی راننده باشم حتی کمترازیک سربازصفردرارتشهای کلاسیک. ازاین بدترتمام تلاش من اینستکه مواظب حرفهایم باشم تا آتو دست این لعنتی ژیلا دیهیم ندهم که درجلسات شبانه (عملیات جاری) یقه ام رانگیرد ودرجمع بچه ها به فحش و ناسزام نگیرد وتحقیرم نکند. تورا بخدا خودت هم مواظب خودت باش خبردارم که چگونه مثل من خلع رده شدی و داری اذیت میشوی. به هرحال ماکه جایی را نداریم برویم جزآنکه بخواهیم خودمان را خراب بکنیم وبیش از پیش ازاین تازه به دوران رسیده ها مثل ژیلا دیهیم که خیلی هم بد دهن است و از نسرین (مهوش سپهری) یاد گرفته که پاچه بگیرد وفحش های رکیک بدهد ؛ مورد هتاکی و بی احترامی قراربگیریم.
وقتی خبر قربانی شدن بهروز را شنیدم بی اختیار یاد برادرش بیژن افتادم که چقدر مظلومانه در وانفسای جنگ قوای اشغالگر امریکایی آن هنگام که ویلچرنشین بود و مطلقا توان نظامی نداشت که درصحنه جنگ حضورداشته باشد همین سران بی رحم تشکیلات رجوی وی را به قرارگاه جلولا در مرز منتقل کردند و به همراه تعداد دیگری ازبیماران و مجروحان سابق به کشتن دادند درحالیکه قرارگاه اشرف امن بود وقاعدتا میبایست اینگونه افراد ناتوان درآنجا میبودند ومواظبت ومحافظت میشدند! ولیکن هیهات از سرسوزنی انصاف وعاطفه از سران تشکیلات رجوی وشخص مسعود ومریم. جالب است که شنیدیم مریم رجوی متعاقب قربانی شدن بهروز پیام فرستاده ومدعی شده که مسبب مرگش دولت عراق است!!
جا دارد که فرصت را مغتنم شمرده و هشدار بدهم که امثال بهروزها درکمپ لیبرتی کم نیستند واز دولت عراق و ازآقای مارتین کوبلر نماینده ویژه سازمان ملل میخواهم که بدون توجه به محدودیت اعمال شده ازجانب تشکیلات مافیایی رجوی با تمام توش و توان این افراد مریض ومعلول را به حکم انسانی وحس حقوق بشری حمایت جدی بکنند واگرشده بطوراضطراری به بیمارستانهای بغداد و حتی شده به خارج کشورانتقال و مورد مداوا قرار بگیرند تا مانع از سوء استفاده رجوی از وجود و یا عدم وجود آن نگون بختها بشود.
یاد بهروز و بیژن از قربانیان فرقه رجوی گرامی و روحشان شاد.
پوراحمد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا