رجویها برادر اسیرم را وادارکردند که با من تماس بگیرد وتبریک بگوید!
روز گذشته خانم پرستوغلامپوربه اتفاق همسرشان علی ابراهیم نژاد از اعضای فعال و مرتبط با انجمن نجات گیلان بمنظور ملاقات با مسول انجمن در دفتر انجمن حاضرشدند.
خانم غلامپوربه مجرد ورود به دفترانجمن با گریه و تاثرشدید بابت از دست دادن برادر بزرگترش حسن غلامپور در جریان درگیری اخیر اسارتگاه اشرف ضمن قدردانی از تمام مدافعان حقوق بشر از جمله جداشدگان از فرقه تبهکار رجوی در راستای رهایی اسرای دربند تشکیلات مخوف رجوی , گفت که پدر و مادرم بی آنکه بتوانند جگرگوشه هایشان را درآغوش بگیرند, با چشمانی منتظر دارفانی را وداع گفتند و با وجودیکه خودمان نیزدر ارتباط با انجمن نجات نهایت تلاشمان را برای رهایی حسن و منوچهر به خرج دادیم نتوانستیم حسن را ببینیم ودرعوض رجوی آشغال توانست او را برای رسیدن به مطامع کثیف خود قربانی کند.
خانم غلامپور در ادامه افزودند: "روزگاررا ببین! سالیان سال چشم و گوشمان به تلفن خانه دوخته شده بود شاید که ولو یکبار رجوی به برادرانم اجازه تماس با خانواده ا م را بدهد و ما را ازچشم انتظاری دربیاورد که متاسفانه چنین نشد.حال که رجوی حسن را از ما گرفت برادر دیگرمان منوچهر را که در لیبرتی اسیر است وادار کرده است که ضمن تماس به من و سایر اعضای خانواده مان از بابت قربانی شدن حسن تبریک بگوید! و بخواهد که راهش را ادامه بدهیم!"
درحالیکه خانم غلامپور و همسرشان از اینهمه دنائت رجوی متحیرشده بودند که چگونه اعضای نگون بخت خود را آلت دست و ابزارخود نموده و با عمر و زندگی شان بازی میکند ا فزود: " وقتی صحبتهای منوچهر به اتمام رسید به وی گفتم عزیزم. نازنینم کجایه کاری!؟ انگار رجوی دراین سالیان شمار را مسخ خود کرده است که اینگونه ازعاطفه تهی شده اید! حسن و تو عمرتان را ناآگاهانه ودرعین حال صادقانه به پای رجوی خائن ریخته اید واین رجوی بود که شمایان را طعمه عراقیها کرده و خود و همسرش از مهلکه فرار کردند و دارند خوش میگذرانند. رجوی حسن ما را از ما گرفت و قربانی کرد. ازتو می پرسم آیا این ضایعه اسفناک جای تبریک دارد یا تسلیت!؟ برایمان که بسا بسا جای تاسف و تسلیت دارد که هیچ و پوچ حسن جانش را از داست داده است. حال توچه میگویی منوچهرجان؟"
اینجا بود که خانم غلامپورتالم وتاثرشان به اوج رسید ودیگر نتوانست ادامه بدهد که همسرشان آقای علی ابراهیم نژاد اضافه کردند که: " درپاسخ به سوال همسرم منوچهرسکوت سکوت بود وچیزی نگفت که ما فهمیدیم که منوچهر را رجویها وادار به تکرار اراجیف شان کرده اند وخود منوچهر هم به اظهاراتش ایمان نداشت وحرف دلش نبود لذا خود درادامه صحبت همسرم به وی نصیحت کردم که با خدایش خلوت کند واز مرگ تاسفبار برادرش درس عبرت بگیرد و بزودی زود از رجوی جداشده وبه دنیای آزاد و کانون گرم خانواده اش بازگردد."
مسول انجمن ضمن ابرازهمدردی وعرض تسلیت به این خانواده داغدار پیرامون وقایع اخیراشرف که مسبب اصلی اش رجوی بوده وهمچنین حول وضعیت حقیقی وحقوقی اسیران اشرف و لیبرتی و سیرتحولات قبل و بعد از درگیرهای اخیر توضیحات مبسوطی دادند. همچنین یادآورشدند که می بایست درخاتمه مصاحبه یونامی با یکایک اسیران , آنان ازعراق خارج و به کشورهای ثالث انتقال داده می شدند که متاسفانه رجویها با کارشکنی و اشکالتراشی مانع ازروند تعیین تکلیف اسیران وانتقالشان به خارج ازعراق شدند که البته هدف استراتژیک مشخصی دارند و نمی خواهند که اسارتگاه اشرف که ظرف مناسب جهت کنترل ذهن و به طبع به اسارت کشیدنشان هست را از دست بدهند چونکه اگراین ظرف نباشد و اعضای اسیر و نگون بختش درخارج از این ظرف درخارجه پخش و پلا بشوند دیگرنه از تاک نشانی می ماند ونه از تاک نشان. یعنی که فروپاشی و اضمحلال کامل تشکیلات رجوی و این مساوی است با نیست و نابودی رجوی و اهداف و آرزوی های کذایی قدرت طلبانه این دیکتاتور بزدل و متواری.
در پایان این دیدارخانم غلامپور از مسول انجمن خواستند که در صورت امکان , نامه شان به برادر اسیرش منوچهر جهت روشنگری درسایت نجات درج گردیده شاید که منوچهرهم موفق شود آنرا بخواند.
نامه پرستوغلامپور به منوچهرغلامپور
منوچهرجان سلام. سلامی پر ازغم و اندوه و با دلی شکسته. امیدوارم حالت خوب باشد. آخر تو تنها یادگاری خانواده ما هستی.
برادرعزیزم. حسن جان برادرعزیزم را که از دست دادیم و دیگر به آغوش گرم خانواده ما برنمی گردد و دیگر او را نمی بینیم و لمسش نمی کنیم چونکه رجوی خائن او را کشت و راحت شد و خونش را به زمین ریخت و خودش درحال خوش گذرانی است.
برادرم بیا. بابا و مامان که حسن را ندیدند. داغ ندیدن شما آنها را کشت. خیلی چشم انتظار دیدن شما بودند ولی افسوس که نشد شما را ببینند, وداع کردند و رفتند.
منوچهرجان بیا که فقط تو را داریم. بگذار از دیدن تو من و بچه ها محروم نباشیم.
منوچهرجان به خدا قسم آن چیزی که شما فکرمی کنید نیست. من دارم زندگی میکنم و دو بچه دارم. بیا تا شما را ببینیم. راحت میتوانید زندگی کنید.
الان به خاطرغم بزرگی که دارم چیزی به یادم نمی رسد فقط عاقلانه درخلوت فکرکن که با حسن ما چه کرد این مسعود رجوی خائن. با شما هم این کار را میکند. اگرخواستی به ایران بیا وگرنه به هرجایی که دوست داری برو. فقط از این سازمان خیانت کار جداشو و زندگی ات را بکن که این رجوی هم تو را مثل حسن می کشد.
قربانت. خواهرت پرستو غلامپور(امضاء)