میرزا آقا پاک نیت، قربانی ذهن بیمار رجوی
نگرش ابزاری سران فرقه مجاهدین به کادرهای تشکیلاتی مشمئزکننده است. متاسفانه افراد در تشکیلات رجوی تاریخ مصرف مشخصی دارند. آنان تا زمانی که برده وار در خدمت امیال و اهداف رهبرعقیدتی باشند مبدل به گوهران بی بدیل می شوند و در غیر این صورت موجودات دوپایی هستند که ارزش و اهمیتی برای سران فرقه ندارند.
میرزاآقا پاک نیت بیش از ۲۰ سال در تشکیلات رجوی به بیگاری کشیده شد. او اکنون نزدیک به ۹۰ سال سن دارد و چند روز پیش (سه شنبه) به دلیل شدت گرفتن بیماری به بیمارستانی در شهر تیرانا منتقل شد و حال در کمپ پناهندگان بسر می برد. میرزاآقا در یکی از اتاقهای ساختمان جداشده ها بستری و تحت کنترل شدید سران فرقه مجاهدین است هیچکس اجازه ورود به آنجا را ندارد. یکی از طبقات ساختمان جداشده ها متعلق به دارودسته رجوی است. در آنجا ۱۱نفر مستقر هستند. ۶ نفر از آنان پیر و از کارافتاده و ۵ نفر که به اصطلاح هوادار می باشند تحت شستشوی مغزی سران فرقه قرار دارند.
طبق اخبار دریافتی، میرزاآقا پاک نیت حالش وخیم و هم اکنون قدرت حرف زدن را از دست داده است. وزن او بشدت کم شده و بیشتر از ۲۰ کیلو وزن ندارد. در چنین شرایطی میرزاآقا نیاز مبرم به یک پرستار دارد. متاسفانه مسئولین سرکوبگر تشکیلات رجوی در کمپ پناهندگان آلبانی منتظر فوت میرزاآقا هستند و حاضر نیستند هزینه های درمان او را در یک بیمارستان مجهز بپردازند. درحالی که مریم رجوی و عناصر کلیدی مجاهدین در فرانسه و امریکا برای فعالیت های تبلیغاتی، تروریستی، میتینگ ها و همایش های بی سرانجام و بیهوده، روزانه دهها هزار دلار و یورو هزینه می کنند و در بهترین شرایط رفاهی زندگی می کنند.
گزیده ای ازنقطه نظرات همرزمان سابق و دوستان میرزاآقا پاک نیت:
او قربانی ذهن بیمار مسعود رجوی است:
در قرارگاه اشرف که بودیم میرزاآقا پاک نیت پیرمرد مجاهد بدلیل سن زیادش وارد انقلاب مریم قجر نشد و توجیهات مضحک سران فرقه و حتی مسعود رجوی در باره انقلاب ایدئولوژیک را هرگز نپذیرفت. او در نشست های انقلاب سوژه بود و بدلیل رده اش که معاون بخش بود دشنام ها و فحش های رکیک را نثارش می کردند. بارها شاهد بودیم در نشست ها، چاپلوسان رجوی به سر و صورتش تف کردند. آزار و اذیت های طاقت فرسا باعث شد تا دچار افسردگی شدید شود به طوری که روزها در زیر ماشین های داخل پارکینگ اشرف مخفی می شد و تا کسی را می دید از ترس شروع به داد و فریاد می کرد، اما سران فرقه تبهکار رجوی دست از سرش بر نمی داشتند. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه میرزا آقا دچار اختلالات روانی شد بارها در قرارگاه اشرف شاهد بودیم که غذاهای مانده و نان سطل های زباله را جمع آوری می کرد و در محوطه، چاله می کند و داخل چاله می انداخت و بر آن خاک می ریخت او به بچه ها می گفت برای روز مبادا به دردم می خورد. به دلیل اختلالات روانی در مقر و یگان کارایی نداشت تا اینکه سران فرقه او را به اسکان منتقل کردند. اسکان مجموعه ای بود که قبل از طلاق های اجباری در روزهای جمعه افراد متاهل با همسرانشان به آنجا می رفتند. وقتی که انقلاب ایدئولوژیک شد و دستور طلاق های اجباری از سوی رجوی صادر گردید اسکان محل استقرار و در واقع بازداشتگاه و زندان افرادی شد که انقلاب ایدئولوژیک را نپذیرفته بودند و پس از فشارها و آزار و اذیت های بسیار افراد به اصطلاح مسئله دار را به آنجا منتقل می کردند و تحت نظارت و کنترل شدید مسئولین بودند. طبق شهادت بسیاری از افراد جداشده از مجاهدین، میرزا آقا که تحت آزار و اذیت مسئولش بود، دچار بیماری روانی شد. در چنین شرایطی مسئولین قرارگاه اشرف او را به زور و اجبار به نشست های دیگ (نشست دیگ را مسعود رجوی نامگذاری کرده بود و به نفرات می گفت افراد وقتی سوژه می شوند باید خوب در این نشست بپزند که یادشان برود روزی خانواده و بخصوص همسرانی هم داشتند) می آوردند. میرزا آقا قبل از این فردی زحمت کش و مسئول ژنراتور مقر بود و امورات آنجا را رسیدگی می کرد ولی وقتی به اسکان منتقل شد دیگر کسی از مسئولین مجاهدین سراغش نمی رفت. با وجود این که او مجاهد بود ولی فرماندهان فرقه به ما می گفتند که او یک رزمنده کمونیست است. این موضوع اصلا صحیح نبود. سران فرقه در پاسخ به سئوالات نفراتی که در باره وضعیت روحی میرزاآقا می پرسیدند و اینکه چرا اینقدر میرزاآقا را تحت فشار قرار دادید و آزارش می دهید؟ می گفتند: او به انقلاب مریم وارد نشده و کمونیست شده است!! مسئول میرزاآقا شخصی بود به نام منصور رخشان که در آزار روحی میرزاآقا بیشترین نقش را داشت. البته تنها میرزا آقا نبود که در قرارگاه اشرف دچار بیماری روانی شد و از سوی مسئولین مجاهدین طرد و بایکوت شد. مهدی افتخاری یا فرمانده فتح الله معروف و طراح فرار مسعود رجوی و بنی صدر از ایران به فرانسه (عضو سابق شورای ملی مقاومت ایران و زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد در زمان شاه) که رجوی زنده ماندنش را مدیون او می دانست وقتی کمی مسئله دار شد و خط و خطوط تشکیلات رجوی را مورد پرسش قرار داد و انتقادهایی به عمل آورد مورد غضب و خشم مسعود رجوی قرار گرفت و فرمانده فتح الله را به بهانه وارد نشدن در انقلاب ایدئولوژیک و عدم شرکت در نشست ها بشدت تحت فشار قرار دادند. ما جداشدگان شاهد بودیم به دستور رجوی در جمع افراد بارها و بارها او را به بدترین شکل تحقیر کردند تا جائی که فرمانده فتح الله را تا مرز دیوانگی و جنون سوق دادند. رجوی به شکلی هیستریک با مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله) در افتاد انگار کین و حسادت رجوی در رابطه با او اوج گرفت و دستور داد تا زجرکشش کنند. بعدها وقتی فرمانده فتح اله پس از سالها تحقیر و آزار، بیماری روحی اش در قرارگاه اشرف شدت گرفت و در نهایت تنهایی فوت کرد سران فرقه فریبکارانه لقب شهید مجاهد خلق به وی دادند!! و گفتند مهدی افتخاری در راه آرمان جامعه بی طبقه جان به جان آفرین تسلیم کرد!!!
میرزا آقا نیز همچون مهدی افتخاری یک قربانی است. پس از آنکه میرزا آقا از لیبرتی به آلبانی منتقل شد در آنجا از سوی مسئولین فرقه طرد شده و در انزوای کامل در بستر بیماری بسر می برد.
او عمر و جوانی خود را فدای ذهن بیمار مسعود و مریم رجوی کرد و اما حالا که تاریخ مصرفش برای تشکیلات جنایتکار رجوی بسر آمده است در گوشه ای در حال جان دادن است و هیچ ارزشی برای سران فرقه مجاهدین ندارد.