روزهای سخت آخر مهر در فرقه رجوی

کم کم به تاریخ سی مهر میرسیم! روزی که فرقه رجوی این روز را بنام مریم رجوی نامگذاری کرده است. واقعیت این بود که سی مهر از بدترین و سخت ترین روزهایی بود که ما میبایستی هرساله آنرا برای سرکردگان فرقه رجوی جشن میگرفتیم و خودمان را زورکی هم که شده خوشحال نشان میدایم! روزی که باصطلاح مریم رجوی بعنوان رییس جمهور فرقه انتخاب شد که خیلی واضح است که نه انتخاباتی بود و نه رای گیری! مسعود رجوی با خرمرد رندی مثال زدنی اش از مدتها قبل این نقشه را در افکار کثیف خود میپروراند. از این رو با اضافه کردن اعضاء مورد اعتماد سازمان به شورای باصطلاح ملی مقاومت هرچه بیشتر شورا را از نزدیکان خودش کرد تا در تصمیماتی که احتمالا بخواهد بگیرد در شکل و فرم هم که شده آراء بیشتری داشته باشد و مثلا قانون را رعایت کرده باشد!این در حالی است که همگان میدانند که این شورا در اساس مشروعیت نداشته و ندارد و تمامی افرادی که در این شورا عضو هستند از مواجب بگیران فرقه رجوی هستند! مسئولین فرقه رجوی در این ایام با صرف هزینه های بسیار و مهمانی های آنچنانی و دعوت مسئولین عراقی سعی براین داشتند که نشان دهند که رییس جمهور شدن مریم از طریق یک انتخابات آزاد و با رای گیری اعضاء سازمان انجام شده است! آنها نفراتی را هم که کمی ذوق هنری داشتند مسئول میکردند که برای مریم شعر بسازند و بروی تصاویر تلوزیونی که مثلا از گل و سبزه و طبیعت بود یک دفعه عکس های مریم را هم ادیت میکردند و بعضا هم با شعرهای منصور خواننده لس آنجلسی همراه میکردند  و ما مجبور بودیم که تماشا کنیم و کف و دست بزنیم و به به و چه چه کنیم! تصورش از یک طرف مسخره و خنده دار است و از طرفی اعصاب آدمی را خراب میکند که اینهمه فردیت و شیفته خود بودن در کسی که خودش را منجی مردم ایران میداند وجود دارد!! البته این برنامه های تلوزیونی باعث خنده و بنوعی تغییر روحیه ما هم میشد. تصور کنید با صدای یک خواننده لس آنجلسی و تصویر یک گل که از وسط آن گل یک دفعه عکس مریم رجوی با خنده چندش آورش خارج میشود حقیقتا ما را که حسابی به خنده میانداخت.
اما اصل داستان رییس جمهور شدن مریم رجوی چه بود؟ مسعود رجوی که انشعاب را در سازمان با براه انداختن انقلاب درونی و از دورخارج کردن مسئولین قدیمی مرد در سازمان تقریبا آبندی و مسئله اش را حل کرده بود باین فکر افتاد که بلحاظ بیرونی و سیاسی هم این مسئله را حل کند! چرا که نارضایتی های بسیاری از درون شورا شروع شده بود. نفرات قدیمی مانند آقای متین دفتری و همسرش که هر دو عضو قدیمی شورا بودند تا آقای دکتر کریم قصیم و دیگر نفراتیکه  با بسیاری از تصمیمات سازمان زاویه داشتند و در رجوی این حس بوجود آمد که اگر آنها به یکباره از شورا جدا شوند و خودشان را یک آلترناتیو معرفی کنند بلحاظ سیاسی بنوعی از آنها عقب میافتند لذا نزدیکترین ومورد اعتماد ترین نفرش که خود مریم بود را بعنوان رییس جمهور معرفی کرد که جلوی اینکار آنها را و اعلام یک آلترناتیو دیگر را باسم دیگری بگیرد!چون واضح بود که اگر اینکار انجام میشد دیگر رجوی نمیتوانست آنطور که بعدا مریم را معرفی کرد اینکار را انجام بدهد!بعدش هم کلی تبلیغات که سیمرغ رهایی بال و پر گشود!! و ارتش آزادیبخش بال سیاسی پیدا کرد و کلی از این چرت و پرت ها و مزخرفاتی که تنها کسی که حرفهایش را قبول داشت خودش بود و بس!! بقول بچه ها که وقتی رجوی به مریم نام سیمرغ را داد میگفتند (بیچاره برادر  چشمانش هم ضعیف شده است! این که ما می بینیم بیشتر شبیه کرکس است تا سیمرغ).  مریم رجوی هم که در شیطان صفتی چیزی از خود مسعودچیزی کم ندارد اول کمی ناز و عشوه آمد و بعدش هم گفت: حالا که مسعود دستور داده باشد! من رییس جمهور میشوم! پنداری که رییس جمهور شدن ابلاغی یا  انتصابی است!! خلاصه روزهای آخر ماه مهر برای همه بچه هایی که در سازمان اسیر بودند خیلی سخت تر و چندش آورتر میگذشت. چراکه بایستی در جشن هایی شرکت میکردند که ذره ای انگیزه برای شرکت در آن نداشتیم و بایستی خودمان را بصورت کاملا ظاهری خوشحال نشان دهیم!
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا