تبعیض کینه توزانه مریم و مسعود رجوی در رابطه با قربانیان «از مهین افضلی ها تا میرزا آقا پاک نیت»

در ماه های اخیر شاهد جان باختن پی در پی اسیران فرقه رجوی در لیبرتی و آلبانی هستیم. پیش از این، جداشدگان هشدار داده بودند که مریم رجوی در حال ارسال “مردگان” به خارج از عراق است و تنها کسانی را در لیست سازمان ملل می گنجاند که یا از سرکوبگران بوده و یا نیروهای بشدت کهنسال و بیمار که احتمال فوت آنان بالا می باشند. البته در این میان تعدادی از معترضین هم که حضورشان در لیبرتی برای مناسبات فرقه زیان آور بوده و عده بیشتری را دچار ریزش می کنند (در حالیکه بازخرید آنان با چند دلار کمکی در ماه در خارجه تا حدی ممکن است) هم در لیست می گنجاند و اعزام می کند تا نمایش خود را تکمیل نماید. این واقعیت تلخ هر روز بیش از گذشته خود را عریان می کند.
در طی همین هفته شاهد جان باختن دو تن از اعضای قدیمی مجاهدین (در آلبانی و لیبرتی) بوده ایم. نگاهی به نحوه ی خبررسانی فرقه در مورد این دو نفر به وضوح نشان می دهد که رجوی “خود” را به جای “خدا” نشانده و قربانیان را هم بر اساس تفکر “خود خدا بینی” ارزش گذاری، و بر همان اساس القاب زیر و زبر به آنان اعطاء می کند. این زوج که هزاران جوان را به کام مرگ کشیده و روز به روز بر سرکوب اعضای بازمانده و بر تهدید منتقدان خود افزوده اند، خبر فوت یک پدر پیر را با بی احترامی به شکلی انعکاس داده اند که جز تحقیر و طلبکاری در آن به چشم نمی خورد.
چند روز قبل مهین افضلی (مسئول آشپزخانه و صنفی یکی از ستادهای مجاهدین طی دو دهه) درگذشت و لحظاتی بعد شاهد موج تبلیغات رسانه ای مجاهدین در تمامی سایت ها و تلویزیون فرقه بودیم. مریم قجرعضدانلو از او به عنوان “شهید” یاد کرده و با سوء استفاده از مرگ وی (که کار همیشگی زوج رجوی می باشد) به تبلیغ برای کمپ لیبرتی پرداخته تا مانع تراشی بر سر راه سازمان ملل را شدت بخشد.

البته واژه شهید برای مسعود رجوی “نان دانی” بوده و همیشه با “خونریزی” راه را برای حیات بیشتر تشکل مافیایی خویش گشوده است. اما امروز به طور خاص این موضوع را مطرح کردم تا به نکته ای اشاره کنم که حقیقتاً وجدان هر انسانی را آزار می دهد.
مریم قجرعضدانلو، خبر فوت مهین افضلی که روز ۲۳ دیماه اتفاق افتاد را بلافاصله در همه سایت ها و رسانه های خویش انعکاس داد و او را هم شهید معرفی نمود. این خبر “ابتدا” در سایت اصلی فرقه انعکاس یافت و بلافاصله در بقیه سایت های مرتبط و وابسته به این فرقه انتشار داده شد. اما درست یک روز بعد عضو دیگری از همین فرقه در آلبانی فوت کرد. این شخص پیرمردی به اسم “میرزاآقا پاک نیت” است. بنگرید که مریم قجرعضدانلو طبق دستورالعمل های شوهرش (مسعود رجوی) چگونه خبر فوت این پدر کهنسال را انتشار داده است! (با ذکر این نکته که خبر فوت میرزا آقا که روز ۲۴ دیماه اتفاق افتاد “ابتدا” در یک سایت دست چندم فرقه به اسم همبستگی ملی منتشر و یک روز بعد در دیگر سایت ها انعکاس یافت):

blank

متن خبر:
(((میرزا آقا پاک نیت، پدر مجاهد شهید اشرف پاک نیت که در ۱۳۶۰ در تهران توسط دژخیمان خمینی اعدام شده بود، بعدازظهر چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳ در سن ۸۱سالگی در بیمارستان در آلبانی در اثر سکته مغزی درگذشت.
مرحوم میرزا آقا پاک نیت در جریان دستگیری و شهادت دختر مجاهدش در دهه ۶۰ وادار به همکاری با مزدوران و پاسداران خمینی شده بود اما در سالهای بعد به ترکیه گریخت و در ۱۳۶۶ به اشرف رفت و به مجاهدین پناهنده شد و تمام حقائق را با آنها با جزییات در میان گذاشت که در همان سال در رسانه‌های مجاهدین به اطلاع عموم رسید.
مجاهدین متعاقباً میرزا آقا را به‌عنوان پناهنده پذیرفتند و طی ۲۶سال گذشته همه رسیدگیهای انسانی را درباره او به کاملترین صورت انجام دادند. وی جزء نخستین نفراتی بود که در خرداد سال ۹۲ توسط مجاهدین از لیبرتی به آلبانی اعزام شد.
سازمان مجاهدین خلق ایران با آرزوی مغفرت و رحمت درگذشت میرزا آقا پاک نیت را که به رژیم پشت کرد و تا پایان عمر در اشرف و لیبرتی با تحمل همه خطرات و شدائد نزد مجاهدین باقی ماند، تسلیت می‌گوید.)))
همانطور که در متن خبر دیده می شود، مریم قجر بزعم خود این پیرمرد را (با بغض و کینه عجیب) تحقیر و بعد از ۲۶ سال بیگاری کشیدن، به “همکاری با مزدوران و پاسداران” متهم کرده و با “منت گذاری” مدعی شده که بعد از “گریختن” وی به ترکیه و درخواست “پناهندگی اش از مجاهدین!”، او را “به عنوان پناهنده! پذیرفته و طی ۲۶ سال همه رسیدگی های انسانی! را برایش به کاملترین! صورت” انجام داده اند.
واقعاً انسان نمی داند در برابر این بی پرنسیبی انسانی چه بگوید؟؟؟ من ابتدا باید به چند نکته در رابطه با خبر فوق اشاره کنم:
یکم: ایشان در سن ۸۱ سالگی و بعد از ۲۵ سال حضور در اسارتگاه اشرف درگذشته است. بنابراین وی در ۵۵ سالگی به اشرف منتقل و تا حدود هشتادسالگی در عراق بسر برده است.
دوم: وی پدر یکی از قربانیان قدرت طلبی رجوی به نام اشرف است که مثل همه اسیران و قربانیان رجوی در ابتدای نوجوانی به دام شعارهای پرطمطراق مجاهدین گرفتار و با این تصور اشتباه که مسعود رجوی سمبل جامعه بی طبقه توحیدی و آزادی ها است خود را تمام عیار در اختیار او قرار داد و جان فدا نمود، همان اتفاقی که بر نگارنده و ده ها تن از دوستان نزدیکم گذشت.
سوم: رجوی بدون اینکه یک کلام از ۲۶ سال اسارت و بیگاری کشیدن او در اشرف بگوید، و بدون اینکه یک جمله از اعتراضاتی که میرزاآقا به تشکیلات داشت بنویسد، وی را متهم به همکاری با “مزدوران و پاسداران” کرده است.
چهارم: ادعا شده وی بعد از همکاری با مزدوران! و پاسداران! به ترکیه “گریخته” و از مجاهدین درخواست “پناهندگی” کرده و متقابلاً رجوی بر وی منت نهاده و ضمن درخواست پناهندگی و انتقال وی به “عراق”! به مدت ۲۶ سال از ایشان رسیدگی کامل و انسانی نموده است.
راستی هدف رجوی از اینگونه دوگانگی در معرفی جان باختگان چیست؟ چرا یکی را به عرش برده و دیگری را مورد تحقیر قرار داده است؟ اساساً چرا میرزاآقا اینگونه مورد غضب رجوی ها قرار گرفته است؟
میرزا آقا چندی پس از عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)، در یک نشست عمومی و در حالی که مسعود رجوی با رجزخوانی و فریبکاری دم از فروغ جاویدان شماره های ۲-۳-۴ و ۱۰۰۰ می زد (همانطور که سال گذشته از ساخت ۱۰۰۰ اشرف جدید سخن می گفت)، از جای برخاست و گفت: “ما همه نیروهای زبده و مجرب خود را در عملیات از دست دادیم و دیگر ممکن نیست این افراد جایگزین شوند”. این سخنان رجوی را خوش نیامد و موجبات عصبانیت وی را فراهم کرد. میرزا آقا در آن زمان با برخورد مزورانه مسعود رجوی ناچار به سکوت و بازگشت بر صندلی گردید چرا که برخی از هوچیگران هم با رجوی همصدا شده و وی را سرکوفت کردند. اما آنچه واضح بود اینکه داغ این سخن بر دل مسعود رجوی باقی ماند.
امروز اگر می بینیم مریم قجر اینگونه از مرگ وی خبررسانی می کند عبث نیست. میرزاآقا یکی از معترضین بود اما بدلیل کهولت سن، جا و مکانی برای زندگی نداشت که عراق را ترک گوید و خروج از تشکیلات هم جرم بزرگی بود که ده سال زندان را بدنبال داشت… رجوی از آغاز خانواده آقای پاک نیت را از هم گسسته و فرزندش را از وی گرفته بود. با اینحال میرزا در حد توان خود از کار و تلاش در فرقه رجوی دست برنداشت و در کارهای پشتیبانی به بیگاری مشغول شد.
من از مریم قجرعضدانلو سوآل می کنم:
مگر شما در طی عمر نزدیک به ۶۰ ساله خود حتی یک روز در زندان بسر برده اید که اینگونه به مرحوم میرزا آقا خنجر می زنید؟ مگر شما نبودید که بخاطر بازداشت چند روزه در پاریس (با وجود ده ها وکیل مدافع) ده ها نفر را به خودسوزی وادار کردید؟
آیا شوهر شما (مسعود رجوی) نبود که بلافاصله بعد از سقوط صدام (که وی را تنها متحد و دوست خود در جهان می دانست)، از ترس دستگیر شدن و کشته شدن به او لگد زد و با دشمنان وی دست به همکاری زد؟
آیا مسعود رجوی نبود که در دهه پنجاه بخاطر “همکاری با ساواک” موجب لو رفتن بنیانگزاران سازمان مجاهدین و اعدام ده ها نفر از کادر رهبری آن گردید؟ مگر پرویز ثابتی (مدیر ارشد ساواک) این واقعیت تلخ را افشا نکرد؟

blank

خانم مریم قجرعضدانلو،
چرا گفته اید میرزا آقا از ایران “گریخت”؟ مگر شما از ایران نگریختید؟ مگر مسعود رجوی از ایران نگریخت؟ مگر خود شما در میان بمباران شدید آمریکایی ها که منجر به کشته شدن ده ها تن از مجاهدین شد، از عراق به فرانسه نگریختید؟ مگر مسعود رجوی هزاران تن از یاران خود را در اشرف و لیبرتی تنها نگذاشت و به پناهگاه امن گریخت؟
خنده دارتر از همه اینکه شما نوشته اید “میرزا آقا از مجاهدین درخواست پناهندگی! کرد” و شما هم او را پذیرفتید!. از کی شما یک کشور مستقل “پناهنده پذیر” شده اید؟ شما که خودتان در “پناه” صدام بودید چطور کسی که از “ایران به ترکیه گریخته” باشد به جای مراجعه به “کمیساریای عالی پناهندگان” که در ترکیه دفتر دارد، به کسی مراجعه می کند که خود پناهنده فرانسه بوده و سازمان خود را هم در پناه صدام حسین قرار داده است؟
آیا شیادتر از شما یافت می شود؟ مگر عراق یک کشور امن بود که میرزا آقا با فرار به ترکیه! دنبال شما بگردد و برای داشتن یک “زندگی امن” به درون این کشور بیاید؟ چه کسی را می خواهید فریب دهید؟ مگر قرارگاه های مجاهدین در عراق امنیت داشت که او بخاطر “زندگی راحت” به آنجا پناهنده شده باشد؟ میرزا آقا زمانی به عراق آمد که این کشور در جنگ با ایران قرار داشت و هر روز ده و صدها تن کشته می شدند.
چطور نوشته اید که ۲۶ سال از او به کامل ترین وجه رسیدگی کرده اید؟ رسیدگی شما کدام بود؟ بیگاری کشیدن از پیر و جوان آیا از نظر شما رسیدگی است؟ در کدام نقطه از جهان دیده اید که یک انسان را به شکل رسمی تا سن ۸۰-۹۰ سالگی مورد بهره کشی قرار داده و استثمار کنند؟ آیا شوهر شما نبود که در سال ۱۳۸۰-۱۳۸۱ قوانین “برده داری نوین” را در یک کتاب به نام “تئوری انقلاب ایدئولوژیک مریم” وضع نمود؟ آیا در محور ۴۲ و ۴۳ فصل ششم این کتاب نوشته نشده که: “خواهر و برادر مجاهد بیمار نداریم”، “مجاهد پیر و در حاشیه نداریم”؟ آیا مسعود رجوی بارها صراحتاً نگفت ما اینجا میهمان نداریم و هرکسی اینجاست باید کار کند؟
میرزا‌آقا وقتی به مقرهای مجاهدین آمد که بر اساس قوانین همه کشورها در سن بازنشستگی بود اما شما او را نیز مثل همه افراد کهنسال به بیگاری گرفتید و مدعی شدید که در مناسبات فرقه ای مجاهدین کسی نمی تواند بازنشسته شود ولو در بستر مرگ باشد. آیا این برخورد تفاوتی با دوران کهن دارد که بردگان تا دم مرگ باید کار می کردند و سود آنرا به جیب برده داران می ریختند؟
خانم قجرعضدانلو،
مگر شوهر شما نبود که در سال ۱۳۷۲ به بعد اعلام کرد که هیچکس را نباید در مناسبات مجاهدین با عنوان “پدر یا مادر” صدا کرد و همه باید همدیگر را “خواهر یا برادر” بنامند؟ مگر ما را وادار نکرده بودید که در سنین ۲۵-۲۶ سال افرادی با ۳۰-۴۰ سال تفاوت سنی با خودمان را به جای اینکه “مادر” و یا “پدر” صدا بزنیم، خواهر و برادر بنامیم؟ پس چگونه طوری وانمود کرده اید که گویی کسانی چون میرزا آقا را به مانند یک “پدر پناهجو” زیر بال و پر خود گرفته و ماکزیمم رسیدگی را از او به عمل آورده اید؟
تا کی می خواهید با دروغ و ریا امور بگذرانید؟ من بارها و بارها دیدم که چگونه مادران پیر با وجود دستورات تشکیلاتی حاضر نبودند کسانی چون مرا برادر صدا بزنند و با همان مهر مادری خود، مرا “پسرم” صدا زده و من و ما هم متقابلاً آنها را “مادر” صدا می زدیم چون بشدت ضدانسانی و شرم آور بود که آنان را “خواهر” بنامیم، همانطور که پدران پیر را به درستی باید “پدر” می نامیدیم نه “برادر”. علت چنین نامگذاری چه بود؟ آیا جز این بود که از همان “توان” باقیمانده این افراد کهنسال هم سوء استفاده کرده و آنان را به بیگاری بگیرید؟ شما با بی وجدانی تمام “مادران و پدران” پیر را هم استثمار کرده و خون آنها را می کشیدید. خودتان گفتید که نباید آنها را “پدر و مادر” نامید چرا که تصور می کنند “بازنشسته” اند و دیگر حاضر به کار کردن نیستند و دنبال “استراحت” خواهند بود. آیا اینها دروغ است یا واقعیتی تلخ و باور ناپذیر؟ امیدوارم اگر هم فراموش کرده اید از سر عمد نباشد و امروز برایتان یادآوری شود.
فراموش نمی کنم “پدر یعقوب”‌ و “پدر واحدی” را که در سنین کهنسالی برای شما کار می کردند و از یاد نبرده ام که “عموقلی”‌ را در سن کهنسالی به بیگاری گرفته و او را به عنوان “پیک” وادار می کردید در طول روز گاه تا صدبار از “آیفا” سوار و پیاده شده و نفر جابجا کند. همانطور که امروز هم “نورمراد” را به کشاورزی سرگرم کرده و می خواهید برایشان اسلحه هم تهیه کنید.
آیا شیطان صفتی جز این است که شما از خود نشان داده و می دهید؟ مگر شما در اشرف کسی را بیکار و بازنشسته می پذیرفتید که میرزا آقا دومین آن باشد؟ مگر از سال ۱۳۸۰ رسماً یک “یگان مستقل” تشکیل نداده و نام آنرا “۱۲ مرد خبیث” نگذاشته بودید؟‌ آیا این افراد فقط به این دلیل که ایدئولوژی “اسلامی!” شما را نپذیرفته و خود را “لائیک، کمونیست، مسیحی، اهل حق” می نامیدند، از دیگران جدا نکرده بودید و نگفتید که جز این ها هیچ کسی را به عنوان غیر مجاهد نخواهید پذیرفت و بقیه افراد ارتش آزادیبخش به هر قیمت باید به زعم شما “شیعه و مجاهد”‌ باقی بمانند وگرنه تحت برخورد شدید قرار می گیرند؟ در اینصورت چگونه ممکن است میرزا آقا به مدت ۲۶ سال در مناسبات شما “پناهنده”‌ بوده باشد و احدی خبر نداشته باشد؟
آیا شما آنقدر مرزهای ریا را پشت سر گذاشته اید که گذشته از یادتان رفته است؟ تصور نمی کنم مسئله آلزایمر باشد، مشکل شما این است که نمی توانید با فروپاشی تشکل خود در عراق کنار بیایید و موج اعتراضات دارد از کنترل شما خارج می شود وگرنه مسعود رجوی را آنهمه به خشم نمی آورد که منتقدان را صراحتاً تهدید به قتل و ترور کند. وظیفه انسانی ما حکم می کند که این واقعیت ها را افشا کنیم و اجازه ندهیم براحتی سیاست ضدبشری و ضدایرانی خود را جلو ببرید. شما منتقدان را به ترور تهدید کرده اید تا جلوی انتشار این مسائل گرفته شود اما جلوی حرکت تکامل را نمی توان گرفت. روزگار به نفع شما نیست، ده ها سال بهره کشی و برده داری و آدمکشی بسر آمده است هرچند هنوز هزاران نفر را اسیر کرده اید، اما اعتراض روزافزون اسیران و منتقدان دامن شما را خواهد گرفت.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا