انعکاس نمونه وار آموزه های رجوی در توهین دختری به پدر خویش!

هرچقدر که این همشهری میانه ای ما، آقای قربانعلی حسین نژاد میانه بعنوان عضو ارشد سازمان مجاهدین سابق ومترجم مخصوص رجوی  که دهه ها مشغول کمک به دستگاه انگیزاسیون رجوی  بوده، دست به اقدامات وافشاگری بیشتری میزند تا دین خود را در انجام وظایف وجدانی وملی خود که همان کمک به جوانان ومردم در شناختن چهره ی واقعی این باند تبهکار بپردازد، دختر اسیر و مسلوب الاراده اش بنام خانم زینب حسین نژاد میانه – که اینک مجبور شده نام فامیلی خودرا به کریم زاده که  این نام خانوادگی ازآن مادر مرحومش که قربانی زیاده خواهی ها وقدرت طلبی های مسعود رجوی شد- تغییر دهد، به پای تلویزیون کشیده میشود تا درکنار توهین به خانواده هایی که بخاطر انجام یک ملاقات ساده به کمپ لیبرتی مراجعه میکنند، پدر بدشانس و بارها داغدیده ی خود را هم مشمول این فحاشی ها نماید!
آری ما بعینه شاهد حضور تلویزیونی یا اینترنتی کسانی ازاسرای رجوی هستیم که افرادی از خانواده ی آنها فعالیت بیشتری برای  کسب توفیق به ملاقات با عزیزان دربند خود دارند وآقای حسین نژاد میانه هم بخاطر دادن تلفات بیشتر و وجود جراحت های سنگین ازدست دادن همیشگی ویا موقتی اعضای خانواده ی خود دروجودش، درپیاپیش این صفوف  ودربین پردردترین قشر " خلق قهرمان " حرکتی درخور تکریم دارد.
این دختر اسیر مان زینب، درعرض مدت کوتاهی مجبور شده که چندین بار درپای مصاحبه ی؟! سیمای ضد آزادی بنشیند وبه تکرار تلقینات رجوی بپردازد ویادررسانه های رجوی قلم زده وبه این قشر دردمند تر " خلق قهرمان " توهین کند که متاسفانه پدرش نیز نمونه ی بارزی ازاین " خلق قهرمان" پردرد است وشاید ازافراد کم نظیری باشد که بعنوان عضو ارشد خانواده خود و خانواده پدری اش متحمل بیشترین ستم ها ومرارت ها شده است!
مقاله ی اخیر  منتسب به زینب حسین نژاد میانه " منتهای وقاحت  " نام دارد که مفصل بوده وما قسمت هایی ازآن را بعنوان نمایش خیانت های رجوی درحق خانواده ها ونیز ادبیات سخیف این کوتوله ی سیاسی، نقل کرده و نظراتی درباره اش مینویسیم.
زینب نوشته است:
" به دنبال اعتلای آلترناتیو شورای ملی مقاومت و اعتبار منطقه‌ای و بین‌المللی آن و برگزاری موفقیت‌آمیز کهکشان ویلپنت و کنفرانس کشورهای عربی و اسلامی با حضور رئیس‌جمهور برگزیدة مقاومت، وزارت اطلاعات آخوندی در یک واکنش زبونانه، مأموران و گماشتگان خود نظیر قربانعلی حسین نژاد و مصطفی محمدی را به تکاپو واداشت… در یک ماه گذشته مذبوحانه تلاش کرده است همزمان با اعزام عواملش به لیبرتی به‌منظور شکنجه روانی مجاهدین، با فرستادن شماری از مأموران اطلاعات و نیروی تروریستی قدس به دفتر شورای ملی مقاومت در اور سور اواز به حادثه سازی و ایجاد درگیری و به‌روز کردن اطلاعات خود برای اقدامات تروریستی، مبادرت کنند که آخرین مورد آن توسط کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت در تاریخ 22تیرماه جاری افشا شد ".
این جملات ابدا تازگی ندارد وکلمه به کلمه ی آن بارها ازطرف هم زنجیران ویا فرماندهان دخترمان زینب گفته شده و هیچکدام فاکتی درمورد اینکه چرا اعتبار فرقه ی رجوی افزایش یافته و چرا حضور پرهزینه دریک سالن نمایش باید به  کهکشان ها تشبیه شود، ارائه نداده اند وبنظر میرسد که سرفصل شعار جدید باند رجوی باید باشد که چاره ای جز شنیدن آن برای مدت نامعلومی در کار نیست!
اینکه رژیم چه کاری برعلیه رجوی انجام میدهد برما معلوم نیست و فقط از فحوای مطالب رسانه های رسمی ایران مشاهده میکنیم که اقدامات قابل توجهی علیه او با احتساب اینکه عددی نیست، انجام نمیدهد!
اما به اعضای خانواده های خسران دیده ازمناسبات برده داری رجوی که می رسیم، موضوع فرق میکند وپدرگرامی وبشدت داغدارزینب، چاره ای جز تلاش شبانه روزی برای دیدن او وکمک به انتقال اش به مناطق امن جهان ندارد. چرا که حضور زینب، دراین مناسبات ازتبعات زندگی سیاسی گذشته ی پدرش است واو بطور کاملا طبیعی خواهد کوشید که  ضربات وارده به خود وخانواده اش درحد این فجایعی که براین خانواده رفته، محدود کند.
مصطفی محمدی نیز فردی کاملا شناخته شده با خصوصیات عجیب اش میباشد!
او که عمری برای توزیع نشریات سازمان تلاش خستگی ناپذیری کرده و بخاطر ادامه ی زندگی شاهانه ی مریم رجوی دست به خود سوزی ناموفقی زده، باندازه ی چند ده نفر کمک مالی برای سازمان جمع کرده ودرنهایت ودرکمال ساده لوحی و خوش باوری، پسر ودخترش را با دست خودش تحویل سازمان دراشرف داده وزمانی که نهیب واقعیات سرسخت زمینی اورا بخود آورده که بداند چه اشتباه بزرگی کرده، درصدد جلوگیری ضرر دروسط راه آمده وخواستار تحویل گرفتن دخترش شده، معلوم است که باید دست به هر اقدام افشاگرانه بزند تا اشتباهات گذشته ی خود را جبران کرده و از شرمندگی دختر وکشورش رها شود.
بااین توضیح کوتاه آیا بازهم میخواهید بگویید که این کارها ازآن پدر داغدارت ومصطفی محمدی بیدار شده از خواب گران غفلت، توطئه است و کار حکومت ایران؟؟!!
درادامه ی مطالب خانم حسین نژاد میانه میخوانیم:
" اگر به خاطر داشته باشید حدود دوماه پیش بود که وزارت اطلاعات تعدادی از مأموران نیروی تروریستی قدس را تحت عنوان خانواده به لیبرتی آورد که در بین آنها ناخواهریم بنام مونا و شوهرش محمد نیز بودند ".
بلی بخاطر داریم وکار آنها را یک امر عادی و درچهارچوب حقوق آنها برای دیدن خواهر وخواهر زنی میبینیم که هرگز زینب را ندیده وازوجودش اطلاعی نداشتند، این مراجعه ی آنها کاملا طبیعی بوده و شما دلیلی برای چسباندن آنها به اقدامات وزارت اطلاعات نمیتوانید ارائه دهید وتنها ممکن است از این وزارت خانه گلایه کنید که چرا آنها را ممنوع الخروج نکرده تا با مراجعه به لیبرتی ودیدن واقعیات، نتوانند پته های مسعود رجوی را  برروی آب بریزند که البته این گلایه مندی کاری است بین شما ودولت ایران وربطی به کارهای کاملا انسانی وقانونی فامیلان شما ندارد!
نوشته های خواهرت مونا که منتشر شد، ابدا ادعاهی شما راثابت نمیکند و اتفاقا درنفی آن است!
این همشهری ما مینویسد:
" سال 1361 ما همانند بسیاری از خانوادههای مجاهدین، به دلیل اینکه توسط رژیم آخوندی تحت تعقیب بودیم، از ایران خارج شدیم. در آن زمان خواهرم مونا را که نوزادی بیش نبود، به‌ناچار نزد مادربزرگم گذاشتیم، البته من نیز که خود کودکی خردسال بودم، هیچ به خاطر ندارم، همه را مادر شهیدم (فریده کریمزاده) برایم تعریف کرده بود که چگونه با سختی این جدایی دست‌وپنجه نرم کرد و عواطف پاک مادری‌اش را برای تحقق آرمان والای مجاهدین فدا کرد…به‌هرحال از آن سال تا همین اواخر در اشرف، ما بسیار در تلاش برای آوردن او، از داخل ایران به نزد خودمان بودیم، اما به دلایل مختلف از جمله سرکوب و اختناق رژیم خمینی و ظلم و ستمی که در ایران روا بود و خطرناک بودن مسیر موفق به این کار نشدیم ".
 بلی مسائل مطروحه ی شما درپاراگراف اخیر، اززبان پدرتان بارها گفته شده و جریان اعزام پیک ها برای ربودن خواهرتان وبردن به عراق تا سرنوشت هولناکی مانند تو داشته باشد، روشن است وحتی میدانیم که مونا که از وجود مادری غیر از آنکه اورا سرپرستی میکرد خبرنداشت وزندگی عادی و توام با تحصیلات درخشان را پی میگرفت که پیک های سازمان با گفتن حقایق، درد بزرگی را براو تحمیل کرده وموجب آشفتگی ذهنش شده وجریان زندگی کم دغدغه ی اورا برهم زدند!
درنوشته ی مورد بحث آمده است:
"… درهرحال چنان‌که همگی در جریان اخبار عراق هستند، وضعیت امنیتی عراق در هیچ دورانی به خطرناکی این روزها نبوده است. از انفجارات و حملات مرگبار شبه‌نظامیان وابسته به رژیم در اماکن عمومی گرفته تا کشتار مردم بیگناه، و روزی نیست که طنین صدای بمب و انفجار را نشنیده و لرزش آن را حس نکنیم. پس این‌که این بار با خیال راحت به بغداد و لیبرتی میآیند، آن هم در شرایطی که حتی نمایندگان پارلمان عراق و وکلای مجاهدین و نماینده قانونی مجاهدین سناتور توریسلی اجازه ورود به لیبرتی را ندارند، کاملا روشن است که به‌طور ویژه توسط وزارت اطلاعات فرستاده شده اند و در هماهنگی با سفارت رژیم و با حفاظت نیروهای عراقی به لیبرتی آورده شده اند ".
شما اگر نمیدانید بدانید که میلیون ها ایرانی بدون توجه باین اوضاع عراق بدان کشور مراجعه میکنند و فامیلان شما هم  مانند آنها دست به ریسکی زده وبه ملاقات شما آمده اند که این میلیون ها ایرانی میزنند واین کار عجیبی نیست!
این میلیون ها ایرانی هم مانند خواهر و… شما برای مسافرت به عراق ویزا میگیرند ومسلم است که درجریان تمشیت امور، به ارگان های دولتی هم مراجعه میکنند واین کار درتمامی جهان متداول است که مردم برای انجام کارهایشان احتیاج به مراجعه به دوابر مختلف دولتی دارند وکسی آنها را بخاطر این کارشان مذمت نمیکند!
آمدن به لیبرتی درمرحله ی آخر وتعیین کننده اش، با تصویب دولت عراق صورت میگیرد و دراین مورد کسی با صلاحیت تر وقانونی تر ازدولت عراق بعنوان صاحبخانه وجود ندارد!
او مینویسد:
" لازم به ذکر است که در اشرف بار آخر فکر میکنم بهار سال 88 یا 89 بود، که در تماس با مونا و همسرش بودم، آنها خواستار آمدن به اشرف شدند، اما مشخصاً به همسر وی تأکید کردم، به دلیل محاصره اشرف توسط نیروهای عراقی، دیگر امکان آمدن نیست و برای آمدن اقدام نکنید چراکه علاوه بر مخاطرات سفر، مأمورین عراقی تحت امر ولایت به شما اجازه ورود نمیدهند. بگذارید محاصره بشکند، سپس به شما اطلاع میدهیم ".
البته این توصیه به نیآمدن به اشرف با دستور صریح رجوی درآن پیام کذائی اش که این پیام  با آب وتا تمام منتشر شد وسرانجام به کتاب هم تبدیل شد، کلید خورد و گرنه شما ها خودسرانه حق دعوت یا رد کسی راندارید ونیروهای عراقی  هم با بررسی مدارک مراجعه کنندگان مزاحمتی برای آنها ایجاد نمیکردند ولیست مراجعین را به مسئولین حفاظتی درب اشرف تحویل میدادند که فرماندهان شما مسئله را با شما درمیان نمیگذاشتند وبخاطر همین کار بود که خانواده ها برای اعلام حضور دردرب اشرف ازبلندگو استفاده کردند و البته صدای بلند گوهای رجوی با پخش سرودهای آنچنانی درخفه کردن این ضجه ی مراجعین کوشش وافری بخرج میدادند وتنها نگهبانان نزدیک به درب ورودی از ماوقع آگاه میشدند و در محافل خصوصی بدوستانشان میرساندند که نهایتا بعضی ازشما ها (احتمالا اغلب مردان) فهمیده وبه فرماندهان گشتاپوی خود فشار آورده واز محتوای لیست ها آگاه شدند!
درمورد وضعیت عراق، ما ساکنین داخل وخارج ازکشور، اطلاعت بیشتری داریم و خود تحلیل میکنیم که چه موقع به کمپ اشرف (اکنون لیبرتی) میتوان رفت یا نرفت که البته تصمیمات دولت عراق هم دراین مورد نقش مهمی بازی میکند.
گمان نمی رود این دختر گرفتار ما باشد که ادعاهای زیر رامطرح کرده است:
" اما از سال 2012 بعدازاینکه قربانعلی حسین نژاد به استخدام وزارت اطلاعات آخوندی در آمد، با لجن پراکنی و دروغگویی علیه سازمان، و با سوءاستفاده کثیف از عواطف خانوادگی، مونا و همسرش را وارد این بازی کثیف وزارت اطلاعات کرد ".
شما ازکجا میدانید که این پدر زجر کشیده ات  قربانعلی حسین نژاد، در فلان سال به استخدام وزارت اطلاعات درآمده است؟!
کار او درجدایی ازسازمانی که او انتظار اینهمه چرخش براست را ازآن نداشته،  واخذ پناهندگی  ازکشوری که قبلا هم ساکن آنجا بوده، هیچ ثبوتی را دایر بر استخدامش در وزارت اطلاعات بدست نمیدهد و اگر قبول ندارید باید 5میلیون ایرانی مهاجر را هم اطلاعاتی بدانید!
خانم حسین نژاد میانه، ادعا دارد بدون اینکه منطقی درکار باشد، بیشتر ازپدرش فهمیده است:
"… من که از کودکی در سازمان پرافتخار مجاهدین بزرگ شدم، یک حقیقتی را باید گواهی دهم، که عشق و محبت و عواطف واقعی را از زنان مجاهد آموختم، عشق بیکرانی که یکسویه، همچون مادر در این سالیان نثار من و ما کرده‌اند. به خدا سوگند عشق و محبتی که در مجاهدین دیدم در هیچ کجای دنیا ندیده‌ام. چه از دوران کودکی که مادرم را از دست دادم، و چه حال که در کنار سایر خواهران رزمنده و مجاهدم میجنگم ".
ما ازافراد دیگر  که ازاین مناسبات جهنمی رها شده اند، خبرهای خلاف گفته های شما را درمورد عواطف این زنان بی رحم – که خود نیز قربانی بوالهوسی ها رجوی اند- شنیده ایم که بعضی ازاین اخبار آنچنان تکان دهنده است که جرات طرح درعالم مطبوعات را نداریم، جنگندگی ای درکار نیست وانچه درکار است، قابل طرح در جراید نمیباشد! ضمن اینکه درهیچ محکمه ی صالحه ثابت نشده که شما راست میگویید وآنها دروغ؟!
دراینجا جای عامل عوض میشود:
"…آنها که دست در دست‌های خونین زندانبانان لیبرتی میگذارند، آنها که خون قهرمانان شب شکن را همچون حنیف و سیاوش، زهیر و بهروز را بر زمین ریختند و گل‌های زیبا همچون نسترن و فائزه، صبا و آسیه را شکستند… بایستی بدانند که از کیفر جنایاتشان در امان نخواهند بود ".
ما میدانیم که این شخص رجوی و گماشته های مسخ شده اش هستند که زندانبانان لیبرتی هستند وشما هم با چشم خود این مسئله را می بینید وبنابراین ایا منظورتان مجازات شدن این زندانبانان حی وحاضر وحقیقی است؟!
البته که  نیست؟!
شخص واشخاص مورد اشاره ی شما، زندانبانان موهوم هستند وموهومات هم که کیفر نمی بیند!
درمورد خواهر و شوهر خواهرش و تصمیم آنها برای رفتن به کمپ اشرف مینویسد:
"… برای اطلاع بیشتر همو‌طنان، واقعیت این است که ما در اشرف 7سال تمام با هر که در خانه مجاهدین را زد به گرمی از آنها استقبال کرده و در هتل ایران تا هرچند روز و هفته و حتی ماه، از آنها پذیرایی کردیم. مجاهدین حتی تمام خانواده‌هایی را که مورد سوء استفاده قرار گرفته بودند به اشرف راه داده و با مهربانی و مهماننوازی از آنها پذیرایی کرده و به روشنگری پرداختند که هدف رژیم از مورد استفاده قرار دادن آنها چیست، من خودم بارها شاهد این صحنه‌ها بودم. بسیاری از همین خانواده‌ها که به داخل اشرف آمدند بعد از روشنگری های مجاهدین و فرزندانشان اعتراف کردند که رژیم آنها را وادار میکند تا بچههایشان را به‌زور از اشرف خارج کرده و با خود ببرند ".
بلی بعضی ازماها هم مهمان شما بودیم وناچار به رعایت شنودها وکم حرف زدن دراین مهمانسرا!
بدتر ازاین، دائما تحت تبلیغ واقع بودیم وتو گویی که نه برای دیدن عزیزان مان، بلکه برای طی یک دوره ی  آموزشی به اشرف آمده ایم!
بگذریم ازاینکه همواره کمک مالی ازما طلب میشد وکسان معدودی که دچار ساده لوحی شده واین کمک ها را که درقوانین جمهوری اسلامی جرم محسوب میشود، پرداختند و لیست این پرداخت کنندگان ازطرف خود سازمان بنوعی به مقامات ایران رسانده شد و به دردسر افتادند که منظور سازمان هم همین بود!
بترسیم ومراجعه نکنیم!!!
مجبورمان نکنید که  بگوییم جاسازی مخفیانه ی  یک سی دی سازمان با آثار جرایمی، در ساک یکی ازخانواده های آبادانی و رساندن خبر دقیق آن به مرزبانان ایرانی که موجب دستگیری اش بشود، کاملا درخدمت ترساندن خانواده ها ازمراجعه به کمپ اشرف بوده است!!!

گروهی از خانواده های اسرای لیبرتی – آذربایجان شرقی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا