گپ وگفتگوی صمیمی با آقای پوراحمد عضو سابق فرقه رجوی – قسمت دوم

کشاورز:  ممکن است بفرمایید رجویها مشخصا  با این حجم ازضدیت هیستریک وافسارگسیخته وطرح ابلهانه مشتی اباطیل مسخره علیه جداشده ها چه اهداف مشخصی را دنبال میکنند؟
همچنانکه درپاسخ به سوال قبل توضیح دادم اولین کاربرد این قبیل شیطان سازی علیه جداشده های فعال حقوق بشری مصرف داخلی دارد.بدین منظورکه با این دغل ودروغ های شاخداربتواند ازریزش نیروهای لیبرتی نشین ولوخارجه نشین جلوگیری کند ونابخردانه به زعم خود به آدمهای اغفال شده وغارنشین خود بگوید که نبینم که ازسازمان ما جداشوید!! نبینم که به ایران بروید وآنگاه کارت سوخته بشوید!! یا که خارجه بروید وطعمه وزارت اطلاعات بشوید!! نبینم که با جداشدن ازرهبری سوسک شوید!! و خود نتیجه می گیرد واضافه میکند که چنانچه بخواهید جدا شوید وبه خارجه یا ایران بروید درهردوحال نیست ونابود میشوید! توان اداره یک زندگی معمول را ندارید! ولاجرم می باید مطیع ومجری اوامر وزارت اطلاعات باشید وته خط هم به فرجام جداشده صمدنظری مبتلا بشوید وبمیرید!! دومین کاربرد شیطان سازی رجویها علیه جداشده ها وبقول شما هدف شان ازاینهمه ضدیت افسارگسیخته ترساندن وپس زدن جداشده ها ازاستمرارفعالیتها وروشنگریهایشان است که البته زهی خیال باطل.
گویی که جداشده ها مثل آدمهای وارفته خودشان مزدورهستند ومواجب بگیرکه پشت یک کامپیوتربنشینند واباطیل ببافند ولاطائلات رهبرمتواری شان  علیه جداشده ها را نشخوارکنند!.ازنظربنده هرچند اراجیف نشخوارشده بتوسط مشتی اندک اراذل واوباش خارجه نشین وهواداران مواجب بگیر دست چندم رجوی دروبلاگ های جورواجورعلیه جداشده ها منتشرشده است ولیکن دقیقا ازطرف باند مافیای رجوی هدایت وکنترل وحمایت میشود.
نتیجه اینکه جداشده ها مثل رجویها کینه ای نیستند که بخواهند درکارزاربا رجویها صرفا خودشان را ارضاء کنند بل پیام آورانی هستندکه برای نسل حاضرخصوصا نسل جوان وجستجوی حقیقت ازتجارب وحضورسالیان خود دریک فرقه مخرب کنترل ذهن ومافیایی روشنگری میکنند تا مبادا تجربه تلخ شان متاسفانه دیگرباربتوسط سایرعناصرساده لوح تجربه شود ودراین وانفسا بسا بها وقیمت وقربانی بگیرد.
ازاهداف دیگررجویها درنشراکاذیب علیه جداشده ها این استکه درمنتهای ضعف وزبونی واستیصال مطلق والبته درسراشیب سقوط واضمحلال میخواهد بگوید که وارد فازجدیدی علیه جداشده ها شده است واگربتواند تمام جداشده های مقیم ایران وخارجه را به فرمان رجوی مورد خشم وغضب ضدانقلابی خود قرارداده ودرادامه ترورشخصیتی بطورفیزیکی حذف خواهد کرد یعنی به ذات وماهوی تروریستی خود متوسل خواهد شد.
درقبال اهداف سه گانه رجویها که فوقا بدان اشاره شد خوشبختانه تاکنون جداشده ها قدمی ازقدم کوتاه نیامدند وراست قامت با اشراف کامل به تمام تبعات فعالیتهایشان علیه رجویها میگویند "بجنگ تا بجنگیم"

کشاورز: آقای پوراحمد عموم جداشده ها خصوصا جداشده های خارج کشوربه کارارزشمند روشنگری علیه مناسبات وتشکیلات رجویها البته درراستای رهایی دوستان سابق خود دراسارتگاه لیبرتی مشغول هستند ولیکن تفاوت کاروفعالیت شما علاوه برروشنگری ونوشتن صدها مطلب ودرج درسایت نجات دراین استکه درحوزه کاری انجمن نجات درداخل کشور با شمارکثیری ازخانواده های اعضای گرفتاردرارتباط هستید ودست وپنجه نرم میکنید لطفا دراین خصوص وعرصه فعالیت تان بیشترتوضیح بدهید.

پوراحمد: سوال جالبی فرمودید ودرپاسخ به سوالتان باورکنید که میتوانم ساعتها وروزها ازارتباطم با خانواده ها ی دردمند وچشم انتظارورنجدیده ازظلم وجوررجویها  صحبت کنم ولیکن همچنانکه شاهد هستید همین الان شمارزیادی ازهمین خانواده ها دراتاق انتطارنشستند تا زودی متعاقب پایان یافتن گفتگومان به ملاقات من بیانید وحرفهایشان را بزنند ودرخواستهایشان را بدهند ودرضمن ازآخرین وضعیت عزیزان دربندشان درلیبرتی وآلبانی کسب خبرهم بکنند.
 ازقضا باند تبهکارودروغگوی رجوی با نقل قول های کذب وغیرمستند ابلهانه مدعی شده است که خانواده های گیلانی تمایل به همکاری با انجمن نجات وپوراحمد را ندارند!!؟ همچنانکه خودتان بهترمیدانید اساسا انجمن نجات یک ان جی او ونهاد غیردولتی وغیرانتفاعی وغیرسیاسی است. اعضایش جداشده ها وخانواده های مرتبط با آن هستند. حوزه کاری آن داوطلبانه واختیاری است. کمااینکه تمام جداشده های مقیم ایران لزوما عضوانجمن نجات نیستند وزندگی عادی خود را دنبال میکنند وهستند محدود خانواده هایی هم که بدلایلی که توضیحش درحوصله این مبحث نیست دیگرنمی خواهند پیگیروضعیت فرزندان خود باشند وبالکل فراموششان کرده اند.
منهم متعاقب بازگشت به ایران ابتدا به ساکن تمایل به هیچگونه فعالیت ولو دیداروملاقات با خانواده ها را نداشتم ومیخواستم پس ازسالیان دوری ازخانواده و وطن خود صرفا بی هیچ دغدغه ای زندگی عادی خودم را  داشته باشم. ولی این امرمگرشدنی بود. نه اینکه زادگاه ومحل اقامتم کوچک ومحدود بود بلافاصله خبرجدایی ام ازفرقه وبازگشتم به ایران وکانون خانواده سریعا دربین خانواده ها که هریک عضوی ازخود دراسارت رجویها داشتند پیچید وزودی به ملاقاتم آمدند تا ازعزیزانشان کسب خبربکنند. باورکنید بعضا روزانه من چیزی حدود 30 ملاقات درمنزل خواهرم که موقتا ساکن بودم داشتم (پدرومادرم درنبود من آنقدرغصه خوردند و خیلی زود ازسرخیررجوی به کام مرگ رفتند وبعبارتی دق کرده بودند ومن متاسفانه ندیدمشان…)
دراثرتشدید ملاقات با خانواده ها حس عجیبی به من دست داد. حس کردم آنان گویی خانواده من هستند. پدرومادروخواهروبرادرمن هستند. چه بگویم روزها وشبها با آنان گریستم وهم نجوا شدم. ته ملاقات درخوشحالی شان هم شریک می شدم ومی خندیدم وکیف میکردم  ویک جورهایی رضایت داشتم وبه آرامش می رسیدم که میدانم رجویها بکلی ازاین مرام ومسلک به دورهستند ودرک آنرا ندارند که عشق ومحبت ورابطه های انسانی را حس کنند.
درگذرزمان دیدم روال خوبی نیست که دارد درمنزل خواهرم جریان دارد.زودی درمرکزاستان درمغازه دوستم اشتغال پیدا کردم وبا گرفتن یک سوئیت مستقل شدم. به هفته نکشید که ردم را خانواده ها دنبال کردند وسراغم آمدند وبازدیداروملاقات متعدد وبرقراری ارتباط با عنصرخانواده. احساس میکنم دارم با بیان خاطرات آن دوران اذیت میشوم. بودند پدرومادرهای سالمندی که ازدورترین روستاهای گیلان نزدم می آمدند ووقتی خبرحضوردلبندشان را دراسارتگاه اشرف میدادم ازفرط شوروذوق وخوشحالی مرا درآغوش مهربانانه خود می گرفتند ومی گریستند. بودند همسرانی که مطلق ازهمسران اسیر خود درمافیای رجوی بی خبربودند. فرزندانی را ملاقات می کردم که سالیان پدریا مادرخود را ندیده بودند وبی مهری کشیده بودند. درملاقات با این دسته ازخانواده ها  من جگرم آتیش می گرفت وبا آنان می سوختم وجملگی به رجوی لعن ونفرین که درحق اعضای خود وخانواده های آنان چه جنایاتی را که مرتکب نشده است!؟
درجریان ملاقات با خانواده ها وتاثیرات مثبتی که پذیرفته بودم دیدم که زندگی عادی خیلی خودخواهانه وخودپسندانه است وارضایم نمی کرد. آخرمن تمام عمروجوانی ام را آنچه که خود تبیینش میکردم درخدمت به مردم بود که بتوسط رجوی به انحطاط وخیانت منجرشد. حال نیزهمان پوراحمد هستم همانی که دلش همواره با توده مردم است وبدانها عشق می ورزد. ازخود چیزی ندارد وبرای خود چیزی نمی خواهد. فقط چیزی تغییرکرده است وآن اینکه به لطف خدا سره ازناسره را تشخیص دادم وخیروشررا یافتم وبصیرتی دیگرگونه را تجربه کردم. ازصف ضدخلق وضد خانواده وازصف خشونت وتروریسم فاصله گرفتم وبه صف مهرومحبت وعشق ونوعدوستی پیوستم وبه اینهمه نعمت وراه یافتگی خدای مهربانم را شاکرم.
خود بخوبی واقفید که عرصه جدید زندگیم درحوزه کاری انجمن نجات وخانواده های مرتبط با آن  تاکنون ده ساله شده است وبدان افتخارمیکنم. من با این خانواده ها خو کرده ام وزندگی ام با زندگی شان عجین وهمگون شده است.یک احساس مشترک با آنان دارم وهمکاروهمپیمان تا تحقق وعده نهایی. تا اضمحلال کامل فرقه رجوی ورهایی تمام اسرا وعزیزان این خانواده ها ی دردمند وچشم انتظاروتا بازگشت شان به دنیای آزاد خصوصا کانون پرمهرخانواده درمیهن زیبایم ایران.
البته که این مسیرمسرت بخش وخداپسندانه قیمت میخواهد وباید که فحش بخوریم وتهمت وافترا بشنویم وشاید هم درگذرازتروروتخریب شخصیتی ؛ بطورفیزیکی نیزترورشویم وما جدا شده ها را چه باک که به ا ستقبال همه شقوق خواهیم رفت وعاشقانه وداوطلبانه پذیرایش خواهیم شد تا رضایتمندی خدای سبحان را کسب کرده ومورد قبولش واقع شویم وچه رستگاری بهترازاین.
ادامه دارد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا