ملاحظاتی درمورد قلم فرسایی علیرضا ملایجردی رجوی نشان
ظاهرا که هدف این جیره خوار رجوی، یادآوری حادثه ی 19بهمن1360بوده که طی آن اشرف ربیعی که بطورمشکوکی ازطرف همسرش مسعود رجوی درتهران تنها گذاشته شده بوده ودرجریان کشف خانه ی امن مرکزی سازمان بقتل رسیده، بوده است.
او درنوشته ی خود که رسانه های رجوی آنرا پوشش داده اند، آورده است:
" اشرف زنان، قرارگاه اشرف، اشرفی، اشرف نشانها ـ علیرضا ملایجردی – …واژهای که قبل از انقلاب ضد سلطنتی بهمن 57 فقط تداعی کننده یک اسم خاص بود اکنون تداعی کننده شخصیتی بینظیر، آرمانی بلند، انسانهایی از همه چیز خود برای آزادی گذشته و مقاومتی سترگ و بیبدیل شده است. واژهای که از یک نام بهیک یاد و از یک مکان بهیک آرمان تبدیل شده است، اشرف ".
ممکن است درذهن بیمار شما چنین شده باشد ولی مردم ایران تاریخ خود را اینطور نمیفهمند و روشنفکران اقدام شوهر این مرحومه را درخشونت زا کردن جامعه ی آنروز ایران که بعنوان یک جامعه ی تازه انقلاب کرده به آرامش وتبادل نظر مدنی احتیاج داشت، با شدت تمام محکوم کرده واعمال او را مانع توسعه ی جامعه ی مدنی ایران میدانند وبنابراین، هرافتخاری که دربین باشد، نصیب شخص رجوی وعواملش نمیشود!
او مینویسد:
"… در محضر پدر طالقانی خطبه عقد او با برادر مسعود خوانده میشود. او اکنون در رهبری جنبش مجاهدین قرار گرفته است. همه جا حضور دارد. درکنار زنان زحمتکش، در کنار کودکان فقیر، در مصاحبههای مطبوعاتی افشاگرانه، در میتینگهای مجاهدین و در همه پایگاههای سازمان. تمامی مظاهر ضعیفگی را در نوردیده است: او اشرف است ".
بعضا گفته میشود که همین خطبه خواندن پدر طالقانی مانع بزرگ ترک خانم اشرف توسط رجوی وایجاد التقاط با دیگران بود ورجوی برای رفع این مانع، اورا درایران گذاشت که تا اوبتواند به تجدید فراش های مکرر- شرعی وغیر شرعی- بپردازد!
خانم اشرف کاره ای در سازمان نبود وتمامی تصمیمات که بعدا " ضدخلقی" بودن آنها بر نکته بینان آشکار شد، توسط مسعود رجوی گرفته شد و رجوی از مرگ اشرف به محصول چینی پرداخت ودستش برای عیاشی های بیشتر باز شد.
اشرف مرحومه نه یک نظریه پرداز و نه تئوریسین بود که آثاری ازخود برجا بگذارد وچریکی بود مانند صدها چریک بقتل رسیده که سیر زمان نشان داد که این طرزتفکر چریکی، ابدا آثار ماندگاری درایران بجا نگذاشت و بتبع آن، بنیانگذاران این نوع جنبش ها – مخصوصا کسانی که اثر مکتوب وقابل ملاحظه ای ازخود به یادگار نگذاشتند- منشا خدمات قابل ملاحظه ای برای مردم نشدند و اشرف نیز از این قاعده مستثنا نیست وکاش میبود!
" مهاجرتی دیگر برای بقای جنبش صورت میگیرد. اشرفیها بهکمپ لیبرتی منتقل میشوند. اشرف در مرگبارترین حمله، بهخاک و خون کشیده میشود. پرونده اشرف با خون 52 تن از ارزندهترین مسؤلان و کادرهای سازمان، خونین و دلاورانه بسته میشود. اشرف از یک مکان بهیک آرمان تبدیل میشود. هزار اشرف در داخل و خارج میهن بهپا میگردد. اکنون هر مجاهد خلقی یک اشرفی است ".
بدین ترتیب این دروغ آموخته در مکتب ماکیاولیستی رجوی، شکست رهبرش دایر بر نگهداشتن کمپ اشرف را که ناموس اش مینامید و براثر مقاومت دوساله و شورانگیز خانواده ها درهم ریخت، مهاجرتی برای بقای جنبش میخواند؟!
البته این فرد، ازنقطه نظر دیدگاه فرقوی خود درست هم میگوید! چرا که هرشکستی برای فرقه ها عین پیروزی است وشکست مقوله ایست که تنها خاص انسان های روی زمین وغیر فرقوی میباشد!!
پس کمپ اشرف با هزاران صفحه تعریف وتمجیدی که ازآن شده بود، ناموس وآرمان نبوده ورجوی دروغ میگفته است وحالا که تخلیه شده وبه محل سکونت نیروهای عراقی تبدیل شده، به یک آرمان تبدیل شده است؟!
چرایی این امر چیزی نیست که برذهن واقع بین متبادر گردد و ما علت این آرمانی شدن را ازخود فرقوی ها میپرسیم که مسلما جواب خواهند داد چون ما میگوییم آرمانی است حتما هست وحرف اضافه موقوف!
به خوش خیالی عمدی یا غیر عمدی این هموطن توجه کنید:
" هزاران عاشق آزادی وطن، در سراسر جهان بهحمایت از اشرفیها برمیخیزند. هرکس را که سودای آزدای وطن در سر است برای برپایی هزار اشرف و حفاظت اشرفیان قیام میکند. اشرف نشانها. آنان در داخل و خارج میهن اشغال شده، با هر مرامی و دینی یک نقطه مشترک دارند: حمایت از اشرفیها ".
کور شود چشمانی را که این حمایت وحفاظت را نمیخواهند ببینند!
اما بدبختی مخاطب ما دراین است که کسی دراین میان وبخاطر این مسئله کور نخواهد شد، چرا که اصل مسئله حقیقت ندارد واو دچار خودفریبی ودگر فریبی شده واگر مامور نبوده ومعذور، خواسته است که با دلداری دادن به رجوی، میزان مریدی بیحد ومرزش به این مراد فاسق را به رخ بکشد!
صابر