بعد از پذیرش آتش بس از سوی ایران، کشتی باصطلاح ارتش آزادیبخش در گل نشست و مشخص شد آن چه رجوی تحت عنوان استراتژی مطرح می کرده چیزی جز زائده جنگ بودن نیست. رجوی برای پوشاندن این موضوع، دست به اقدام جنون آمیز حمله به خاک ایران زد که حاصل آن شکست سنگین نظامی در مرصاد همراه با کشته و مجروح شدن چند هزار نفر از اعضا و فرماندهان فرقه و به طبع آن بروز مسائل و مشکلات تشکیلاتی بود.
رجوی برای برپا نگه داشتن تشکیلات ترفند جدیدی را تحت عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» یا همان انقلاب طلاق رو کرد که با ریا کاری محور آن را رهایی زن می خواند.
بعد ها مشخص شد که رجوی ها به این خاطر که شعارهای دروغین قبلی شان همچون «مبارزه ضد امپریالیستی»، «حمایت از مستضعفین»، «مستقل بودن»، «پیرو اسلام راستین و انقلابی بودن» و شعارهایی از این دست که برای فریب و جذب نسل جوان آن دوران بکار می برد را بی فایده می دیدند، شعار حمایت از زنان را مطرح نمودند چرا که دیگر شعارهای قبلی موضوعیت خود را از دست داده بودند زیرا:
– مستضعفین ایران حامی جمهوری اسلامی بودند و منزجر از گروهی که برای پیشبرد مقاصد رهبر جاهطلبش دست به ترور کور می زند.
– مزدوری برای عراق نیز دیگر جایی برای ادعای مستقل بودن نمی گذاشت.
– اقامت چند ساله رجوی ها و اکثر مسئولین فرقه در کشورهای غربی و ادامه حضور بخشی از بدنه فرقه و مسئولین آن در اروپا، فرقه را ناچار از همکاری با سرویس های اطلاعاتی این کشورها می کرد و از این رو دادن شعار ضد امپریالیستی هواداران را مسئله دار می کرد. ضمن آن که در آن زمان هنوز صدام نور چشم غربی ها بود و حضور فرقه در عراق نه متضاد با خواسته غربی ها بلکه همسو با خواسته و در جهت منافع آنان برای خنثی کردن ایران بود.
شعارهای دیگر نیز هر یک به نوعی موضوعیت خود را از دست داده بودند. از این رو رجوی ها این بار ماسک حمایت از زنان را بر چهره زدند تا از این طریق به مردم فریبی خود ادامه دهند.
این که حاصل انقلاب طلاق در مسائل سیاسی، استراتژی، تشکیلاتی و نظامی فرقه چه بوده است مباحثی است که مقالات زیادی درباره آنها نوشته شده و هنوز هم می توان مطالب بسیار زیادی درباره آن نوشت. اما در کل می توان حاصل آن را در موقعیت امروز فرقه به صورت زیر بیان نمود:
– از نظر استراتژی و نظامی نه تنها نیروهای فرقه خلع سلاح و خلع لباس شدند، بلکه مجبور به ترک تمام قرارگاه های و منجمله قرارگاه اشرف شده و در حال اخراج کامل از کشور عراق هستند.
– از نظر تشکیلاتی فرار و جدایی از فرقه به یک جریان مستمر بدل شده و طبق گفته کسانی که به تازگی از فرقه جدا شده اند، نظم و انسجام تشکیلاتی بسیار ضعیف و اعضا دیگر حرف شنوایی مطلق نداشته و کنترل آنها برای مسئولین فرقه مشکل شده است.
– از نظر سیاسی نیز فرقه در انزوای کامل قرار داشته و امید شان به جنگ و خونریزی در سوریه نیز با آتش بس در آنجا در حال برباد رفتن است و منتظرند شاید آل سعود و نتانیاهو تکه استخوانی برای شان بیاندازند تا به حیات خفیف خائنانه خود ادامه دهند.
اما نکته ای که در این مطلب قصد اشاره به آن داریم وضعیت زنان در فرقه رجوی است. اینکه از سال 1368 که رجوی ترفند انقلاب طلاق و حمایت از زنان را علم کرد تا به امروز یعنی اوایل سال 1395 چه بر سر زنان در فرقه آمده است؟ آیا ادعای رجوی ها مبنی بر اینکه زنان در فرقه به رهایی دست یافتهاند حقیقت دارد یا اینکه به زنان در فرقه رجوی ظلم مضاعفی شده است؟
آنچه برسر زنان در فرقه آمده شرح مبسوطی می خواهد که بی شک آن دسته از زنانی که موفق به فرار از فرقه شده اند بهتر می توانند آن را بیان نمایند اما چند محور زیر نیز می توان گویا وضع آنان باشد.
1- اجباری بودن طلاق و محروم شدن از حق ازدواج
از سال 1368 به مرور تمام زنان متاهل در فرقه رجوی مجبور به طلاق همسران خود شدند و برای کلیه اعضا ازدواج امری حرام و ممنوع اعلام گردید. به این ترتیب از آن زمان تا کنون زنان در فرقه رجوی از حق ازدواج محروم می باشند.
2- محرومیت از حق مادر شدن
رجوی ها برای اینکه کودکان موجب نزدیکی مجدد پدران و مادران شان نشده و همچنین برای جلوگیری از ایجاد شکاف در موضوع طلاق، در سال 1370 به بهانه جنگ کویت کودکان را از مادران شان جدا کردند. رجوی ها در ابتدا گفتند که بعد از اتمام جنگ کودکان را بر می گردانند اما چون همه اینها یک نقشه از قبل طراحی شده بود، نه تنها بعد از جنگ کودکان به آغوش مادر برگردانده نشدند بلکه مادرانی که از فرزندان خود یاد می کردند را مورد برخورد تشکیلاتی قرار می دادند.
بسیاری از این کودکان نیز سرنوشتی بدتر از پدران و مادران خود پیدا کردند. خواندن سرگذشت آقای حنیف بالی، یکی از این دست کودکان که در سایت های مختلف و منجمله در سایت انجمن نجات درج شده است حقایق زیادی را در این ارتباط روشن می کند. البته بسیاری از این کودکان مانند آقای بالی خوش شانس نبودند و تحت تاثیر مغزشویی سران فرقه سرانجام بسیار تلخی داشتند.
با توجه به حرام بودن ازدواج در فرقه، رجویها زنان را از حق مادر شدن محروم نمودند.
3- قرار گرفتن تمام زنان در تملک رجوی خبیث
رجوی در حالی که با شیادی خود را رهبر خواند، پس از آن که همه اعضا را با مغزشویی وادار به طلاق نمود اعلام کرد که همه زنان در حیطه و حریم او قرار دارند. بعدها خانم بتول سطانی از اعضای شورای رهبری فرقه که موفق به فرار از فرقه شد موضوع رقص رهایی و سوء استفاده جنسی رجوی از زنان را افشا نمود.
همچنین خانم زهرا میر باقری از کاندیداهای شورای رهبری و یکی دیگر از زنانی که موفق به فرار از فرقه رجوی شد نیز اسامی 95 تن از زنانی که به دستور رجوی رحم شان با عمل جراحی از بدن شان خارج شده است را اعلام نمود.
4- زنان در فرقه رجوی هیچ کاره هستند
اگر چه رجوی ها در ظاهر ادعای اعطای مسئولیت به زنان را دارند اما در حقیقت تمام زنان باید به آنچه رجوی دستور می دهد عمل کنند و هیچ یک، حتی فردی که در ظاهر مسئول اول فرقه اعلام می شود، از این قاعده مستثنی نیست.
در 13 سالی که از سقوط صدام می گذرد تمام تصمیمات مربوط به وضعیت نفرات فرقه در عراق توسط رجوی و یا مریم قجر اتخاذ شده و رجوی حتی اجازه مطرح شدن نام یکی از آن زنانی که او را به عنوان مسئول اول فرقه نشانده است را نمی دهد و در هیچ کنش و واکنش سیاسی، حقوقی و… این افراد دخیل نیستند بلکه مطیع اوامر رجوی و مریم قجر می باشند.
در داخل تشکیلات هم رجوی ها بارها و بارها در نشست های مختلف اعلام نمودند که رده زنان در این تشکیلات «کنیز» می باشد.
برای مثال زهره اخیانی آخرین فردی است که رجوی ها به عنوان مسئول اول فرقه اعلام نمودند اما او در هیچ تصمیم گیری مهمی در رابطه با اعضای فرقه نقش ندارد و تصمیم گیرنده رجوی ها هستند.
زنان مسئول در فرقه وظیفه کنترل و اعمال فشار به اعضا را دارند و به هیچ وجه در مسائل سیاسی و خطی تصمیم گیرنده نیستند.
ادامه دارد
صالحی