ملاقات صمیمی با آقای احمد گلعلیپور

 " خانواده و پدر و مادر و دیگر بستگان، بزرگترین دشمنان ما هستند " گفته های سخیفی که کمترین فرد و یا گروهی در مورد خانواده میتواند به جرات به زبان بیاورد و صراحتا در مقابل احساسات خانواده ها این چنین صف آرائی مینماید، ولی سرکرده ضدبشری فرقه رجوی که در مقابل حضور خانواده ها و درخواست ملاقات آنها با فرزندانشان که حق طبیعی آنهاست چنان نشستهایی برای عناصر فرتوت خود میگذاشت و برای آنها از خانواده ها بد میگفت که آنها فکر میکردند که چه خبر است و خانواده اش به کجا وصل هستند ولی جای بسیار تاسف داشت و دارد که در دنیای مترقی امروزی چنین فرقه هایی در دل کشورهای به اصطلاح رعایت کننده حقوق بشر این چنین به برده داری مشغول بوده و گروهی را از هر گونه ارتباط خانوادگی بر حذر میدارد و خانواده را که کانون گرمی برای تمامی اعضاء ان میباشد را بزرگترین دشمن میشمارد.
آقای احمد گلعلیپور یکی از پدرانی میباشد که برای دیدار با فرزندش دل تنگی میکند و حتی برای لحظه ای شنیدن صدایش نیز ساعتها به تلفن خانه چشم میدوزد و منتظر است تا از آن طرف صدایی دل او را شاد کند ، همان صدایی که نتوانست مادر هوشنگ را شاد کند و آن مرحومه با هزاران امید و آرزو برای پسرش متاسفانه مدتها پیش دار فانی را وداع گفتند و این را باید سرکرده خائن و تمامی سران فرقه رجوی جوابگو باشند.
احمد آقا که سن و سالی از وی گذشته و دیگر نمیتواند بدون عصا به روی پاهای خود بایستد، با صدای لرزان و خسته خود میگوید که خیلی وقت پیش ایرج هم مانند هوشنگ و به دعوت او به سمت این لکه ننگین (سازمان تروریستی مجاهدین) رفت ولی خدا رو شکر او بعد از چند روز فهمید هدف پوچ و تباهی که اینها دارند و سریع خودش را از آنها جدا کرد و به یکی از کشورهای غربی رفت و الحمدالله الان اوضاعش خوب میباشد ولی هوشنگ که بسیار زرنگ و تلاشگر  بود نتوانست از حصار ذهنی که سران خائن این سازمان برای او درست کرده بودند نجات پیدا کنه و اکنون که بیش از 30 سال در آنجا زندانی شده، حتی نمیتواند لحظه ای با من تماس بگیرد و براحتی با خانواده اش احوالپرسی کند و من تعجبم که چگونه هیچ کشوری میانجیگری نمیکنه که من پیرمرد بتوانم با فرزندم ملاقات داشته باشم و بتوانم به راحتی با او صحبت کنم.
آقای گلعلیپور یکی از چندین پدری میباشد که دلتنگ فرزندش شده و دوست دارد در روزهای آخری عمر فرزندش عصای دست او باشد و بتواند مشکلات جسمی و کاریش را به دوش بکشد و همانند هر انسان آزاده ای بتواند براحتی با فرزندش ملاقات و دیدار داشته باشد و همانطور که خودش میگوید برای پسرش عروسی بگیرد و سر و صدای نوه هایش را بشنود، ولی کدام عقل سلیم قبول میکند که بیش از سه دهه در یک فضای بسته بتوان فردی را اسیر و زندانی نمود تنها برای پیشبرد اهداف پوچ خود و فقط و فقط برای خوش گذرانی و هوسبازی.
سران فرقه رجوی با اسارت فرزندان خانواده ها هیچ چیز را نتوانستند بدست بیاورند به غیر از جوانی و زندگی عناصرشان را که آن را هم باید جوابگو باشند و در پیشگاه خداوند بلند مرتبه پاسخ دهند.
آقای گلعلیپور که توان جسمی خود را از دست داده و تنها برای مشغولیت اوقات خود به یک مغازه کوچک روی آورده درخواست میکند که صدایش را به تمام کسانی که ادعای حقوق بشری و رعایت حقوق انسانها را میکنند و از آنطرف حامیان اصلی این فرقه ضدخانواده هستند برسانید تا مگر اینکه کسی پیدا شود و دلش به حال او بسوزد و ترتیبی دهد تا این پیرمرد بتواند با پسرش ارتباط برقرار نماید و صدای او را بشنود که فکر میکنم در این دنیای به اصطلاح متمدن خلاف واقع نبوده و حق هر انسان آزاده ای باشد که بتواند با خانواده اش ارتباط عاطفی داشته باشد.
به امید رهایی تمامی زندانیان در بند فرقه رجوی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا