مردی که تا آخر روی اصول خود باقی ماند

به مناسبت اول شهریور سالروز ترور شهید اسداله لاجوردی
اما درتاریکی جفا میکنند، در روز روشن عصیان، درمقابل دیدگان غارت، درخفا جنایت… و در ترس ترور.
تاریکیها رادر روشنایی ماه سراغت امدم ولی نیافتمت.کجای دنیا ایستاده ای که من توان یافتنت را ندارم.
توکیستی؟ چیستی؟ کجای زمانی که حتی حست نمیکنم.خیلی وقت ها به عده ای حسودیم می شود طوری درباره ات سخن می رانند که انگار مصنوع خدا وآفریده او نیستی! این همان موقع است که من خودم را بخاطر بی استعداد بودنم سرزنش میکنم، نشانم ده خودت را لحظه ای اگر هستی ذره ای.گاهی دلم برای خودمان می سوزد ما درجای تاریکی از تاریخ واقع شده ایم، عده ای خناس تاب عدالتت را نیاوردند ودر زمانی که هیچ مسئولیت و حفاظتی از خود نداشتی به سراغت آمدند از تو آدرس که و که را خواستند قاتلانت با تو مصاحبه کردند تا به هنگام شلیک تو آنها را بشناسی آری این ناشی از کینه و از روی عمد بود آخر تو تبحر خاصی در شناخت خیانت داشتی؟؟؟
حذف کنندگانت وقتی دریافته بودند دشمن قدار نفاق از هیچ حفاظتی بهره مند نیست دچار تردید شدند آنها از دروغ گفته شده توسط مرکزیت نفاق دچار تردید شده بودند چه ترس و عقده عظیمی از یک مرد در دلشان بود خواستند بگریزند اما اینبار ترس از مرگ آنها را به دوراهی ترور کشاند.
خلاصه این قوم ضلال برای واقعه ای که تو را گرفت داستانی به نفع خود ساخته اند؟ اما نمی دانند که عاقبت باید بابت این فسق و فجور در محضر حق پاسخگو باشند!
راستی چگونه دنیاییست آدمها چقدر بی روح وبی وجدان شده اند ند برای سکه ای طفلی را تلف وبرای اثبات عقایدشان مادران وعارفان رامیکشندومی گویند ما اینها را برای رضای تو انجام میدهیم.آیا رضای تو در این است؟
شرح خلاصه اقدام تروریستی که منجر به شهادت شهید لاجوردی شد…
اول شهریورماه 1377 اسدالله لاجوردی در بازار تهران و در حالی که هیچ سمت دولتی نداشت و محافظتی نیز از ایشان نمی شد به وسیله دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور شد.
اظهارات تیم ترور شنیدنی است!!!!
-بازار تهران را نمی شناختیم
-صبح روزی که به تهران رسیدیم ابتدا در خیابان پانزده خرداد درمسافرخانه اتاقی رو به خیابان گرفتیم.
-چهره لاجوردی را در فیلم های ویدئویی که برایمان گذاشته بودند کاملاً می شناختیم.
-به ما گفته شده بود که چندین تیم حفاظتی قوی ایشان را محافظت می کند؛ بعلاوه خود ایشان همواره مسلح و آماده می باشد و باید با هوشیاری کامل وارد عملیات شویم.
– وقتی که در دالان های پی در پی و شلوغی خاص بازار با پرس و جوی بسیار بازار جعفری و مغازه لاجوردی را پیدا کردیم، با تمامی وقتی که انجام دادیم نتوانستیم تیم های حفاظتی که در داخل بازار و یا اطراف ایشان است شناسایی کنیم.
-وحشت از اینکه ممکن است مورد شناسایی نیروهای انتظامی یا امنیتی قرار بگیریم و اعدام شویم تمامی سراسر وجودمان را پر کرده بود.
– به ما وعده داده بودند که اگر عملیات را با موفقیت انجام دهید مورد تشویق قرار می گیرید ؛ملاقات با مسئول سازمان و انتقال شما به دیگر کشورهای اروپایی.
-کاملاً مطمئن شدیم که هیچ ماموری در این اطراف نیست فرصت نبود بلافاصله اشاره کردم و از دو طرف همزمان سلاحمان را آماده کردیم. فاصله نزدیک بود تیر اول را من زدم.
– بعدش من دویدم و تیر هوایی شلیک می کردم که مردم کنار بروند به ما گفته بودند اگر کسی خواست شما را بگیرد شما تیر بزنید….

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا