یا رب نگاه دار نگارم ز روزگار

بی تو بهار هم به حقیقت بهار نیست هیچ عشرتی به رهگذر روزگار نیست در باغ گل به هرزه گریبان دریده است آخر نشانه ای ز تو ای گلعذار نیست بی لذت حضور تو ای پاره تنم هیچ انگبین به کام دلم سازگار نیست جز فکر تو به خاطر عطر بنفشه ها زیبایی دگر به […]

blank

بی تو بهار هم به حقیقت بهار نیست
هیچ عشرتی به رهگذر روزگار نیست
در باغ گل به هرزه گریبان دریده است
آخر نشانه ای ز تو ای گلعذار نیست
بی لذت حضور تو ای پاره تنم
هیچ انگبین به کام دلم سازگار نیست
جز فکر تو به خاطر عطر بنفشه ها
زیبایی دگر به لب جویبار نیست
ای حاصل یگانه عمرم بدان که هیچ
گوهر چنان تو نامور و شاهوار نیست
بنگر نسیم صبح چو هر روز می رسد
یک دم بدون بوسه من رهسپار نیست
یا رب نگاه دار نگارم ز روزگار
زین به ز من به دور زمان یادگار نیست
مهدی و ان یکاد به جانان بخوان که او
جز رحمت و عطای خوش روزگار نیست