ذره ای دلشان به حال من مادر نسوخت

سلام مادرجان… محمد جعفر
امیدوارم در سال جدید به من خبر دهند که فرزندت محمد جعفر خودش را از زندان رجوی نجات داده و زندگی آزادی را برای خودش انتخاب کرده است. زمانی که در عراق بودی چند بار به عراق سفر کردم و در کنار پادگان اشرف چند روزی بودم از زندانبانان رجوی درخواست کردم که تو را نزد من بیاورند تا دیداری با هم داشته باشیم، حرف مرا گوش نکردند. ذره ای دلشان به حال من مادر نسوخت و دل سنگی دارند… به خواسته من جوابی ندادند و در عوض بد و بیراه به من می گفتند و به سمت من سنگ پرتاب می کردند.
چند سال است خبری از شما ندارم و شما تماسی با من نداشتی. من و پدرت نگران احوال شما هستیم. می دانم که اسیر کسانی شده ای و از خودت اراده ای نداری و به شما اجازه نمی دهند تماسی با پدر و مادرت بگیری. در آلبانی تلفن ها قطع است من تعجب می کنم چرا شما در مقابل این همه ظلمی که به شما می شود صدایتان در نمی آید. تبلیغاتی که این از خدا بی خبران بر علیه ما به خورد شما می دهند تبلیغات کذب است ما شما را دوست داریم همیشه دعا می کنم که شما را در آغوش بگیرم تا به حال دیده اید مادری فرزندش را فراموش کند من و پدرت دلتنگ شما هستیم دلمان می خواهد هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردی. محمد جعفر با شناختی که از تو دارم مطمئن هستم توان آن را داری و می توانی برای خودت تصمیم بگیری و زندگی آزادی داشته باشی مثل انسانهای آزاد زندگی کن و آقا بالا سر نداشته باش… امیدوارم در زمان نه چندان دور شما را در آغوش بگیرم.
مادرت صدیقه نجفی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا