جنگی بدون استراتژی و تاکتیک

اگر به لحاظ نظامی این عملیات را بررسی کنیم و طرح عملیاتی را جلوی یک نظامی دون پایه هم قرار دهیم کاملاً مردود قلمداد می شود، رجوی خام خیالانه فکر می کرد با آرایش ستونی و با سرعت بالا می تواند در عرض سه روز خودش را به تهران برساند. برای رجوی کشته شدن نیروهایش مهم نبود. به هر قیمت می خواست وارد معرکه ای شود که نتیجه اش پیشاپیش روشن بود که شکست خواهد خورد، البته شخص رجوی به نظرم ریسک بزرگی کرده بود. محاسباتش به غایت غلط بود. فکر می کرد با کمک صدام حسین و زد و بندی که با وی کرده بود هم عرض با حمله ارتش عراق در سایر مناطق مرزی اعم از جنوب و غرب ، نیروهای نظامی ایران را عقب رانده و در بهترین حالت سرگرم می کنند و نیروهای سازمان هم از فرصت استفاده کرده و از غرب کشور یعنی مرز قصر شیرین حمله کرده و به شکل ستونی به قول رجوی شهاب وار خودشان را به تهران می رسانند ، ضمن این که رجوی روی حملات هوائی و توپخانه ارتش صدام حساب ویژه ای باز کرده بود.
اما در صحنه عمل شاهد بودیم که نیروهای ایرانی با شهامت جنگیدند و اعضای فرقه که غالباً تجربه جنگ چریک شهری داشتند را شکست دادند و ضربه سختی را بر پیکر ارتش به اصطلاح آزادیبخش وارد کردند ، همانطوریکه اسم عملیات را مرصاد گذاشته بود به معنای واقعی کلمه (مرصاد یعنی کمینگاه ) ایران با هلی برد کردن بر سر راه نیروهای رجوی کمین گاهی ساخت ، نیروهای رجوی نه راه پس داشتند و نه راه پیش ، قتل عام شدند به گفته خود رجوی در این عملیات بیش از 1500 نفر کشته شدند و تعداد بسیار زیادی هم مجروح داشتند به همین دلیل در عملیات مرصاد فرقه رجوی شکست سختی خورد ، به طوری که بعد از عقب نشینی کمرهای اعضای فرقه شکسته و از فرط ضربه تا سالیان خمیده راه خواهند رفت.
رجوی برای درون مناسبات غیر مستقیم اقرار داشت که شکست خورد اما هرگز این شکست را روی خودش نبرد! روی اعضایش مصادره کرد در یک نشست جمعبندی رو به همه اعضاء گفت شماها پشت تنگه زن و زندگی خود گیر کرده بودید ذهن های شما آلوده به زن و زندگی بود اگر به هدف نرسیدیم علت همین بود و بس!!
رجوی با وقاحت از خودش رفع مسئولیت نمود شکست را از سر خودش وا داشت با وجود این که اعضای در قبالش خون دادند و کشته شدند تازه به آقا بدهکار هم شدند که چرا نتوانستند تنگه چارزبر را رد کنند.
گرچه در میان صحبت هایش تناقض موج می زد از سوی دیگر می گفت ما پیروز میدان بودیم زیرا پنجاه و پنج هزار نفر از نیروهای ایرن را از پای در آوردیم!!! اگر واقعاً رجوی پیروز میدان بود پس چرا عقب نشینی کرد ؟ به قول رجوی پس چرا کمرها بعد از عملیات خمیده شده و اعضایش رمق راه رفتن هم نداشتند ؟
توجه کنید منطق رجوی ، همواره فرار به جلو بود وی در پرروئی کم ندارد بهتر است بگوئیم در نوع خودش نمونه ندارد ، در این عملیات در تاکتیک پیشاپیش روشن بود که شکست می خورد. در استراتژی دیگر چیزی برای رجوی باقی نماند یک تعداد نیروهای درب و داغون که حتی یارای کمر راست کردن را هم نداشتند برای همیشه استراتژی جنگ آزادیبخش درب آن تخته گردید با قبول قعطنامه سازمان ملل از سوی طرفین دعوا ، رجوی در بن بست قرار گرفت دیگر نه راه پس داشت و نه راه پیش ، به قولی آچمز گردید حالا با این وضعیت آیا برای رجوی چیزی باقی می ماند ؟ خیر برای این که خودش را حفظ کند و نیروهایش را نگه دارد به ترفند جدیدی دست زد بحث انقلاب طلاق مریم قجر را پیش کشید از بند الف تا الی آخر که از طلاق شروع و تا نقطه بی پایان النهایه معلوم نبود به کجا ختم می شود ادامه پیدا کرد اگر از هر کسی راجع به انقلاب در درون تشکیلات صحبت می شد هیچ کس از اعضای فرقه تعریف ثابتی نداشت که ارائه کند چرا ؟ زیرا از بس تهی و بی خاصیت بود محتوا نداشت و قانونمند نبود رجوی در منتهای رذالت تئوری انقلاب را به اعضایش تحمیل کرد تا بدین وسیله با تمام حقه بازی بتواند نیروهایش را سرگرم نموده و در درون تشکیلات به هر قیمت حفظ کند.
آری قیمت شکست خطی و استراتژیک را نیروهایش دادند زیرا رجوی از سال 73 خروج ممنوع را اعلام نمود و دیگر کسی حق نداشت از فرقه خارج شود اعضا مجبور بودند بسوزند و بسازند.
گلی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا