نامه آقای ابوالقاسم یغمائی به برادرش

برادر عزیزم جناب اسماعیل وفا

انشاء اله تعالی حالتان خوب و کسالتی ندارید. حال من و متعلقان خوب و بیاد شما و به دعاگویی مشغول هستیم.
برادر جان در چند ماه پیش نامه ای مفصل و چندین صفحه ای برای شما فرستادم که اگر یادت باشد در جواب نامه ام در سرفصل نامه ذکر نموده بودید «نخواستم یاد داشتک نخست درباره اخوی باشد ولی چون موضوعاتی این چنینی خصوصی نیست لاجرم نخست نامه خدمت اخوی و بعد در وبلاگ قرار داده شد» البته اگر نظرتان باشد نامه من ابتدا خصوصی بود ولی چون شما پاسخ نامه مرا در وبلاگ قرار داده بودید و مطالعه برای عموم آزاد شد من نیز نامه ام را در وبلاگ قرار داده که پس از وبلاگ نامه من نامه دوم شما تا اندازه ای از نظر عاطفی کم رنگ تر و منتقدانه تر بود و حتی نوشته بودید چون من در کنار رفقای انجمن نجات هستم علاقه ای به عرایض و حتی دیدار من ندارید و برایم دعا کرده بودید که خداوند مرا از انجمن نجات، نجات دهد. برادر عزیز باید خدمتتان عرض کنم به قول مولانا هیچ آدابی و ترتیبی مجوی، هر چه میخواهد دل تنگت بگوی. با وجودیکه من برادر بزرگ شما هستم و سنم چندین سال از شما بزرگتر است. شما را چون چشمانم دوست دارم و بر عکس شما که نمی خواهید مرا ببینید من با وجودیکه با عقیده و مرام سیاسی و سازمانی که در آن بودید و یا هستید و یا دیگر فعلاً نیستید اصلاً و ابداً کاری ندارم و هم عقیده نیستم. ولی سوای عقیده شما و عقاید من که هر کدام محترم است. شما برای من برادری عزیز و گرامی هستید و من و کلیه خانواده ام روز شماری می کنیم که روزی دوران فراق و جدائی بسر آید و شما را در آغوش داشته باشیم. و هر چه جواب نامه مرا تند بدهی بازهم دوستت دارم. و نامه های شما را نیز من چندین بار خواندم و از درون و عمق نامه استنباط می کنم که بمن که تنها برادرت هستم علاقه مندی و این شعر یادم آمد که اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی یا اینکه زهر از، قبل تو نوشداروست فحش از دهن توطیبات است.
ولی برادر عزیز و گرامی تنها یک خواهش از تو دارم که نامه مرا که چند صفحه بود و چند ماه پیش برایت فرستادم. مجدداً بخوانی و حتی بارها بخوانی من چیزی بد و غیر واقع نگفتم و ننوشتم و یا کسی این مطالب را برای من دیکته نکرده است. همانگونه که در نامه نوشتم این نامه ذهنیت خود من و مطالب و اموری بود که در طول عمر و زندگی خود از سازمان مجاهدین دیده و یا شنیده بودم و از شما پاسخ میخواستم و امیدوار بودم که با منطق و حوصله سطر به سطر و جمله به جمله به سئوالات و نامه من جواب دهید تا من با تامل و تعمق و صبوری آنرا در ترازوی عقل قرار داده و اگر مطلبی برایم نامفهوم و نامشخص است واضح و روشن گردد که شما حساسیت به خرج داده و بجای جواب منطقی فحاشی به نظام و اهانت به مقامات نموده بودید. برادرجان من همانگونه که در نامه هایم خدمتتان عرض شد خدا را شاکرم که تا کنون زندگیم ابعاد سیاسی نداشته و حتی روزنامه هم اگر بخوانم علاقه ای به مطالعه صفحه سیاسی آن ندارم و دنبال سیاست اصلاً نبوده ام. فقط شهروندی هستم که در کشورم ایــران زنـدگی می کنم و چون ایرانی هستم و مسلمان رعایت کلیه قوانین دینی و قوانین نظام جمهوری اسلامی برایم فرض است و چون دیگر هموطنان زندگی عادی و معمول را دارم ولی با عرض معذرت شما از مطالب نامه اتان چنین بر می آید که تمامی این هفتاد میلیون جمعیت که در جمهوری اسلامی ایران زندگی می کنند بد را از خوب نمی فهمند و همگی از نظر سیاسی گمراه هستند و تنها تعداد معدودی فراری که از این کشور گریخته اند درست فهمیده اند.
موضوع دیگر اینکه من مطالبی که خود دیده و شنیده بودم و در نامه قبلی هم هست در مورد عملکرد سازمان مجاهدین از شما که سالها در این سازمان عمر گذرانیده اید پاسخ خواستم که با جواب شما مطالب تا اندازه ای برایم روشن گردد. مثلاً در مورد جدائی دسته جمعی زوجین و یا اینکه چرا در ارتش صدام رودر روی برادران خود در جبهه صدام جنگیدند شما فقط نوشتید که خود مجاهدین پاسخ آنرا خواهند داد مگر شما که سالها با آنها بودید و با شم سیاسی و آگاهی که از عملکرد سازمان مجاهدین دارید نمی توانستید پاسخ قانع کننده به من داده و مرا به اصطلاح از گمراهی بیرون آورید. در نامه نوشته اید نقادی برای سازمان مجاهدین یا هر سازمان دیگری در کفایت انجمنی چون انجمن نجات نیست. برادر جان نه من این حرف شما را قبول ندارم هر حرفی هر چند بزرگ یا کوچک از دهان هر شخصی چه کوچک و چه بزرگ حتی طفل دبستانی باید قابل جواب و تحلیل باشد.
بعلاوه من برادر شما هستم نه عضو انجمن نجات. پاسخ سئوال مرا به عنوان برادر برای روشن شدن ذهن من می دادید. بهرحال شاید هم باید حق را بشما داد که آنطوریکه من آزادم و از شما سئوال میکنم شاید شما نتوانید آزادانه به سئوالات من نسبت به عملکرد سازمان مجاهدین مطلب بنوسید و زاویه را گردانده و از آزادی و آزاد اندیشی خود میگوئید بلی این برای من کاملاً و حتی برای دشمنان شما نیز روشن است که شما فردی آزادی خواه هستید و شک نیست ولی از طرف دیگر وقتی سئوالی و انتقادی از سازمانی که شما عمر و جوانی خود را صرف آن کرده و کم کم وارد دوران میانسالی شده و به کهولت نزدیک شده اید می شود باید نیز شهامت پاسخ منطقی داشته باشید. نه اینکه با فحاشی و حرفهای سبک مطالب را برگردانید. بهر حال امیداروم نامه های مرا مجدداً مطالعه و پاسخ لازم را برای روشن شدن مطالب برایم بنویسید منتظر جواب هستم.
قربانت برادرت ابوالقاسم یغمائی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا