بیانیه شورا ، عقب‎گرد تاریخی مجاهدین

بیانیه شورا ، عقب‎گرد تاریخی مجاهدین


ایران‎ دیدبان
در بیست ‎وچهارمین سالگرد تأسیس شورای ملی مقاومت و در دوازدهمین سال نام‎گذاری مریم رجوی به عنوان رییس‎جمهور این شورا، دست‎اندرکاران و هدایت‎کنندگان این مجموعه که 98درصد آن را اعضای مجاهدین تشکیل می‎دهند، بیانیه‎ای را منتشر نمودند.
این بیانیه در حقیقت تکرار شعارها و طرح مجدد خطوط شکست خورده مجاهدین است و ضمناً اعتراف‎نامه‎ای صریح و بی‎پرده در مورد حقایق چندین سال گذشته و تحلیل‎های عمیقاً انحرافی و اشتباه مجاهدین از تحولات و وقایعی است که در سال‎های اخیر به‎وقوع پیوسته است.
همچنین باید گفت بیانیه اخیر، این‎بار کیفاً با دوره‎های گذشته متفاوت است. به این دلیل که سقوط صدام و مفقود شدن رجوی، هیچ میدانی برای بروز فرمالیسم و نمایشاتی که به‎جهت پوشاندن یک‎نواختی و تکراری بودن حرف‎ها و تحلیل‎ها در گذشته و توسط شخص رجوی تمهید می‎گردید، باقی نگذارد.
اگر بخواهیم جوهره و خلاصه ادعاهای مجاهدین در این بیانیه را ذکر کنیم، در این یک جمله نهفته شده است:
« مجموعة تحولات و رويدادهاي مهم و بي‌سابقة انتخابات اخير آخوندها ، رژيم ولايت فقيه را در مرحلة پاياني و در سراشيب سرنگوني به دوران جديدي وارد مي‌كند و سرفصل جديدي در مبارزه مردم ايران براي به زيركشيدن استبداد مذهبي محسوب مي‌شود. »
مجاهدین طی 24 سال گذشته با برگزیدن تروریسم کور، همواره و در هر سرفصل، نوید قرار گرفتن حکومت ایران در سراشیب سرنگونی را داده و آن را به‎عنوان مرحله پایانی نام برده‎اند.
پایان جنگ، فوت آیةالله خمینی، انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست‎ جمهوری، انتخاب خاتمی به ریاست‎ جمهوری و سرفصل‎های مشابه، به‎ طور جزم‎اندیشانه و رویارو با واقعیت، مجاهدین این تحلیل کلیشه‎ای را ارائه کرده‎اند.
به سیاق همان تحلیل‎های گذشته مجاهدین که خاستگاه آن، نه در تجزیه و تحلیل عینیات، بلکه در آرزوها و اوهام این فرقه نهفته است، بایستی گفت که بار دیگر و چهار سال دیگر و در پایان دوران ریاست‎جمهوری احمدی‎نژاد نیز بار دیگر، چنین تحلیلی را از آنان خواهیم شنید!
اما نکاتی که می‎توان در مورد تحلیل‎های گذشته رجوی و نادرست بودن آنها و اعتراف اخیر بقایای رجوی در همین بیانیه به آن اشاره کرد، بدین قرار است:
1- مجاهدین پس از فوت آیةالله خمینی، دو دستگی حاکمیت را تبلیغ می‎کردند و آن را نشانه‎ای برای انشقاق درونی و قرار گرفتن در سراشیب سرنگونی می‎دانستند. و یک دست شدن و قوت و اقتدار و اتحاد در حاکمیت را غیرقابل بازگشت می‎دیدند. رویکرد سیاسی و اجتماعی دولت هاشمی را که با استقبال جامعه جهانی مواجه شد به‎شدت تخطئه می‎کردند و آن را پندار باطل استحاله معرفی می‎کردند که به شکست در تعامل با جامعه جهانی منجر خواهد شد. این در حالی بود که در همان دوران، ایران پیشرفت‎های زیادی در سیاست خارجی خود نمود و البته آنچه در انتهای این دوران منتج گردید، به‎رغم جنجال‎های مجاهدین نه افتادن در سراشیب سرنگونی، که بازسازی مهم‎ترین زیرساخت‎های اقتصادی و تعامل با جامعه جهانی بود. پس از آن روی کار آمدن خاتمی که توسعه سیاسی – اجتماعی را دنبال می‎نمود را نشانه سه‎دستگی ِ!!! حاکمیت دانسته و نشانه شکاف و انشقاق بیشتر و شتاب در امر سرنگونی قلمداد کردند. در اواخر دوران ریاست‎جمهوری خاتمی نیز این ایده را که حاکمیت نمی‎تواند پس از خاتمی جانشینی داشته باشد و به هاشمی روی خواهد آورد و دیگر نمی‎تواند خود را سر و سامان دهد را تبلیغ می‎کردند. در حالی‎که بر خلاف تحلیل‎های از پیش تعیین شدۀ آنها، ملت ایران شخص دیگری را به ریاست‎جمهوری انتخاب کرد. آنچه در بیانیه اخیر موج می‎زند و در جای جای آن تکرار شده است، اعتراف به یک‎دست شدن (برخلاف تحلیل‎های دوسرگی و سه‎سرگی!!) در حاکمیت می‎باشد. به عبارت دقیق‎تر اعتراف سخت به این موضوع است که تنوع سلایق و گرایشات سیاسی در ایران، نه تنها به انشقاق نیانجامید، بلکه رقابت دموکراتیکی را دامن زد که برآیند آن وضعیت یک‎دستی و انسجام و هم‎سویی اهداف و برنامه‎ها در سطوح عالی حاکمیت است.
2- چه در دوران ریاست‎جمهوری هاشمی و چه در دوران خاتمی، حرف مجاهدین با کشورهای اروپایی این بود که سیاست دیالوگ و امید بستن به جریانات میانه‎رو سراب است و از اساس تنوع و تکثر در حاکمیت قبول نداشته و آن را تمهیدی برای طولانی کردن عمر جمهوری اسلامی می‎دانستند و بر همین اساس همواره با رویکردی ابلهانه، شرکت گسترده مردم در انتخابات‎ها و آرای بالای خاتمی را انکار می‎کردند. اکنون در بیانیه اخیر به صراحت به این غلط گویی خود اعتراف کرده و خطاب به کشورهای اروپایی گوشزد می‎کنند که سیاست گفتگوی آنها، به تقویت جناح میانه‎رو راه نبرده است و باعث تقویت کلیت حاکمیت گردیده است و بدین‎طریق انکار چندساله خود در رابطه با جریان اجتماعی اصلاح‎طلبان را پس می‎گیرند. انکاری که به‎واسطه آن انزوای شدید سیاسی را پذیرفتند و نتیجتاً در لیست گروه‎های تروریستی اتحادیه اروپا قرار گرفتند.
3- بقایای مجاهدین از دولت‎های غربی، به‎خصوص اتحادیه اروپا و امریکا می‎خواهند که حکومت ایران را تحمل نکنند و با حمایت از آنها و تن دادن به راه حل آنها (که در چارچوب یک عمل نظامی می‎توان آن را ارزیابی کرد و به‎هیچ‎وجه ماهیت سیاسی ندارد) جنگ را علیه ایران آغاز کنند. این خواست در حقیت اعتراف با صدای بلند به این واقعیت است که در ایران خبری از انقلاب، جنبش اجتماعی، فوران خشم توده‎ها و هجویاتی نظیر این (که همیشه مورد ادعایشان بوده) وجود ندارد و هرگونه اقدام نظامی چه از جانب استعمارگران و چه با حمایت از گروه‎های مزدور نظیر مجاهدین، بر خلاف تمامی اصول شناخته شده دموکراتیک بوده و یک روش کاملاً ضدمردمی است، و البته قبل از هر چیز، درخواست مجاهدین برای کسب حمایت از این گروه به منظور ادامه بقا می‎باشد.
4- بقایای مجاهدین که در طول دو سال گذشته به انحاء گوناگون سعی داشتند که خود را به امریکا بچسبانند و حتی بمباران اردوگاه‎های خود را که امریکایی‎ها در روز روشن و با اعلام رسمی مقامات نظامی‎شان انجام داده بودند، به پای ایران بنویسند، در این بیانیه اعتراف می‎کنند که کلیه تملق‎گویی‎ها و پاچه‎خواری‎هایشان به بن‎بست رسیده و امریکا تاکنون هیچ چراغ‎سبزی به آنها نشان نداده است. آنجا که می‎گوید « با همين شاخص، به‌ويژه دولت ايالات متحده آمريكا، كه ازيك سو مسئوليت بمباران قرارگاههاي مقاومت ايران در خاك عراق به درخواست آخوندها و هم‌چنين مسئوليت خلع سلاح رزمندگان آزادي ملت ايران و اِعمال محدوديتهاي طاقت فرساو همه جانبه بر آنان در شهر اشرف را بر عهده دارد ، و از سوي ديگر، برخلاف دولتهايي مانند فرانسه و انگليس ،در موارد متعدد اعلام كرده است كه ضرورت آزادي و حقوق دمكراتيك مردم ايران درقبال ملايان را برسميت مي‌شناسد، مي‌بايد بلادرنگ برچسب نارواي تروريستي را كنار بگذارد. »
5- بقایای سردرگم فرقه رجوی خالی بودن دست‎های خود را، با تکرار سناریوی صهیونیستی آمیا فریاد می‎کنند و در حالی که نقش صهیونیست‎ها و قاضی متخلف آن در شانتاژ علیه ایران، بارها و بارها اثبات شده است، از امریکا می‎خواهند که با طناب این‎گونه اتهامات نخ‎نما شده بمب‎هایش را بر سر مردم ایران بریزد.
6- بیانیه مذکور، به‎طور مبسوط بیانگر وضع حال پریشان بقایای این گروه و وضعیت متزلزل و بحرانی آنان در عراق می‎باشد. و با اشاره به شکست سیاست‎های صهیونیستی و اشغالگرانه علیه مردم این کشور، چنین می‎نویسد: فرصت عراق را باید از ایران گرفت و بیش از این نباید اجازه داد امریکا بکارد و ایران درو کند!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا