سال نو و تاملی در موقعیت حزن انگیز ساکنان بیابان اشرفانتخاب کردن اینکه انسان باشیم به معنای جست و جو برای همدردی و ترحم ، عشق و شیفتگی ، به صورت روزمره و به عنوان یک کار دراز مدت است.جان کارپینترفیلمساز و منتقد امریکاییماجرا از این قرار است که متاسفانه سران فرقه رجوی در بیابان […]
سال نو و تاملی در موقعیت حزن انگیز ساکنان بیابان اشرف
انتخاب کردن اینکه انسان باشیم به معنای جست و جو برای همدردی و ترحم ، عشق و شیفتگی ، به صورت روزمره و به عنوان یک کار دراز مدت است.
جان کارپینتر
فیلمساز و منتقد امریکایی
ماجرا از این قرار است که متاسفانه سران فرقه رجوی در بیابان حوالی شهر خالص عراق جمعی انسانی را با شگردها و تکنیک های خاص در محیطی به شدت حفاظت شده به نام قرارگاه اشرف گرد هم آورده اند. وضعیت پارادوکسیکالی که وجود دارد این است افرادی که سالیان طولانی در آنجا بسر می برند تحت عنوان مبارزه برای آزادی و دموکراسی از هرگونه تماس با نزدیکترین خویشان و بستگان خود محروم مانده اند و از کوچکترین ارتباط با جریان آزاد اطلاع رسانی و دنیای مدرن بی بهره اند. شاید پرسش مهمی که با تجسم ماجرای فوق در ذهن آدمی حک شود دال بر این باشد که افراد حاضر در قرارگاه مذکور با توجه به اینکه مدتهای مدیدی است از ابراز تمامی عواطف و احساسات وجودی بازمانده اند چگونه می توانند از شخصیتی نرمال و متوازن بر خوردار باشند؟‼ و فرصت اندیشیدن به مفاهیم مقدسی چون آزادی و دموکراسی را داشته باشند. زیرا نسبت تنگاتنگی است بین شکوفایی عواطف و احساسات انسانی و دغدغه های آزادیخواهانه و دموکراتیک و این یک اصل روانشناختی است. برای برخورداری از اندیشه و روان متعادل نیاز است تا همه ما انسانها آزادانه علائق و نظرات خود را نسبت به همه چیز و به دنیای پیرامونی ابراز و آشکار نمائیم ، امکان ازدواج داشته باشیم ، به پسر و دختر خردسال و نوجوانمان نگاه کنیم و از نزدیک به بینیم که دخترمان شادی کنان در برابر دیدگانمان جست و خیز می کند و پسرمان به ستاره ها خیره شده و غرق در اندیشه است به علاوه ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با مردم و طبیعت داشته باشیم و مردم و طبیعت را دوست بداریم زیرا دوست داشتن انسانهای دیگر و غلیان احساسات ناب انسانی به طور حتم نیازمند داشتن رابطه مستمر با مردم و در متن آنان بودن است. اگر می خواهیم آدم خشک و سردی نباشیم باید در کانون گرم خانواده بسر بریم و با نگاه به همسر و دیدن تبسم او عواطف مان را سیراب کنیم یا در تابستان با کمک همسر در باغچه حیاط مان باغبانی کنیم و در اوقات خاصی معلم خصوصی پسر و دخترمان باشیم. به میهمانی دوستانمان برویم و آنان را به حریم خانواده راه دهیم و دعوتشان کنیم. کتاب بخوانیم و به شبکه های مختلف تلویزیونی سراسر دنیا متناسب با حال و احوالات روحی و نیاز فکریمان نگاه کنیم ساعاتی نیز در پشت کامپیوتر نشسته و در دنیای اینترنت غوطه ور شویم. همه ما آدمیان نیازمندیم در روزها و ساعات خاصی نیز به همراه همسر و فرزندان و آشنایان و دوستان خود به ورزش و یا تفریح مورد علاقه بپردازیم. این زندگی زندگی است و مایه شکوفایی بی نهایت استعدادهای خدادادی انسان و زمینه مهمی است برای رها شدن پتانسیل وجودی و ایجاد دغدغه های مهمتری چون نعهد اجتماعی و میهنی و مسئولیت پذیری انسانی. باید باور کنیم که ذهن آدمی در تعامل با اندیشه های متکثر رشد می کند ، تکامل می یابد و در نهایت دموکراسی و آزادی نیز به مفهوم واقعی آن باز تولید شده و عینیت می یابد.
اگر آدمی از حداقل ارتباطات انسانی ، شرایط و موقعیت یک زندگی معقول و منطقی و آزاد محروم باشد و مرزهای خرد و تعقل آدمی تنگ گردد و افراد در محدوده قرارگاه اشرف در بیابان اطراف شهر خالص بی هیچ ارتباطی و در بیخبری مطلق نگه داشته شده باشند براستی می توان برای آدمی ذهن شکوفا و روحیه خلاق متصور شد؟ و اذعان کرد که دغدغه مفاهیم مقدس و متعالی چون آزادی و دموکراسی او را به خود مشغول داشته است؟‼ این پرسشی است که باید رجوی و سران تنگ نظر و زشت کردار فرقه مجاهدین به آن پاسخ دهند.
آیا وادار کردن افراد ساکن بیایان اشرف به اینکه در موقعیت آوارگی و پریشانی ماجراجویی را پیشه خود سازند بی آنکه پیشرفتی برای خود و نوع بشر به ارمغان بیاورند وقت تلف کردن و به هرز بردن سرمایه وجودی افراد ساکن آنجا نیست؟
آنچه که ما آدمیان به هنگام گردش در خیابان های شهر، جنگل و یا گام به گام نزدیک شدن به قله کوه(واقعیاتی که افراد بیابان اشرف سالیان متمادی است با آن بیگانه اند) حس و تجربه می کنیم تجربه ای است ذهنی و روانی و تعادل بخش آدمی. آن هنگام که محبت دو نفر را به هم پیوند می دهد و آن دو یکی می شوند نیز تجربه ای است ذهنی و روانی که تکامل وجودی را میسر می سازد.
آیا هنگامی که میان مردم و در دل زندگی فرو می رویم از آن رو نیست که تجربه این من متعالی را زندگی و باز زندگی می کنیم؟
آیا هنگامی که با محبت و عشق به همسر و فرزندانمان نزدیک می شویم از آن رو نیست که تجربه تعالی درونماندگار ، این تجربه انسان به منزله خویشتن خویش را از نو زندگی می کنیم؟
پس آنگونه که افراد مستقر در محیط به شدت حفاظت شده قرار گاه اشرف در شرایط عدم ارتباط و در فضای سرد ، بی روح ، منفعل و خلق شده ای زمان را تلف می کنند نوعی گسستگی میان آنان و دنیای پر تحول پیرامونی را بر اساس یک روال وحشت انگیز به وجود می آورد و این عدم ارتباط بیانگر فضای جبر گونه ای است که در زندگی افراد مستقر در قرارگاه اشرف ایجاد شده است.
امید است سال نو چشم انداز رهایی و زیستنی آزادانه و نه نفس کشیدن بلکه زندگی کردن را برای افراد در بند و تحت سیطره فرقه تروریستی رجوی به ارمغان بیاورد.
آرش رضایی
15/1/1384

