دختری که در حسرت شنیدن صدای پدر ماند

به بهانه درگذشت "حسین شهید زاده" در آلبانی و کارکردهای فرقه ای بر او

ما اغلب از خانواده هایی نوشتیم که به اصطلاح مربوط به این طرف آب بودند ولی این بار می خواهم از خانواده های آن طرف آب بنویسم!
سال ۹۵ بود که در یکی از پایگاه های سازمان در کشور آلبانی یک نشستی برگزار شده بود. طبق معمول بعد از یکسری نکات و تذکرات سر انظباط در تشکیلات سرکوبگر رجوی، برخی موضوعات به ظاهر مهم نیز مطرح شد.
یکی از مهمترین موضوعاتی که تقریبا در هر نشستی مطرح می شد موضوع خانواده و نحوه مقابله با آن بود!
یادم است در آن نشست و در میان آن نکات، یکی از مسئولین رفت پشت میکروفون و شروع به چگونگی برخورد با عنصر خانواده کرد، حرف های تکراری و بی ارزشی که فقط حال شوندگان را به هم می زد و کسی حال و حوصله گوش دادن به این مزخرفات را نداشت، یعنی گوش هایمان از این چرت و پرت ها از بس شنیده بودیم پر بود. اما ناگهان دیدیم که این آقای مسئول یکسری مطالب جدید گفت مثلا می خواست تجربه منتقل نماید، گفت که دخترش به وی از طریق سازمان پیام داده و شماره تلفنش را از طریق مسئولین بالاتر به دست پدرش رسانده و درخواست تماس تلفنی با پدر داشته است.

اما این پدر چه کرد؟ در کمال ناباوری و حیرت همگان، پدر دخترش را مامور ایران نامید و گفت که هرگز با وی تماس نخواهد گرفت و این دختر مایه ننگ او در مناسبات رجوی است، چرا؟ چونکه دخترش شماره تلفن برای پدر فرستاده که با پدرش چند کلامی صحبت کند ولی پدر بعد از مغز شویی توسط مسئولین بالاترش در حال دوری جستن و برائت از دخترش بود.
بسیار واضح بود که پدر قبل از آمدن به آن نشست کذایی توسط بالاترهای خودش حسابی چربی گیری شده بود و به غلط کردن افتاده بود. اما آن پدر و مقام مسئول که صحبتش است چه کسی بود ؟
وی حسین شهید زاده موسوم به «کاک حسام» بود که در انتهای هفته گذشته در آلبانی درگذشت. اما چه رفتنی؟ با یک دنیا حسرت بدلی و آه و فغان و درد و دنیایی حرف ناگفته که همه را یک جا با خود به زیر خاک برد.
یکی از ترفند های شناخته شده سران فرقه رجوی در این گونه مسائل اینطوری است برای اینکه خودشان را از مهلکه بیرون ببرند و در این اثناء مورد اتهام قرار نگیرند، به مراجعه کننده که خواستار تماس و ارتباط با خویشاوند خویش دردرون فرقه است «نه» نمی گوید، به مراجعه کننده و یا درخواست کننده وقت می دهند که باید به فرد مورد نظر آنان در فرقه اطلاع دهند و بعدا نتیجه را خواهند گفت. (یعنی اوج دجالگری و شیطنت توام با مظلوم نمایی).
بعد فرد را در داخل فرقه صدا می کنند و می گویند: چشممان روشن، خانواده تو مراجعه کرده و درخواست تماس و یا دیدار کرده است! زود این مسئله را «روشن کن و به سرانجام برسان».
«روشن کن و به سرانجام برسان» یعنی که سریع یک گزارش غلط کردم بنویس و بعد برو در داخل جمع بگو که من از خانواده تبری می جویم تا آنها هم از تو یاد بگیرند.
«کاک حسام» هم دقیقا همین کار را کرد ولی ما که حرف های او را می شنیدیم و لحن حرف زدنش را گوش می دادیم می فهمیدیم که یک دل نه صد دل به دخترش وابسته است ولی زیر فشارهای مگاتنی فرقه دست بالا کرده و حرف هایی می زند که مطلقا از درونش بر نمی خیزد. از این مدل پدر و مادرها هم درداخل فرقه رجوی داریم که تحت استثمار فکری و اخلاقی قرار دارند و البته چوب ندانم کاری های خود را می خورند، متاسفانه! و چه پدر و مادر هایی که اینگونه بر فنا رفتند.
یادداشت از: بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا