باورش برایم سخت است که اکنون در کنار خانواده ام هستم

امید هست و زندگی جریان دارد

سلام دوستان و خوانندگان محترم. باورش برایم سخت است که اکنون در کنار خانواده ام هستم و با آنان به آرامشی باور نکردنی رسیده ام. روزانه به این موضوع فکر می کنم که آیا به زندگی واقعی بازگشته ام؟ یا این که در رؤیاهای خودم در حال سیر و سفر هستم؟!

زندگی که در داخل فرقه منحوس رجوی داشتم مرا دچار انبوهی حسرت به دلی کرده بود، فکر کردن به آن اندیشه ها، برایم خیلی سخت است. واقعاً در تَوَهُم زندگی کردن به نظرم یکی از عارضه های بسیار بد بشریت است که بعضاً خطرناک هستند به ویژه توهماتی که در آن رؤیا پردازی از جنس فرقه ای بوده و توسط یک اندیشه خطرناک هدایت گردد!
اجازه بدهید منظورم را کمی واضح تر خدمت شما عرض کنم، در داخل مناسبات سرکوبگر فرقه رجوی یکی از ارکان مهم تشکیلات، حفظ و نگهداری نیروها می باشد، اما چگونه؟

نخ نبات نگهداری نیروها در تشکیلات فرقه ای رجوی این گونه است که باید آنان را در توهماتی نگه داشت که روزانه به آن اندیشه های پوچ و واهی فکر نموده و به جز بلند پروازی های روزمره، به چیز دیگری فکر نکنند. از جمله این که به خانواده و زندگی معمولی که در جامعه در جریان است نباید مطلقاً فکر کرد، و اگر کسی از این مرحله عبور کرد به مثابه عبور از خط قرمز است، هر کس یا باید با زبان خوش، خودش اقرار نماید که به چه چیزهایی در طول شبانه روز فکر کرده است (در نشست های موسوم به عملیات جاری یا نشست های مستهجن به نام غسل) یا این که افراد باید از هم گزارش داده و جاسوسی نمایند. ( بدترین نوع تنظیم رابطه انسانی!)

فکر کردن به این اوهام و خیالات بعضاً تمام وقت آدمی را با خود می برد و این همان چیزی بود که سران فرقه می خواستند و به شدت دنبال آن بودند تا بتوانند با این حَربه به اهداف پلید خودشان برسند. از جمله توهماتی که در اذهان فریب خوردگان ایجاد می کردند این که:
“در آینده مردم ایران از شما به عنوان قهرمانان خود یاد خواهند کرد و شما تبدیل به سمبل ها و الگوهایی خواهید شد که درتاریخ بی نظیر خواهید بود! هر کس در شهر و منطقه خود نمونه یک قهرمان واقعی خواهد بود که در آینده بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی به مقام و منزلت بالایی خواهید رسید، جایی که همه به شما غبطه خواهند خورد و آرزو خواهند کرد که کاش جای شما بودند و به جای غوطه ور بودن در زندگی روزمره، می رفتند و مبارزه پیشه می کردند تا که اکنون به جایی رسیده بودند! ووووو……..” ( فقط پروراندن حماقت و نه چیز دیگر)

بخشعلی علیزاده - اسارت در کمپ لیبرتی
بخشعلی علیزاده – اسارت در کمپ لیبرتی

این هایی که خدمت شما عرض کردم قطره ای از اقیانونس توهماتی بود که در اذهان تولید می کردند و هم اکنون نیز می نمایند (متأسفانه ادامه دارد)، حالا اگر فردی در اعماق ذهن خودش فرد تعصبی یا به قول معروف اعتقادی هم بود دیگر اوضاع بدتر بود، علاوه بر مسائل فوق که عرض کردم، داستان تسخیر بهشت و حوریان بهشت هم بر آن اضافه می گشت، یا این که این افراد در حال پیمودن راه انبیا و پیامبران و ائمه اطهار هم هستند !
دوستان، فرقه که می گوییم یعنی همین! ایجاد تفکرات و اندیشه های موهوم و به دور از واقعیات روزانه فقط برای این که رهبر فرقه به نیات پلید خودش برسد.
بعد از رهایی از زندان های روحی و جسمی سیاه چاله های فرقه رجوی، وقتی به عمق چاهی که در آن بودم می نگرم متوجه می شوم که ماهیت مخرب فرقه رجوی را نشناخته بودم و به مسائل آن پی نبرده بودم، همه واهی بودند، می بینم که خیلی کم پی برده بودم و هر چه که از افکار پلید آنان را فهم کرده بودم یک از هزار هم نبوده است، می بینم که ذره ای از مرداب گَند زده رجوی را هنوز درست و حسابی فهم نکرده ام، و در این گفته خود واقعاً اغراق نمی کنم.
ولی آنچه که خیلی خوب می فهمم این که بعد از جدا شدنم از آن تشکیلات ننگین، زندگی را دوباره کشف کرده ام و اکنون در حال لذت بردن از آن هستم، هر چند دیر به خودم آمدم ولی این چنین به خودم تلقین کرده و وانمود می کنم که ماهی را هر موقع از آب بگیری تازه است! بنابراین به تمام کسانی که سابقاً در یک جبهه بودیم و برای رسیدن رجوی به قدرت تلاش می کردیم و اکنون سرخورده از آن همه دروغ و نیرنگ هستند، خاطرنشان می کنم که دیر نشده، رودخانه زندگی همواره ادامه داشته و دارد، هر چند خیلی از وقت زندگی من و شما گذشته ولی باز امید هست و تا زمانی که امید هست زندگی هم هست و افراد زیادی هستند که منتظر و مشتاق دیدار شما هستند.
به خود آیید و به زندگی سلامی تازه کنید.


مرحوم حاج موسی علیزاده در عراق و پشت درهای بسته قرارگاه اشرف، خواستار ملاقات با فرزند اسیرش

بخشعلی علیزاده

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا