مروری بر کارنامه پادگان اشرف – قسمت دوم

نَفَس افراد به «مریم» و خون آنها به «مسعود» تعلق دارد!

رسیدن مسعود رجوی از موضع مسئول اولی به مقام رهبری عقیدتی آغازی بود بر یک مسیر طولانی و بی پایان تا هر کجا که مسعود رجوی خود بر آن پایانی بگذارد. تا پیش از آن، مسعود رجوی مثل تمامی رهبران سازمانها و احزاب سیاسی، مسئولیت سازمان مجاهدین را برعهده داشت. پس از انقلاب درونی تمام اعضای رده بالا را خلع رده نمود و گفت یک بار دیگر هر فردی بایستی خود را در طی نشست های انقلاب اثبات و شایستگی عضویت در سازمان را پیدا کند.

بدین ترتیب او با گامی فراتر تمامی شرکای سازمانی خویش را از میدان به در کرد و تنها مقام تصمیم گیرنده در سازمان مجاهدین شد.

در مباحث انقلاب ایدئولوژیکی که سال ها جریان داشت، خود مسعود رجوی بارها در وصف خویش می گفت که رهبر عقیدتی کسی است که تمام گناهان نفرات پیرو خود را بر دوش می کشد و در روز معاد نیز، خداوند هرگز از افراد نمی پرسد که تو کیستی؟ بلکه از انسانها سوال می کند که رهبر شما کیست و از چه کسی پیروی می کنید؟

و بر اساس آن بهشت و جهنم تعیین می شود. و صریح می گفت همۀ کسانی که پشت سر من هستند در یک طیف قرار دارند و خداوند به گناهان فردی و شخصی شما کاری ندارد و بر اساس اینکه در پشت سر چه کسی قرار گرفته اید مواخذه خواهید شد. لذا من مسئول رستگاری تک تک شما هستم و شما بایستی تمام عیار مطیع من باشید.

این جملات در بحث های مفصل و مبسوطی شرح داده می شد یعنی در میان انبوهی مقدمه و شرح از قرآن و تاریخ اسلام و بحث انقلاب درونی و اهمیت کار مریم قجر یعنی طلاق از شوهر سابقش و ازدواج با او که آن را رهایی زن تفسیر می نمود و… طی هفته ها و ماه ها بحث های مطول باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک بود تا خودش به عنوان رهبر عقیدتی بی رقیب در اذهان افراد محکم کند. وی در ادامه مغزشویی افراد بر این باور استوار بود که نَفَس، یعنی لحظه به لحظه زندگی افراد به مریم قجر تعلق دارد و خون آنان متعلق به مسعود است. لذا تصمیم گیرنده برای زندگی و جان و مال حیات و ممات اعضا رهبر است.

قتل‌عام شیعیان و کردهای عراق در سال ۱۹۹۱
سرکوب قیام کردها در شمال و شیعیان در جنوب عراق در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰ هجری شمسی) از دیگر اقدامات تروریستی مجاهدین است. صدام حسین به خاطر جبران شکست در جنگ علیه ایران و توسعه‌طلبی هایش در سال ۱۳۷۰ به کویت حمله کرد و ظرف ۴۸ ساعت خاک این کشور را ضمیمه عراق و استان سیزدهم خود نامید. پس از آن، آمریکا و متحدان غربی بر اساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل وارد جنگ با عراق شدند و در عرض کمتر از یک ماه ارتش عراق در این جنگ شکست خورد و مجبور شد از کویت عقب نشینی نماید.

به خاطر ظلم ها و تبعیض های شدید دولت صدام علیه کردها و شیعیان، مدت‌ های مدیدی بود که آنان مخالف دولت صدام بودند ، در فرصت پیش آمده، کردها در شمال و شیعیان در جنوب قیام کردند. ارتش عراق که در دو جنگ دچار فرسودگی ، ضعف و بهم ریختگی بود، توان کافی برای سرکوب قیام‌های شمال و جنوب را نداشت.

در این زمان رجوی که منافع و هستی اش در عراق و در دولت صدام گره خورده بود به بهانه جلوگیری از ورود ایران به مرزهای عراق ارتش خود را برای سرکوب قیام‌ها گسیل کرد و نام آن کشتار را عملیات مروارید نهاد. حتی در پیامی از طرف مریم قجر به نیروهای موجود در عملیات موسوم به مروارید توصیه شد کرد ها را در زیر تانک ها له کنید و گلوله‌هایتان را برای دیگر عملیات‌ها نگه دارند. بدین ترتیب مجاهدین در جریان این سرکوب، همراه با ارتش صدام در قتل عام نیروهای شورش کننده کرد سهیم شدند.

پس از سقوط صدام دادگاهی در عراق در سال ۲۰۰۸ میلادی ۳۸ تن از رهبران فرقه مجاهدین را به اتهام جنایت علیه بشریت محکوم کرد و تحت پیگیرد قرار داد. تعدادی از فرماندهان آن عملیات از جمله مهوش سپهری، حمیده شاهرخی، محمود عطایی و حسین ابریشم چی.بودند.

سال۱۳۷۲ پس از اعلام مریم قجر بعنوان رئیس جمهور شورای مقاومت مسعود رجوی در طی یک سخنرانی که ادای لنین را در می آورد با تکیه به صدام و زندان های مخوف ابوغریب گفت، از این پس با هر کس که قصد خروج از سازمان را داشته باشد با مشت آهنین برخورد خواهیم کرد و جدا شدن را ممنوع اعلام نمود.

در همان روزها بود که حکم معروف قتل فرار و جدایی را هم داد و گفت، اولا که بریده نداریم و بایستی همه «مجاهد» شوند و هر کس که ببرد و بخواهد برود ابتدا باید دو سال در زندان های خودمان و بعد هم ۸ سال را در زندان ابوغریب عراق سپری کند و این چنین دهها نفرکه خواهان خروج بودند را سرکوب نمود. بسیاری فرار کردند که اغلب به دلیل شرایط به شدت امنیتی عراق دستگیر شده و تحویل زندان های مخوف ابوغریب داده می شدند و دهها تن نیز از فرط فشار دست به خودکشی زدند.

جذب نیرو در دهه ۷۰
در همان اوان برای جذب نیروی بیشتر ستادی به نام ستاد داخله در سازمان گسترش پیدا کرد. افراد این ستاد به هر نحوه ممکن به ایران زنگ زده و تلاش می‌کردند افراد را جذب کنند. افرادی که دنبال کار یا ماجراجویی بودند یا اعتراضاتی نسبت به سیستم حکومتی ایران داشتند بیشتر جذب می‌شدند. به آنها می‌گفتند به ترکیه بیایند تا برای آنها پاسپورت تهیه کرده و با پشتیبانی مالی در یک کشور اروپایی بتوانند کار و زندگی کنند.

به آنها می‌گفتند ما شما را پشتیبانی مالی می‌کنیم و فقط باید ۶ ماه در کمپ اشرف یک دوره آموزشی ببینید و پس از آن می‌توانید به کشورهای اروپایی بروید که این شش ماه را هم حتی در ایران به آنها نمی‌گفتند. وقتی طعمه‌ها به ترکیه می‌رفتند تازه می فهمیدند که باید شش ماه به عراق بروند. آنها در ترکیه که نگران سرنوشت و وضعیت خود بودند و قدرت تصمیم گیری درستی هم نداشتند به ناچار به عراق و کمپ اشرف می رفتند و به اجبار در آنجا ماندگار می‌شدند. افراد و زوج های جوانی که وارد اشرف می‌شدند دیگر اجازه ملاقات با یکدیگر را نداشتند و پس از آن در ریل قوانین فرقه قرار گرفته و همسران خود را طلاق می‌دادند.

سال ۷۳ نیز با بهانه ورود نفوذی به سازمان به دستور رجوی حدود ۵۰۰ تن از اعضای ناراضی در کمپ اشرف از مقرات مختلف بازداشت و در محل های مختلف و پرت کمپ زندانی شدند. پروسه ای دردناک و مخوف که بین سه ماه تا دو سال طول کشید که تا پایان آن دهها نفر مورد شکنجه و فشارهای روحی های فراوان قرار گرفته و حدود ۷ نفر به قتل رسیدند.

سال۷۶ تا۸۰
از اوایل ۷۶ تا ۸۰ نیز رجوی با ترفند جدید دیگری با هدف ایجاد جنگ و درگیری بین ایران و عراق اقدام به عملیات های تروریستی جدیدی نمود. در این رابطه در هر یکان تیم ها و دسته های سه تا ۷ نفره موسوم به واحدهای راهگشا، تشکیل و تحت آموزش مختلف قرار می گرفتند و اکثریت سازمان بسیج و سرگرم این کار بود. این تیم ها پس از دوره های سه تا شش ماه جهت عملیات های محدود خمپاره زنی و ترور به داخل ایران فرستاده می شدند. طبق آمارهای دو طرف، تقریبا۸۰ درصد تیم ها و نیروهای ارسالی به ایران ضربه خورده و دستگیر شدند و این خط نیز با شکست کامل مواجه شد.

سال ۱۳۸۲ – ۲۰۰۳ سقوط دولت صدام
با سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ میلادی توسط نیروهای آمریکایی، مجاهدین حامی اصلی خویش را از دست دادند حال نوبت این بود که حامی دیگری پیدا کنند. نظامیان آمریکایی، پس از سقوط صدام و تسلط بر عراق وارد کمپ اشرف شدند و سازمان را خلع سلاح کردند رهبران فرقه هم اعلام کردند دیگر مسلح نیستند و تا مدتی هم دستور بر این بود که افراد در داخل کمپ لباس نظامی نپوشند و برنامه های نظامی نداشته باشند و در این راستا اسم قرارگاه اشرف هم به شهر اشرف تبدیل شد با حذف عنوان «پادگان» رجوی می خواست در نزد نیروهای آمریکایی تلاش کند و نشان دهد که به فعالیت‌های مسالمت‌آمیز روی آورده اند. بر همین اساس با اصرار بر شهر نامیدن کمپ اشرف، ظاهرا جنبه نظامی کاسته شد.

سازمان مجاهدین که تا قبل از آن زیر چتر سیاسی و نظامی صدام حسین، روزگار خوشی را در عراق می گذراند، در معرض طوفان تغییرات قرار گرفت؛ شورای حکومتی تازه تأسیس عراق طی مصوبه ای آنان را تروریست اعلام کرده و حکم اخراج صادر نمود و سپس در دوره دولت موقت آقای علاوی منع فعالیت های سازمان اعلام گردید .

این موضوع در دوره انتقالی آقای دکتر ابراهیم جعفری نیز کماکان روی میز دولت عراق بود و دنبال می شد. پارلمان عراق نیز در همین ایام، طی بیانیه ای سازمان مجاهدین را یک سازمان تروریست معرفی نمود و بر منع فعالیت و اخراج آن از عراق تأکید نمود. در دو دوره نخست وزیری آقای مالکی، به کرات بر سر ممنوعیت حضور و فعالیت مجاهدین در عراق موضع گیری های رسمی شد و مصوباتی نیز برای اخراج در هیأت دولت به تصویب رسید.

عراقی ها، دخالت در امور داخلی در طی سالهای بعد از سقوط صدام، ماهیت تروریسم و مخالفت رهبران فرقه با حاکمیت قوانین مدنی عراق در قرارگاه اشرف را دلائل اخراج مجاهدین از خاک خود بیان می کردند ولی در تمام آن سالها مجاهدین نه تنها به درخواستهای دولت عراق وقعی ننهادند، بلکه همواره سعی در مقابله ورویارویی داشتند و از هیچ کاری فروگذاری نکردند.

از دخالت در امور داخلی عراق گرفته تا ارتباط با برخی از سران عشایر و اقشار مختلف جامعه جهت جذب، آموزش و به کار گیری برای امور جاسوسی و حتی عضوگیری در درون تشکیلات و در فضای آشفته و متشنج علیه دولت عراق برنامه ریزی نموده و با صرف هزینه های هنگفت به دنبال جلب برخی عناصر معلوم الحال، برای حمایت و ماندگاری درعراق بودند.

رجوی که احتمالا در سال ۸۲ در مرزهای اردن گیرکرده بوده و موفق به خروج از عراق نشده بود در طی ۸ سال برای حفظ جان خویش و جلوگیری از فروپاشی تشکیلات با علم به شرایط نا امن؛ از خروج اعضا از عراق جلوگیری می کرد.

او نیروهای تشکیلات و اشرف را برای حفاظت خویش نیازداشت و می گفت، کوه زجا بجنبد اشرف زجا نجنبد و شعارهای دیگری همچون «اگر اشرف بایستد دنیا هم خواهد ایستاد» و یا «سیاج (فنس) اشرف مرز سرخ است و کسی حق نزدیک شدن به آن را ندارد» را مستمر تکرار می کردند.
البته بعد از سرنگونی صدام در همان اوان یعنی بین سال های ۸۲ تا ۸۴ حدود ۴۰۰الی ۷۰۰ تن بنا به آمارهای منتشره از طرف خود سازمان در طی یکی دو سال از کمپ اشرف گریختند ولی بازهم نمی توانستند به راحتی به دنیای خارج برسند و با تبانی سران کمپ با نیروهای آمریکایی به مدت چهار سال دیگر در محلی موسوم به تیف نزد آمریکایی ها محبوس ماندند.

اما دولت عراق براساس قانون خواستار خروج اعضای سازمان مجاهدین بود که طی ۲۵ سال در عراق همراه صدام به مردم عراق ظلم نمودند. همکاری مجاهدین در کشتار شیعیان، تصرف زمین های مردم و دریافت میلیون ها دلار پول از قبل تجارت نفت عراق از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۲ که دولت عراق تحریم بود. موضوعاتی نبود که به این سادگی ها از آن چشم پوشی کنند.

پس از سقوط صدام اهالی دیالی هم برای برگرداندن اراضی‌شان تلاش می کردند. آن‌ها بارها در مقابل دادگستری استان دیاله تجمع کرده و خواستار اقدام عاجل در این خصوص بودند. زمین هایی که در تصرف مجاهدین بود اراضی بومیان استان دیاله بود. بنا به گزارشاتی: محلی‌ها این اراضی را «مروارید صحرا» می‌خوانند.

دلیل این نام‌گذاری، فراوانی درختان، حاصل خیزی و فضای سبز آن محل بود. تا قبل از سقوط صدام کسی از بومیان و اهالی محل حق نداشتند جهت بازپس گیری زمین هایی که با زور تحت تملک مجاهدین قرار گرفته بود اقدامی نمایند . قابل توجه است که بخش زیادی از شهدای مظلوم عراقی در دوره دیکتاتوری صدام حسین، کشاورزان استان دیاله بودند.و زمین هایشان توسط صدام غصب و به فرقه رجوی هدیه داده شده بود. در کنار یکی دیگر از پادگان های سرسبز تحت تصرف سازمان که در نزدیکی بغداد درخان ضاری قرار داشت قبرستانی در ضلع جنوبی آن بود که بخش های بزرگی از آن متعلق به گور های دست جمعی بود. اعضایی از سازمان که شب ها در اطراف و برج های آن نگهبانی می دادند بارها شاهد کندن گورهای جمعی و دفن اعدامیان دوران صدام بودند. ظلم و ستم هایی که به مردم عراق و شیعیان در زمان صدام شد، با سکوت مجامع بین المللی و خصوصا مجاهدین همراه بود.
تهیه و تنظیم از: مریم سنجابی
ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا