نگاهی به پرونده انقلاب ایدئولوژیک – قسمت اول

سوالی که همواره روی میز خانواده ها است این که چرا فرزندان ما در فرقه رجوی مانده اند و چه عاملی باعث شده است که آنها بیرون نیایند؟

در این سلسله مطالب تلاش می شود به مهمترین عاملی که باعث ماندن فرزندان خانواده ها می گردد بپردازیم تا پی به اصل ماجرا ببرید.
اگر که اخبار و مسائل فرقه رجوی را دنبال کرده باشید حتما شنیده اید که در تشکیلات فرقه رجوی گفته می شود «انقلاب ایدئولوژیک یا انقلاب مریم رجوی»

به عبارتی در تشکیلات رجوی اسم طلاق زن ها و شوهرها از یکدیگر را انقلاب ایدئولوژیک می نامند. هم اکنون در فرقه رجوی از این پدیده استفاده های کلانی می برند، در واقع درست آن است که بگویم سوء استفاده می کنند زیرا توسط همین اهرم افراد را ملزم کرده اند که در تشکیلات بمانند. اصل بر این نهاده شده که اگر کسی طلاق بدهد ذهنش سبک شده و انرژی آزاد می کند. مسعود رجوی در این رابطه فرمول انیشتین را مثال می زد.

این طلاق ها زائیده یک حماقت رجوی بود که به وجود آمد. داستان از آنجائی شکل گرفت که در عملیات مرصاد ( فروغ جاویدان ) نیروهای رجوی نتوانستند سد دفاعی نیروهای ایران را بشکافند و در تنگه چهار زبر زمین گیر و بسیاری از آنها در آن تنگه کشته شدند. بقیه افرادی که زنده مانده بودند فرار را بر قرار ترجیح داده و به سمت مرز عراق که از آنجا وارد ایران شده بودند عقب نشینی کردند. به گفته خود رجوی تعداد کشته های آنان در عملیات مرصاد بالغ بر ۱۴۰۸ نفر بود. هیچ جسدی به عراق باز گردانده نشد و همه این افراد در بیابان های درگیری در منطقه کرمانشاه حوالی تنگه چهار زبر جا ماندند که طعمه حیوانات وحشی گشتند.

این نتیجه حماقت مرگبار مسعود رجوی بود که در طی سه روز در یک یورش جنایتکارانه به خاک ایران هم باعث کشته شدن نیروهای خودش شد و هم باعث شهید شدن تعداد بیشتری از نیروهای ایران گشت.

کشته های طرف خودش اغلب از کسانی بودند که از خارج کشور آمده بودند و بدون کمترین آموزش نظامی راهی منطقه درگیری شدند و مثل آب خوردن هم جان خود را از دست دادند.

رجوی که می دید ضربه جدی به پیکره تشکیلات او خورده است و علاوه بر کسانیکه از اروپا آمده بودند و کشته شدند، تعدادی از مسئولین و فرماندهان رده بالای تشکیلاتش هم کشته شدند، این باعث بهم ریختگی تشکیلات شده بود و نیاز به سازماندهی های گسترده داشت.
طبق گفته های خودش در جمع بندی که از عملیات مرصاد داشتند به این رسیده بودند که یک حفره و شکاف در درون نیروهایشان مانع از پیشروی و باعث شکست آنها شده بود. این شکاف چه بوده که در ذهن نیروها عمل می کرده و مانع می شده است؟ آنها به این نتیجه رسیده بودند که علائق نیروها به زن و بچه و خانواده بوده که نمی گذاشته که آنها راحت وارد صحنه شوند و بیشتر به فکر جان خودشان بودند تا انجام عملیات!

یعنی جنس نیرویی که آنها در صحنه نیاز داشتند باید از جنس انتحاری می بود تا بی محابا به آتش بزند و راه باز کند. بنابر این باید کاری انجام می دادند تا نیرو ها به سطح عملیات انتحاری برسند. این را  بعدها به صراحت در نشست ها، مریم رجوی مطرح می کرد و می گفت که ما مجاهدی از جنس انتحاری می خواهیم.

پدیده انقلاب رجوی در درون تشکیلاتشان بر می گردد به سال ۱۳۶۴٫ در آن انقلاب که از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۴ شروع شده بود، مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشم چی طلاق گرفته و به عقد مسعود رجوی در آمده بود. حرکتی که در آن زمان بسیاری را غرق در حیرت کرد. در واقع مسعود رجوی زن صمیمی ترین دوستش را دزدید و به چنگ آورد. مهدی ابریشم چی هم از شدت ضربه ای که خورده بود و زنش توسط بهترین دوستش ربوده شده بود گیج و منگ در گوشه ای نظاره گر ازدواج زنش با دوستش بود. بعدها اسم ابریشم چی را گذاشتند بی غیرت!

واقعا هم بی غیرت و بی بخار تشریف داشت، این مدلیش را کسی ندیده بود، به همین خاطر بود که مدت‌ها ابریشم چی را به حاشیه رانده بودند تا اگر که می خواهد در فرقه بماند باید بپذیرد که دیگر مریم عضدانلو زنش نیست و نخواهد توانست که او را زن خود بپندارد. تناقض که یکی دو تا نبود، از طرفی هم باید مریم را خواهر مریم صدا می کرد و بعد اینکه همواره دست مریم را در دست مسعود رجوی می دید تا جگرش آتش بگیرد.

بله انقلاب ایدئولوژیک رجوی از ۳۰ خرداد ۱۳۶۴ در فرانسه نطفه اش بسته شد. در آن هنگام بهانه کردند که می خواهند مسعود رجوی را در جایگاه رهبر عقیدتی بگذارند و اگر این ازدواج صورت نگیرد سازمان از هم خواهد پاشید.!

تا همین الان هیچ کس نتوانسته که ربط این موضوع را به هم فهم کند زیرا اصلا این حرف ها نبود. رجوی زنباره تشریف داشت و ازدواج با مریم عضدانلو ازدواج سومش محسوب می شد. یعنی در کمتر از سه سال سه ازدواج انجام داده بود.
گفتند حالا که این انقلاب شروع شده باید همه زن های در داخل سازمان در رده های بالا و فرماندهی از همسرانشان جدا شده و انقلاب کنند. دیگر هیچ زنی اسم شوهرش را نمی آورد و هیچ مردی هم اسم زنش را!

از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ این انقلاب فقط در اسم بود ولی از سال ۱۳۶۸ ظاهرا بین فرماندهان بالا نیز مورد استفاده قرار گرفت و گفته شده بود که باید زن‌ها از شوهرانشان طلاق بگیرند و مردها هم زنانشان را طلاق بدهند. بعد هم دیگر هیچ ارتباطی بین آنان نخواهد بود. این عمل از سال ۱۳۶۸ شروع شد یعنی زمانی که مسعود رجوی طی یک سناریوی مسخره خودش را از مسئول اولی فرقه کنار گذاشت و مسئول اولی را به مریم عضدانلو هدیه داد. از آن به بعد به طور رسمی مریم عضدانلو با اسم مریم رجوی مطرح شد تا بیشتر در تشکیلات مورد قبول واقع گردد. زیرا در بین مردان به ویژه کسانی که در رده‌های تشکیلاتی بالا بودند تفکراتی وجود داشت که زن نمی تواند رهبری جنبش و مسئول اول سازمان مجاهدین باشد.

در همین زمینه نشست‌هایی در رده‌های بالای سازمان در جریان بود. ما که از کنار نگاه می کردیم متوجه شده بودیم که جنگ سختی وجود دارد. در همان ایام متوجه شدیم که تعدادی دیگر دیده نمی شوند. بعدها فهمیدیم که آنان تن به خواسته رجوی نداده و فرقه را ترک کرده بودند. آمار دقیقی از آن ریزش ها بیرونی نشد ولی تماما از سطوح بالای فرقه بودند و حائز اهمیت.

در اواخر دهه شصت و در جریان تهاجم صدام حسین دیکتاتور سابق عراق به کشور کویت جنگی ناخواسته شکل گرفت و خیلی چیزها تحت تاثیر قرار گرفت. فرقه رجوی هم مستثنی نبود و فرقه رجوی را هم به شدت تحت‌الشعاع قرار داد. تمام نیروها به کوه ها پناه برده و استتار کردند تا جان بدر ببرند. این درگیری‌ها که خود حدیث مفصلی داشت در نهایت بعد از شکست دیکتاتوری سابق عراق توسط آمریکا به اتمام رسید و عراقی ها دست از پا درازتر از کویت عقب نشینی کرده و به خاک خود برگشتند. به طبع آن هم مسعود رجوی نیروهای خود را به داخل اردوگاه اشرف باز گرداند. هر چند برخی نیروها را در پایگاه هایی نزدیک مرز ایران و عراق مستقر کردند و بقیه به اشرف باز گشتند.

ادامه دارد…
پژوهش از: بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا