برگ هایی از تاریخ سیاه مجاهدین – تلاش برای جذب رزمنده عراقی

از شورش در قرارگاه اشرف، تا بحران نیرویی و تلاش برای جذب «رزمنده عراقی»!

توضیحات: حیات مجاهدین با رهبر فاسدی همچون رجوی تاریخی پر از شقاوت و سنگدلی و پر از جنایت و خیانت را طی چندین سال حضور این فرقه در خاک عراق به همراه داشته است. تاریخی که یادآوری هر واقعه و صحنه آن دردناک بوده و دل هر شنونده ای را بشدت می آزارد. قطع نیروهای پیوستی به سازمان، و اصرار جداشدگان بر ترک اشرف، یکی از بحران های همیشگی رجوی بود. مسئولین اطلاعاتی عراق بارها در ملاقات هایشان با مسئولین سازمان می گفتند که مجاهدین در داخل کشور پایگاه اجتماعی ندارد. اگر دارند چرا کسی به آن نمی پیوندد. و چرا برخی ها از سازمان فرار می کنند؟

بنابراین رجوی برای حل این معضل بارها تلاش کرد در اشکال مختلف مثل ربودن چوپانان ساکن در مناطق مرزی و یا فریب دادن ایرانیان جویای کار در کشورهای همسایه پای آنان را به قرارگاه اشرف بکشاند.

خانم مریم سنجابی عضو پیشین مجاهدین در کتاب «سراب آزادی» به این موضوع پرداخته است که بخشی های از آن در دید مخاطبان قرار می گیرد.

تشکیل کمپ «تیف» توسط آمریکایی ها

(بعد از حمله آمریکا به عراق و شکست صدام حسین) و حدود دو سه ماه بعد از بازگشت نیروها به قرارگاه اشرف (از پراکندگی) ، نفرات جداشده که درون چند واحد در شرق قرارگاه اسکان داده شده بودند، به علت شرایط بسیار سخت و بلاتکلیفی، شورش کردند و با آتش زدن بسیاری از وسایل همچون تشک و پتو و… اعتراض خودشان را ابراز داشتند.
کار به جایی رسید که دیگر نفرات تشکیلات جرأت نمی کردند به آن محوطه نزدیک شوند. سرانجام موضوع به گوش آمریکایی ها رسید و مقامات ارتش آمریکا به محل رفته و به افراد قول می دهند که آنها را به محل جدیدی تحت نظر مستقیم خود منتقل خواهند کرد.
پس از چند روز آنها را در چند کانتینر در قسمت شمالی قرارگاه اشرف مستقر نمودند. مدت کوتاهی رابطه احترام آمیزی با این افراد داشتند اما در ادامه ملاقات و مذاکرات سازمان با نیروهای آمریکایی، صفحه روزگار چرخید و رفتاری مانند زندانیان با افراد جداشده صورت می گرفت.
محلی که افراد در آن قرار گرفتند، درون محوطه ای بود که با خاک ریز و سیم خاردار محصور شده که به آن «تیف»(TIPF) (*) می گفتند.

بحران نیرویی در سازمان

در سال های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳، خصوصا بعد از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی، سازمان احساس می کرد نیروهایش رو به کاهش است، تعداد زیادی از افراد جداشده و از تشکیلات خارج شدند. ستاد داخله در درون تشکیلات طبق دستور، کارش گسترش داده شد و ماموریت یافت تا هر طور شده و از هر طریق ممکن برای سازمان نیرو جذب کند. به مسئولین آن ابلاغ شده بود که ماهانه ۴۰ نیرو بایستی از ایران و یا خارج کشور به اشرف بیاورند.

با ابلاغ و تاکید بر روی این نکته که به هر طریقی که می توانند این کار را انجام بدهند، ستاد داخله شروع به کار نمود و برایشان مهم نبود که به چه صورت و به چه طریقی افراد را به اشرف می کشانند. به همین دلیل انواع و اقسام راه های غیر انسانی و شیوه های فریب را نیز به کار می بردند. یکی از کانال های جذب خانواده ها بودند که پس از آمدن به اشرف، کار جذب، سازماندهی تشکیلاتی و ایدئولوژیکی روی آنها و مخصوصا نیروهای جوان صورت می گرفت.

در این رابطه، از شیوه های مختلفی استفاده می شد، ترتیب دادن مهمانی با نیروهای جوان سازمان، ساعت ها صحبت با فرد مورد نظر، بردن نفرات نزد آنهایی که از کارهایشان در سازمان تعریف می کردند، پوشاندن لباس نظامی به افراد و بردن به مراسم و قبرستان مجاهدین، تلاش برای انگیزه دادن به آنها و سعی بر آموزش فرد جهت همکاری با سازمان.

پس از یکسری کارهای انگیزشی از افراد می خواستند برای مدت کوتاهی درون اشرف بمانند و در صورت انصراف، برگردند. تعداد زیادی را همین افراد ابتدا به طور موقت مجبور به ماندن می کردند و پس از آن افراد، در یک عمل انجام شده و یا محدودیت هایی قرار می گرفتند و چون امکان برگشت نیز نداشتند مجبور به ماندن می شدند.

از سوی دیگر خانواده هایی که دوستانی در ایران داشته و فکر می کردند آنها زمینه پیوستن به سازمان را دارا می باشند را به ایران برمی گرداندند و می خواستند در دور بعدی با تعدادی از دوستانشان به اشرف برگردند.

در یکسری موارد سعی بر پیدا کردن فرزندان قربانیان سازمان کرده و در حالی که آنها شناختی از سازمان نداشتند با امور انگیزشی آنها را به اشرف می کشاندند. به این ترتیب یکی از راه های جذب نیرو کشاندن نفرات به اشرف بود در حالی که آشنایی قبلی با سازمان و سوابق و مناسبات درون آنجا نداشتند.

راه دیگر جذب نیرو در کشورهای خارجی مخصوصا ترکیه به این ترتیب بود که در بین مسافرین و توریست های ایرانی بویژه نفراتی که دچار مسائل قانونی شده و یا مشکل مالی داشتند، اعضای آموزش دیده بدون معرفی موقعیت سازمانی خود در بین آنها رفته و افراد را تشویق به مسافرت با مقصد اشرف کرده و قول حل و فصل مشکلات آنها را می دادند.

در خیلی از موارد به آنها می گفتند: ما مسئله پول و پاسپورت را حل کرده و پس از مدتی شما را به کشور دلخواهتان می فرستیم. در ابتدای امر و در خارج از اشرف به هیچ عنوان از ماهیت تشکیلاتی سازمان و اهداف آن به نفرات چیزی نمی گفتند.

نفراتی که بدین گونه قاچاقی به اشرف فرستاده می شدند شناختی از سازمان و ماهیت درونی آن نداشتند و پس از رسیدن به اشرف و هنگامی که دیگر راه برگشتی نمی دیدند، آنها را به پذیرش فرستاده و شروع به آموزش های تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک می کردند.

در این رابطه خیلی از نفراتی که بصورت خانواده بودند و در ترکیب یک زوج یا بیشتر به اشرف می آمدند، پس از آنکه به اشرف می رسیدند تازه متوجه می شدند که بایستی طبق قوانین سازمان طلاق بگیرند و از هم جدا شوند، این کار منشا خیلی از مشکلات روانی و عاطفی نفرات می شد و در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفتند. خیلی وقت ها موضوع برای نفرات هیچ گاه حل نشده و باعث مشکلات زیادی می گردید.

یکی دیگر از شیوه های عضو گیری، تلاش برای جذب فرزندان اعضا در خارج کشور و فرستادن آنها به اشرف بود. این موارد شیوه عضوگیری سازمانی بود که در مجامع بین لمللی و مواضع بیرونی خود دم از آزادی خواهی می زد و اعلام می کرد به دنبال آزادی است.
شیوه عضو گیری عجیب و غریب و فریب و آدم دزدی. با این روش های فریبکارانه بسیاری از انسان ها در طی سال های بعد از ۸۰ اسیر شدند. البته این شیوه ها به شکل های مختلف از سال ۱۳۷۵ اجرا می شد.

جذب «رزمنده عراقی» “RA” و “KA”
به دنبال مسئله بحران جذب نیرو، رجوی شیوه دیگری به سرش زده و عنوان کرد که هر کس در معرض ایدئولوژی انقلاب مریم قرار بگیرد! قابل جذب است و مخصوصا نفرات عراقی، این استعداد را دارند.

رجوی با کبر و غرور بی مانندی این طرح را در یکی از جلسات درونی اعلام کرد که: از این پس در بین نفرات عراقی به جذب نیرو خواهیم پرداخت و از این همه نیروی انسانی می توانیم بهره ببریم. به راحتی می توانیم هزاران نیرو جذب و به سازمان اضافه کنیم!
در این راستا مراکز ماموریت یافتند برای جذب نیرو از مردم عراق، اقدام نمایند. هر مرکز با تلاش و تبلیغ فراوان سعی می کرد از بین کارگران و نفراتی که به اشرف تردد داشتند نیرو جذب نماید، البته تعداد جذب هر مرکز ماکزیمم ۲۰ الی ۳۰ نفر بیشتر نشد. به این افراد نام “RA” یعنی رزمنده عراقی داده شد.

طبق برنامه ریزی هایی که برای این افراد شده بود، قرار گذاشتند نیمی از روز را به آموزش ها و فنون نظامی گذرانده و نیم دیگر از وقتشان به آموزش های ایدئولوژی سازمان سپری شود. از آنجایی که این نفرات در اجتماع بزرگ شده و مانند اعضای سازمان، که سال ها ایزوله و جدا از خانه و خانواده و زندگی اجتماعی می زیستند؛ نمی توانستند باشند، به سرعت حوصله شان سر رفت و دلشان برای خانواده هایشان تنگ شد و زیر بار حتی یک آموزش و انقلاب مریم! نرفتند و با سرعت اقدام به ترک کمپ کردند.

این خط با شکست مواجه شد ولی به دلیل سرمایه گذاری تبلیغاتی و مالی که بر روی آن شده بود، پس از جمع بندی، آن را به مدلی جدیدتر تغییر دادند. به این ترتیب که مراکز هر چقدر می تواند نیرو از بین کارگران و مردم عراق با حقوق و مرخصی استخدام نماید. در شکل جدید، یک سری نیروها استخدام شدند و به آنها دوره آموزش نظامی و فنون دیگر داده می شد. نام سری جدید “KA” یعنی کارگر عراقی بود.

سپس آنها را ترخیص می کردند که به شهرهایشان بروند و در آنجا همچنان در ارتباط و استخدام سازمان باشند. این تاکتیک نیز پا نگرفت و در کمتر از یک سال پروژه جذب نیروی عراقی با شکست کامل مواجه شد. البته تعدادی از این نفرات در این سالیان به عنوان خبر چین در استخدام بخش اطلاعات سازمان باقی مانده و با دریافت مبالغی کلان به همکاری اطلاعاتی ادامه می دادند. با این حال بیش از هر کس دیگری برای رجوی به خوبی مشخص شد، کسی زیر بار ایدئولوژی او و فریب هایش نمی رود.

توضیح در مورد اردوگاه تیف در قرارگاه اشرف: با اشغال عراق توسط ارتش امریکا در سال ۲۰۰۳ از ۱۹ مارس تا ۱ مه ۲۰۰۳ (۲۷ اسفند ۱۳۸۱ تا ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۲) سقوط صدام، دولت آمریکا اقدام به ساختن یک اردوگاه موسوم به تیف در کنار قرارگاه اشرف، مقر اصلی سازمان مجاهدین کرد. ساکنان «تیف» اعضای جدا شده از مجاهدین بودند که باهماهنگی و نظارت ارتش آمریکا وارد این زندان می شدند.

مریم سنجابی از کتاب سراب آزادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا