خواهر حمید محمد آتابای: قول دادم به جای مادر ببینمت

خانم جمیله آتابای خواهر حمید محمد آتابای عضو گرفتار در فرقه مجاهدین در روز سوم همایش سراسری انجمن نجات بیان کرد:

سلام عرض می کنم خدمت حاضرین محترم، دوستان خوبم و مسئولین محترم عید سعید قربان را تبریک میگم به همه مسلمانان جهان علی الخصوص به برادر در اسارتم. حمید محمد آتابای. برادر قشنگم که چندین بار به در منحوس اشرف اومدم و نتونستم ببینمش. برادر گرفتارم که 35 سال در اسارت مجاهدین خلق بود که پدر و مادرم چشم انتظار از دنیا رفتن. مادری که گریه می کرد. مادری که شبانه روز براش داغ دلش تازه بود. مادری که من برادرم رو یادم نمی یاد ولی بخاطر اشکهای اون بارها و بارها به در منحوس اشرف اومدم ولی موفق نشدم برادر خوب و مهربونم رو ببینم و ناکام برگشتم و با دستای خالی برگشتم و در برگشتم هیچ جوابی نداشتم به مادر و پدرم بدم.

از مسئولین محترم از کسانیکه تو این وادی تو این راه کمک حال بودند تا اینجا ما رو رسوندن ازشون خواهش می کنم. از مسئولین محترم سازمان ملل. برادر من تو عراق بود من تا اونجا رفتم نتونستم ببینم. الان تو یک مکانی هستش که اصلاً نه خبری ازش دارم، نه تلفنی، نه تماسی، تو دنیای بازی به این اینترنت فعال، تو دنیای به این گستردگی، چرا برادر من نمیتونه از این امکانات استفاده کنه. چرا برادر من آزادی زندگی نداره. چرا برادرم نمیتونه مثله برادرهای دیگم بتونه برگرده و از این امکانات استفاده کنه. وقتی برای برگشتش هیچ مانعی نداره.

خواهر حمید محمد آق آتابای

برادر عزیزم حمید محمد، حمید جان قربونت برم. پدر و مادر همه چشم به راه رفتن. خواهرم بایرام تاج با هم اومدیم نتونستیم ببینیمت برگشت و فوت کرد. رفت از دنیا. از مسئولین خواهش میکنم یک راه ارتباطی نیم ساعت، نیم ساعت نه ده دقیقه حداقل تو این دنیای مجازی که همه دارن ازش استفاده میکنن. خواهش می کنم یک لحظه ملاقات، یک لحظه دیدار و واقعاً ازتون تشکر می کنم که پیگیر هستید. برادر من سالیان سال هنوزم که هنوزه تو اسارته. این زندگی ای نیست که انتخاب کردی حمید جان. این زندگی نیست که توش مبتلا شدی. گرفتار شدی. من آزادم. دارم زندگی می کنم. تو چرا نباید زندگی کنی. حمید جان {ترکی صحبت میکنه}

از مسئولین خواهش می کنم هر راه ارتباطی که باشه رفتم عراق نتونستم ببینمش. شده تا آلبانی با پای پیاده از امروز راه می افتم میرم دنبالش. از مسئولین سازمان ملل شده همین الان راه می افتم میرم دنبالش. من خواهر کوچیک حمید آتابایم. میرم تا پای جون باهاش هستم. منی که نتونم از حق برادرم دفاع کنم به درد خودمم نمی خورم. خواهش می کنم هر راه ارتباطی که باشه، از هر طریقی که باشه آماده ایم. از شما واقعاً تشکر می کنم. خدا بهتون قوت بده باعث و بانی خیر میشین. انشاءالله خدا بهتون توان بده که باعث بشین این راه برای ما باز بشه. ما بتونیم به این برادرمون برسیم و آزادیش رو چه در ایران چه در خارج، برای ما فرقی نمیکنه فقط آزادیش رو می خواهیم. میخواهیم مثله بقیه انسانها آزادیش رو بدست بیاره که بتونه آزاد زندگی کنه. نفس بکشه. آزادی انتخاب داشته باشه. آزادی اراده داشته باشه. حمید جان از همینجا دارم بهت اعلام می کنم، تو آزاد نیستی برادرم. 35 سال اسارت، 35 سال در بند بودن. من آزادم دارم حرف می زنم. من الان زیربار هیچ زوری نیستم دارم حرف خودمو می زنم. من آزادم. تو همین آزادیه حرف زدن رو هم نداری قربونت برم. تو آزاد نیستی که شبانه روز باید بشینی فکرتو، ذکرتو و هرکاری که میکنی، برگردی به 4 تا زنیکه  بی سر و پا حرفتو بزنی. من آزادم که دارم صدامو به تو می رسونم. تو چرا نمی خوای صداتو به من برسونی. تو چرا نمیتونی صداتو بمن برسونی. من چرا نباید تو رو ببینم. هر انسانی آزاد آفریده شده و آزادی عمل و اختیار داره. خواهش می کنم بیدار شو. از خواب غفلت بیدار شو. هیچوقت دیر نیست. ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست. درسته کوچیکه ولی تازه است میتونی زندگی کنی. زندگی ادامه داره. تو از فردا هم شروع کنی زندگی ادامه داره. مثله کوه پشتتم. هر جا سربزنی میتونی منو پیدا کنی. قربونت برم منتظرتم. چشم به راهتم مثل مادر چشم به راهتم. نمیتونم مادرت بشم هیچوقت نمیتونم. ولی چشم به راهتم. من قول دادم به مادرت که جای مادرت ببینمت. فقط یکبار.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا