اینگونه ماندن مایه ی ننگ است

مدتی است که فرقه ی رجوی برای پر اهمیت نشان دادن لاطائلات خود ، مصمم شده تا از باصطلاح متخصصان بهره ببرد.
ظاهرا بهتر دانسته شده که این متخصص؟؟!! ازداخل ایران باشد یا طوری مبهم بنویسند که خواننده تصور کند که ساکن ایران است .
شخصی بنام دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران ، یکی ازاین گزینه هاست که گاه وبیگاه به نام او تفسیرهائی منتشر میشود.

درتفسیر اخیر او که با هدف نشان دادن جاودانگی؟! باند رجوی است ، چنین آمده است :
” بیش از نیم قرن از حیات ثمربخش سازمان مجاهدین خلق ایران می‌گذرد. وارد پنجاه و هفتمین سال می‌شویم. به اندازه عمر رژیم پهلوی.” اما آن رژیم رفت و مجاهدین ماندند”.

به اصل وماهیت قضیه که نیک بنگریم، هردو رفته اند.
با دریوزگی شبانه روزی برای سلطه گران و درخواست مکرر از آنها که اگر اشغال نظامی ایران و سپردن قدرت بدست آنها مقدور نیست، اقلا با تروریزم اقتصادی مردم ایران را طوری ازپا دربیآورند که این مردم چاره ای جز اعمال فشار برحکومت ایران که تسلیم بی قید وشرط امپریالیزم متاخر ( آمریکا) شوند، نداشته باشند. که در این مورد البته رجوی ها ولع بیشتری نسبت به سلطنت طلبان نشان میدهند و رکورددار هستند.

درادامه :
“… اگر این تفاوت کیفی سازمان مجاهدین خلق ایران با تمام جنبشهای دیگر تاریخ را بفهمیم، شاید قدری از عظمت بنای سترگی که حنیف‌نژاد و محسن و بدیع زادگان، آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند، پی ریزی کردند را درک کنیم.”

زیادی غبطه نخورید!
دیگر گروه های سیاسی هم بدرجات متعدد دچار این دگردیسی و بریدگی شده و از رهبران و آرمان های اولیه ی شان روی برگرداندند که البته شما در این عرصه هم رکورد دار هستید و این رکورد را میتوانید بر افتخارات؟؟!! خود علاوه کنید.

دوباره :
” من نمی‌دانم وقتی حنیف بنیان‌گذار، بذر نخستین را می‌کاشت، در افق دیدش، سرنوشت و آینده سازمان را تا کجا و در چه وضع و حالی می‌دید؟ نمی‌دانم چشم‌اندازش از طوفان حوادث تا کجا بود؟ ”

ممکن نیست ندانید!
چرا که با خواندن آثار باقی مانده ازاین دو بنیانگذار، میتوانید دریابید که از سال 1360 به آرمان های وطن دوستانه واستقلال طلبانه ی آنها خیانت شد.
چیزی که تصور آن براین رخت بربستگان غیر ممکن بنظر میرسید.

بازهم :
“حنیف بنیان‌گذار به مبارزه‌اش و دست‌آوردهای آن سودجویانه و منفعت طلبانه نگاه نمی‌کرد. تنگ چشمان نظر به میوه کنند، او تماشا کنان بستان بود.”

اگر او چنین نکرد، مسعود دقیقا کرد وهنوز چیز زیادی اتفاق نیافتاده بود که هوس قبضه ی کامل حکومت درایران کرد و هر ناظر منصفی آثار فاجعه بار این جنون قدرت را مشاهده نمود.
اگر مسعود محصول بذر پاشیده از طرف حنیف ها بود، با تاسف تمام باید گفت که این بذرها در زمینی نامرغوب پاشیده شد و گلستانی را بوجود نیآورد.

سپس:
” وقتی بذری که حنیف در خاک میهن کاشت، ثمره‌اش مسعود می‌شود که مرد تنگه‌های بی‌عبور و شاخص زمانه ماست، مریم می‌شود که تجسم اراده انسانی و گذر از تمامی موانع تاریخی برده‌ساز است، مجاهد اشرفی می‌شود که الگوی فدای بی‌چشمداشت است، کانون شورشی می‌شود که مظهر بی‌باکی و اختناق شکنی است و مؤسسان پنجم که گواه رویش ناگزیر نسل تازه مجاهد خلق است، بی‌شک باید گفت که مجاهدین، به خلاف شاه و شیخ که با خاصه‌خرجی و مزدور پروری به جذب دستبوس و چاکر و بنده می‌پردازند، از آنجا که حق هستند، به‌قول سردار موسی خیابانی، راه خود را در جامعه و تاریخ باز می‌کنند، چرا که مجاهدین از قلبها وارد می‌شوند.”

گفتم که این بذر در زمین نامرغوب وشوره زار افکنده شد ولزوما ثمره اش آن شد که درقد وقامت وافکار متوهمانه وجنایتکارانه ی مسعود رجوی متبلور است.

ضمنا ، ما مجاهدی از نوع حنیف نژادها سراغ نداریم تا درباره ی نوع اشرفی اش هم نظری بدهیم وکسانی که در قلعه ی مانز سرگرم اجرای امر و نهی های پادوان دست اول مسعود رجوی هستند ، قربانی کلاس های مغز شوئی او شده و متاسفانه از اغلب صفات انسانی تهی شده و خود بخود از مجاهد بودن عزل شده اند و با از دست دادن قدرت دماغی که حاصل کلاس های مغزشوئی است ، قادر به ارزیابی قضایا نبوده و از این رو نمیتوانند در قلب مردمی که با آنها بیگانه شده اند ، وارد شوند!
نوید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا