دلنوشته خانم حمیده آغاسی به برادرش محمد رضا آغاسی

سلام به روی ماهت محمد رضا جان
خوبی داداشی جونم . امیدوارم حال دلت خوبه باشه. مادر و برادران و خواهرانت خوبند و برایت سلام گرم میرسانند و از راه دور صورت ماهت را میبوسند. محمد رضا جان دل خانواده، فامیل ، دوستان و آشنایان برایت تنگ شده ‌و همه جویای احوال تو هستند و آرزوی دیدنت را دارند.

محمد رضا جان حالت چطور است امیدوارم خوب بوده باشی و در هر شرایطی با شادی و خرمی روزگار بگذارنی. من انتظار داشتم که اگر به آلبانی بروی از غل و زنجیر اسارت آزاد خواهی شد تا بتوانی با خانواده درارتباط باشی ولی الان متوجه شدم که واقعاً اسیر آن سنگ دلان هستی. من خواهرت و خانواده خیلی خوشحال می شویم که با ما تماس داشته باشی.

در این راه از خدا میخواهم که به شما کمک کند تا زنجیرهای فکری و ذهنیت را پاره کرده و برای باقیمانده عمرت تصمیم درستی بگیری . شما در زندان ذهنی هستید و از جنایات این فرقه کثیف بی خبرید! انشالله نجات پیدا میکنید و متوجه جنایاتشان خواهید شد ولی متاسفانه بیشترین سالهای عمر گرانمایه ات برای آن فرقه مخوف از بین رفت!

محمد رضا جان خواهشمندم از سلامتی خودت ما را با خبرکن. مادر شدیدا برای تو بیتابی میکند و مرتب بهانه تو را میگیرد. حداقل یک تماس تلفنی با خانواده بگیر.

خواهرت حمیده آغاسی

خواهر محمد رضا آغاسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا