علیزاده: پس از جدایی از سازمان از ترس ترور شدن قاچاقی به آلمان رفتم

بعد از 35 سال دوری با موافقت ایران به کشور بازگشتم

عضو جدا شده گروه مجاهدین گفت: پس از جدایی از سازمان از ترس ترور توسط سازمان قاچاقی به آلمان رفتم و با موافقت دولت ایران بعد از نزدیک به ۳۵ سال به کشورم برگشتم.

به گزارش خبرنگار سیاسی ایسکانیوز؛ روزهای گذشته بخش‌هایی از گفت‌وگوی مفصل دو عضو جدا شده از گروه تروریستی مجاهدین را منتشر کردیم. در ادامه گفتگو عضو دیگر گروه مجاهدین را خواهید خواند:
بخشعلی علیزاده از دیگر اعضای جداشده گروه مجاهدین است که به گفته خودش متولد سال ۱۳۴۳ در شهر تهران است و سال ۱۳۶۴ در قالب سرباز وظیفه به جبهه‌های جنگ اعزام و در یکی از تهاجمات به اسارت نیروهای عراق در می‌آید. اسارتش چهار سال طول می‌کشد و در اردوگاه اسرا با سازمان آشنا می‌شود.
به دلیل سختی‌های دوران اسارت دچار بیماری شده مسئولان اردوگاه برای درمانش کاری نمی‌کنند. با تبلیغات گسترده مجاهدین در اردوگاه‌های عراق و وعده‌ درمان در اروپا خود را مجاب می‌کند برای رهایی از رنج اسارت و بیماری به سازمان بپیوندد تا بتواند در اروپا درمان شود.

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.

– با وعده درمان به سمت گروه مجاهدین رفتید، چه اتفاقی برای شما افتاد؟
از من خواستند مدتی در قرارگاه اشرف بمانم تا مسائل انتقال به اروپا و پیگیری درمان حل‌وفصل شود. ۲۸ خرداد ۱۳۶۸، توسط نمایندگان سازمان از اردوگاه اسرای شهر الرمادی به کمپ اشرف منتقل شدم.
در اردوگاه اشرف تحت آموزش‌های نظامی قرار گرفتم. ابتدا آزمایش‌های پزشکی انجام دادند و به مرکز آموزش‌های نظامی و تشکیلاتی منتقل شدم. در آنجا با سازمان، اهداف و ایدئولوژی آن آشنا شدیم که هدف از این آموزش‌ها این بود که عضوگیری به صورت حرفه‌ای انجام شود.
صدام که به کویت حمله کرد و شکست خورد. اوضاع عراق به هم ریخت. از طرفی به ما آماده باش می‌دادند که ایران از سمت خانقین وارد خاک عراق شده و آماده‌باش جنگی اعلام کردند و از سمت شهر کفری سریع به خانقین منتقل شدیم من در لشکر ۶۰ و نیروی پشتیبانی بودم که در ارتفاعات مروارید درگیر شدیم.
بعد از آتش بس میان ایران و عراق روابط سازمان با جامعه عراق عوض شد. آن زمان شرایط امنیتی برای اعضای سازمان همیشه نارنجی و نیمه جنگی بود. در آن روزها آموزش‌های نظامی زیادی دیدم؛ چون ما اصطلاحاً ارتش آزادی بخش بودیم و باید هر فرد در لحظه می‌توانست با هر سلاحی که در دست دارد بتواند کار کند.

– پس از اشرف وضعیت در لیبرتی چگونه بود؟
تا سال ۹۲ در عراق بودم. در آن مقطع عراق تحولات زیادی را تجربه کرد. از زمانی که ارتش آمریکا دوباره به عراق حمله کرد و صدام سرنگون شد. از اشرف به لیبرتی منتقل شدیم. لیبرتی قبلاً محل استقرار لشکرهای ارتش آمریکا کاملاً به صورت کانکس بود و بسیار آسیب پذیر! در حالی که اشرف ساختمان‌های مستحکم و مقاوم داشت. وقتی یک موشک منفجر می‌شد ساکنان چند کانکس را مجروح می‌کرد.
کمیساریای عالی پناهندگان به طور مستمر با ما در ارتباط بود و اعضای سفارت آمریکا در کمپ گشت می‌زدند. سال ۲۰۱۴ میلادی از کمپ لیبرتی به آلبانی منتقل شدم و سه ماه در آلبانی بودم و بعد به تیرانا رفتم تا اواخر شهریور ۱۳۹۴ که به درخواست خودم از سازمان جدا شدم.
حدود یک سال و نیم در آلبانی بودم. در آنجا احساس ناامنی می‌کردم و اینکه سازمان توسط باندهای مافیایی من را ترور کند. توسط خانواده‌ام که مسائل مالی مرا حل کردند، به صورت قاچاق به آلمان رفتم و دو سال در آلمان بودم. بعد با موافقت دولت ایران توانستم بعد از نزدیک به ۳۵ سال دوری به کشورم برگردم.

– اکنون که وضعیت گروه مجاهدین تغییر کرده، روش‌های جذب به چه صورت شده است؟
یکی از ترفندهای سازمان برای جذب، نزدیک شدن به افراد با شناسایی نیاز آنهاست. در میان جوانان ایرانی اکنون تفکری رایج است که فکر می‌کنند خارج از کشور زندگی بهتری خواهند داشت. البته هر کس اختیار زندگی خودش را دارد و این به ذات مسئله ما نیست. ولی اینکه نیاز عده‌ای وسیله جذب سازمان شده امری مهم است. افراد زیادی در قرارگاه اشرف در مقاطع مختلف تحت مسئولیت من بودند. وقتی از آنها سؤال می‌کردم چطور جذب سازمان شدی می‌گفت من جذب نشدم! از او می‍‌پرسیدم اما الان اینجا هستی، می‌گفت به هوای کار در اروپا از ایران خارج شدم و در ترکیه گرفتار باندهای آدم ربایی و جیب‌بُر افتادم.
سازمان می‌دانست ایرانی‌ها در ترکیه چنین ماجراهایی دارند. برای همین افرادی را که خوش صحبت و خوش پوش و در تنظیم رابطه قوی بودند را سراغ این افراد می‌فرستاد تا اینها را جذب کنند. به یقین می‌توانم بگویم ۹۵ درصد ایرانی‌هایی که برای زندگی بهتر به ترکیه می‌آیند گرفتار چنین باندها و مالباخته می‌شوند که نه راه پس دارند و نه راه پیش. مسئولان سازمان با این افراد مالباخته تماس می‌گرفتند و بیان می‌کردند که ما می‌توانیم به شما کمک کنیم. شرطش هم این است که به عراق بروی و افرادی در آنجا هستند به شما کمک می‌کنند. اگر یک مدت در عراق باشی مسائلت حل می‌شود و تو را به اروپا اعزام می‌ کنند. این دقیقاً همان وعده‌ای است که در اردوگاه اسرای عراق به من دادند.
مالباخته‌ای که در کشور غریب با چنین پیشنهادی از سوی یک ایرانی مواجه می‌شود، این شرایط برایش بسیار عالی است که در خواب آن را ندیده است. مأموران سازمان هزینه‌های انتقال از ترکیه به عراق اعم از پاسپورت، خوردوخوراک و… را تأمین می‌کردند و اینها را به ساختمان‌هایی مرتبط با سازمان در عراق می‌بردند که دست کمی از هتل نداشت. بعد به قرارگاه اشرف انتقال می‌دادند و آموزش‌های نظامی، عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی را روی آنجا انجام می‌دادند.

– سرنوشت افرادی که با ترفند دریافت کمک به سازمان برده می‌شدند، چه بود؟
اشخاص به بهانه‌های مختلف تحت آموزش قرار می‌گرفتند و به مرور زمان می‌دیدند که امیدی به خروج از این سازمان نیست. وقتی فردی به سازمان وارد می‌شود، تمام مدارک اعم از پاسپورت، شناسنامه، کارت شناسایی، گواهینامه و…. را می‌گیرند. یعنی با جیب‌های کاملاً خالی وارد سازمان می‌شوید و اگر بخواهید از سازمان جدا شوید، به بهانه‌های مختلف مانند اینکه مدارکت در یک حادثه از بین رفته مانع تصمیم شما برای جداشدنتان می‌شوند.
این روال در اروپا هم هست، مأموران سازمان ایرانی‌هایی که در اروپا با مسائل مالی مواجه می‌شوند را به تله می‌اندازند. یعنی نیازهای اولیه آنها را برآورده می‌کنند و بعد پروسه‌های مغزشویی روی آنها انجام می‌شود در این روند کافی است متوجه شوند که افراد کمی با نظام جمهوری اسلامی هم‌ تراز نیستند این مزید بر علت جذب آنان می‌شود.

– فرمودید نیروهایی را تحت امر خود داشتید، رده‌بندی در گروه مجاهدین چگونه است؟
سازمان هرمی و فرقه‌ای اداره می‌شود و هر کس بتواند رهبری فرقه را زیر سؤال ببرد یا کمرنگ کند، سریعاً به ترتیبی حذف یا جایگاهش به نحوی تخریب می‌شود. مثلاً تعدادی افراد نزدیک ۱۰ سال در ایران زندانی بودند اینها وقتی به سازمان آمدند، به دلیل اینکه سختی زندان را تحمل کرده بودند، برای دیگران قابل احترام بودند. چون در تبلیغات رجوی شنیده بودیم در زندان‌های ایران شکنجه هست، اعدام هست، زن‌ها را می‌کشند و به بچه‌ها رحم نمی‌کنند. اینگونه افراد پس از آزادی قاعدتاً باید دنبال زندگی و آرامش خودشان می‌رفتند اما به سازمان می‌آمدند همین آنها را قابل احترام کرده بود. رجوی نمی‌توانست این احترام را تحمل کند. برای همین افراد مورد احترام را به بدترین وجه تخریب می‌کرد.
رجوی در نشست‌های بزرگ به این اشخاص می‌گفت اگر شما زنده از زندان‌های ایران بیرون آمدید، دلیلش خیانت است که به من و سازمان کردید. همبندان و دوستانتان را فروختید که آزاد شدید. طرفداران من آنهایی هستند که اعدام شدند. از این طریق آنها را وادار می‌کرد تا گزارش‌هایی برای اثبات بی‌گناهی خود تنظیم کنند و هرچه در آن گزارش‌ها بیان می‌شد را نمی‌پذیرفت. تا اینها قهرمان دیگران نباشند.
نمونه این مسئله برادرزاده محمد حنیف‌نژاد مؤسس اصلی سازمان بود. او وقتی آمد مورد احترام اعضای سازمان قرار گرفت. حنیف‌نژاد بچه تبریز بود و لهجه داشت. رجوی با هدف تخریب او نشستی برپا کرد و از او خواست تا پشت تریبون برای دیگران صحبت کند. وقتی پشت میکروفن قرار گرفت، جلوی همه لهجه آذری او را مورد تمسخر قرار داد و او را به معنای واقعی تحقیر و شخصیتش را جلوی همه خورد کرد. دلیلش این بود که رجوی نمی‌تواند کسی را بالاتر از خود تحمل کند.
در همه کارها همینطور است. کسی مسئولیت می‌گیرد که به صورت ایدئولوژیک ثابت کند حلقه به گوش است و تخصص افراد فرع قضیه است. رجوی معتقد بود تخصص اکتسابی است. کسانی می‌توانند اهداف من را پیش ببرند که به اصطلاح خودشان تمام عیار و تابع محض باشد. در زمان انتخاب مسئول اول می‌گفتند یکی از شاخص‌ها گوش باز است؛ یعنی هر چه را می‌شنود موبه‌مو انجام می‌دهد.

– نگاه سازمان به مقوله ازدواج چگونه است؟
در سازمان چیزی به نام ازدواج وجود ندارد. از سال ۶۸ به بعد دیگر ازدواج ممنوع شد، یعنی اعلام کردند کسی که می‌خواهد عضو سازمان شود اگر به صورت زوج و همسری آمدند باید از یکدیگر جدا شوند و رسماً طلاق بگیرند و هر کس پی کارش برود. در سال ۶۴ البته من در سازمان نبودم اما نوارهایش را برایم گذاشتند. در آن مقاطع هر کس نمی‌خواست طلاق را بپذیرد در سازمان جایی نداشت. در سازمان مجاهدین چیزی به نام خانواده وجود ندارد. تنها چیزی که مطلقاً نمی توانند تحمل کنند بحث خانواده است. چون همانطور که گفتیم اینها فرقه‌ای رفتار می‌کنند و فرقه آفت خانواده است. خانواده یعنی تعلق به دیگری و این تبعیت مطلق را زیر سؤال می‌برد.

– درباره منابع مالی سازمان چه می‌دانید، این منافع از چه راهی تأمین می‌شود؟
منابع مالی سازمان از مهمترین اسرار محسوب می‌شود. زمانی هم که سازمان در فهرست سیاه تروریست‌ها بود، منابع مالی آن را نخشکاندند چون هر گروهی منابع مالی تمام شود، به صورت اتومات کارش تمام می‌شود. باید اعتراف کنم در این زمینه خیلی هم زیرکانه عمل کردند و دم به تله ندادند.
شرکت‌های پوششی در اروپا، آمریکا و کشورهای عربی تأمین کنندگان اصلی منابع مالی اینها هستند. در حالی که در تبلیغاتشان می‌گویند خانواده‌های ایرانی در ایران و اروپا از ما حمایت می‌کنند. البته ممکن است حمایت هایی وجود داشته باشد، اما آنقدری نیست که حتی کفایت یک هفته آنها را هم داشته باشد. فقط هزینه سیستم لجستیک سازمان از چند صد میلیون دلار سر می‌زند. هزینه‌هایی که ماهانه برای جلساتشان می‌گذارند و سفرهای مریم رجوی، ویلایی که در آلبانی دارد، اینها هزینه‌های گزاف و در حد میلیارد دلاری است و قطعاً با کمک هوادار و خانواده‌ها کارشان راه نمی‌افتد.

معصومه رضاییان – ایسکا نیوز

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا