یک روز کاغذی توی حیاط انداختند که روی آن نوشته شده بود منتظر علی ابراهیمی نباشید

گفتگوی مردم تی وی با مهوش جهانبانیان

“علی نگذار دیدار به قیامت بیافتد. بگذار آخر عمری دست کم صدایت را بشنوم… ” مهوش جهانبانیان پیام خود را از طریق تلویزیون مردم تی وی برای همسرش علی ابراهیمی اینگونه بیان می کند. 42 سال پیش در بحبوحه ی جنگ ایران و عراق، همسرش به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در آن زمان پسرش یکسال و هشت ماه داشت و فرزند دیگرش را باردار بود.

مهوش جهانبانیان می گوید: در آن زمان ساکن اهواز بودیم. به دلیل شرایط سخت جنگی خیلی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند اما من و خانواده ام مانده بودیم تا خبری از علی بگیریم. تا این که رادیو اعلام کرد عراق با 200 تانک در حال ورود به منطقه است و از خانواده ها خواست تا منطقه را ترک کنند. در این زمان بود که مجبور شدیم منطقه را ترک کنیم. خانواده ی علی به سه راه خرمشهر آمده بودند تا ما را ببرند. وقتی به هم رسیدیم ساعتها گریه کردیم. سپس به سمت اصفهان حرکت کردیم. بعد از مدتی از رادیو عراق صدای علی را شنیدیم که خودش را معرفی کرد. خیلی خوشحال شدیم از این که فهمیدیم او زنده است. علی مرتب نامه می داد و گاهی عکس می فرستاد. این روند 8 سال طول کشید. از خرداد 1368 ارتباط ما قطع شد. دیگر هیچ نامه و پیامی از علی دریافت نکردیم. بعد از مدتی اسرا هم آزاد شدند و به میهن برگشتند اما از علی خبری نشد. تا این که یک روز کاغذی توی حیاط انداختند که روی آن نوشته شده بود منتظر علی ابراهیمی نباشید، به مجاهدین خلق پیوسته است. از آن زمان تا همین الان هیچ اطلاعی از او نداریم…

روز یکشنبه 23 ژانویه 2022 برابر با سوم بهمن ماه 1400 ساعت 12 ظهر بوقت واشنگتن، ساعت 18 بوقت آلمان و ساعت 20:30 بوقت ایران مهوش جهانبانیان همسر علی ابراهیمی اسیر جنگی سابق و اسیر در فرقه مجاهدین به مدت 30 دقیقه در رابطه با چگونگی اسیر شدن همسر خود در جنگ ایران و عراق و چگونگی فریب خوردن وی توسط مجاهدین صحبت کرد.

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.

منبع

یک دیدگاه

  1. سلام- اقای سربی ازرزمندگان عملیات مرصادهم دعوت کنید.
    درعملیات مرصادمرداد1367من باهمرزمان درحال انتقال به جنوب بودیم که به ستون گروهک برخوردکردیم.چون تابستان بودومن که دانش آموز بودم درتعطیلات به جبهه اعزام شدم.ان موقع کم سن وسال ونوجوان بودم.وازافتخارات خودمی دانم که باوجود سن کم(15سال)دردفاع ازمیهن عزیزم شرکت کردم.وحالابا50سال سن بازهم اگرکشورم نیازداشت می روم.وپسرانم هم حتما”کمک می کنند.گفته های زیادی ازعملیات دارم مشتاقم که تجربیات خودرابه فرزندان مملکتم منتقل کنم.منتظردعوت شمابه برنامه هستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا